Tuesday, Sep 5, 2017

صفحه نخست » پاسخ چند تن از مسئولان سازمان مجاهدین انقلاب به اتهامات امنیتی دهه ۶۰

arabsorkhi_Nabavi.jpgشرق ـ مرجان توحیدی: «یکی از مسئولان اطلاعات سپاه در دهه ۶۰ و عضو بنیان‌گذار مجاهدین انقلاب از چگونگی ضربه به منافقین در جنگل‌های شمال و خشونت‌های برخی اعضای سازمان مجاهدین با متهمان می‌گوید». این تعریفی است که خبرگزاری تسنیم از اکبر براتی یا حاج‌اکبر براتی ارائه داده است. به گواه این خبرگزاری، مسئول بخش التقاط سپاه براتی بوده که پیش‌تر در نشریه «رمز عبور» هم با عنوان چهره امنیتی معرفی شده بود.
نام اکبر براتی در فهرست چهره‌های سرشناسی که سازمان مجاهدین را تشکیل دادند، دیده نمی‌شود. او از اعضای گروه توحیدی «صف» بوده که شهید محمد بروجردی، هم از اعضای بنام این گروه بوده است. براتی در این گفت‌وگو به فعالیت‌های امنیتی و اطلاعاتی خود اشاره کرده و در بخشی از آن اتهاماتی را متوجه برخی اعضای سازمان از‌جمله محسن آرمین، بهزاد نبوی و فیض‌الله عرب‌سرخی کرده و برخی از آنها نظیر آرمین و عرب‌سرخی را بازجوهایی معرفی کرده که رفتار خشونت‌آمیزی با متهمان داشتند. رفتاری که گویا مورد نقد براتی بوده است.



اتهام به جناح چپ سازمان


براتی در این گفت‌وگو، فصلی از فعالیت سازمان مجاهدین را ورق می‌زند که نقش آن، نقش اطلاعاتی و امنیتی بوده است. او در این گفت‌وگو، خود را یکی از چهره‌های اثرگذار سازمان مجاهدین معرفی می‌کند، آنجا که اختلافاتش با بهزاد نبوی را در سازمان جدی و پررنگ جلوه می‌دهد: «... در بدو تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب دو تفکر وجود داشت. من دائما با تفکرات بهزاد نبوی درگیر بودم. تا اینکه در جلسه مرکزیت سازمان در سال ۵۹ بهزاد نبوی رسما اعلام کرد که من مسلمان سه‌ساله‌ام و نباید از من توقع زیادی داشت». براتی در ادامه درباره چهره‌های معروف سازمان می‌گوید: «آقا محسن، ذوالقدر، محمد سلامتی، حسن واعظی و... عضو مرکزیت بودند و امثال جواد امام و مصطفی تاجزاده چندان مطرح نبودند. مرکزیت معتقد بود با بحث‌های من و بهزاد نبودی سازمان در حال نابودی است. من گفتم در بهزاد نبوی اشکال سیاسی می‌بینم. با وجود نمایندگی ولی فقیه در سازمان نمی‌توان خودسر تصمیم گرفت. طیف بهزاد نبوی تا زمانی که پول نیاز بود، پیرو نماینده ولی فقیه بودند؛ ولی زمان تصمیم‌گیری سیاسی-با عرض معذرت- می‌گفتند این پیرمرد (آیت‌الله راستی‌کاشانی، نماینده امام) سواد ندارد!».
براتی در این بخش از مصاحبه به نقش سازمان در بازجویی‌ها اشاره کرده و مدعی می‌شود: «... گروه دیگر کسانی بودند که به واسطه جنگ مسلحانه منافقین از پشت میز خودشان بلند شدند و به واسطه اینکه در سازمان مجاهدین فعالیت داشته‌اند وظیفه بازجویی از گروه‌های انحرافی را برعهده گرفتند. مثلا محسن آرمین هوادار گروه صف بود و بروجردی را دوست داشت. بروجردی سعی داشت که با آرمین ارتباط برقرار کند و او را از تفکرات مخدوش و بحران‌های تفکراتی نجات دهد و او را هرچه بیشتر با اندیشه‌های امام خمینی آشنا کند؛ چرا‌که آرمین هم دارای تزلزل فکری بود».
او در ادامه این ادعا اضافه می‌کند: «امثال آرمین بعدها جذب بهزاد نبوی شدند و آن پیشینه بدشان باعث شد تا وقتی به طور مثال بازجو انتخاب شوند، فکر کنند که اصول بازجویی همان اصولی است که ساواک در رژیم سابق پیاده کرده و باید با شدیدترین رفتار با متهمان برخورد کنند و بی‌محابا از قدرت استفاده کردند. همین رفتار اینها باعث شد که متأسفانه برخی متهمان و خانواده‌هایشان به دشمنان قسم‌خورده نظام تبدیل شوند و در این سال‌ها از هیچ اقدامی نسبت به ضربه‌زدن به نظام دریغ نکنند و از نظر بنده این بدرفتاری‌های این گروه که عمدتا تفکرات چپی داشتند، برای نظام نبود و برای خالی‌کردن عقده‌هایی بود که در زندگی‌شان داشتند و فشارهای موجود در زندگی‌ شخصی‌شان را در بازجویی‌ها تخلیه می‌کردند.... صادق نوروزی، عرب‌‌سرخی، قدیانی و امثالهم بودند که در اوایل انقلاب بازجو شدند و تخلفات زیادی کردند؛ چون برخی بازجویی‌ها از سوی بچه‌های مجاهدین انقلاب انجام می‌شد. همین اتفاقات و برخی انحرافات دیگر باعث شد که آیت‌الله راستی‌کاشانی که نماینده امام در سازمان مجاهدین انقلاب بود، به دستور امام سازمان را منحل‌شده اعلام کند.... تفکر این گروه این بود که حالا که ما دارای مقبولیت هستیم و امکانات دولتی در اختیارمان قرار دارد، می‌توانیم از خودرو و منزل دولتی استفاده کنیم و هیچ فردی نمی‌تواند به ما اعتراض کند و البته در بازجویی‌ها با خشونت رفتار می‌کردند. البته ما خودمان در سپاه هرگز حتی یکی سیلی هم به یک نفر نزدیم. من خودم در ماجرای ضربه به منافقین در جنگل‌های شمال نگذاشتم حتی خون از دماغ یک نفر بریزد».


عرب‌سرخی: هرگز بازجو نبودم


اکبر براتی، محسن آرمین و فیض‌الله عرب‌سرخی را از‌جمله بازجوهای دهه ۶۰ معرفی می‌کند. این موضوعی است که خودشان باید درباره آن اظهار نظر کنند. در‌این‌میان فیض‌الله عرب‌سرخی در گفت‌وگوی کوتاهی با «شرق» تأکید می‌کند: «آنچه درباره من گفته شده، مطلقا دروغ است. من هرگز بازجو نبودم تا بگویم چه نوع بازجویی خوب است و بد»؛ اما آنچه از خاطرات هسته اولیه سازمان بر‌می‌آید، سازمان در مواجهه با اعضای گروهک فرقان نقش جدی ایفا کرده است؛ اما باید دید کدام جناح سازمان این نقش را برعهده داشته است. حجت‌الاسلام معادیخواه به همراه حجت‌الاسلام ناطق‌نوری دو حاکم شرع پرونده گروه فرقان بوده‌اند. معادیخواه در‌این‌باره در مصاحبه‌ای گفته بود: «دو گروه به صورت هم‌زمان فعال بودند تا گروه فرقان را کشف کنند. آنها جدا از هم کار می‌کردند و هر دو گروه به آقای هاشمی‌رفسنجانی مراجعه کرده بودند. ایشان این دو گروه را یکی کرد تا کارها خنثی نشود. یکی گروه آقای حمید نقاشان بود. اینها جمعی بودند که دور هم جمع می‌شدند و این‌جور کارها را دنبال می‌کردند.... (گروه دوم) بچه‌های سازمان مجاهدین انقلاب بودند. البته جریان راست مجاهدین انقلاب بودند. کسانی که بعدا جدا شدند. (شاخه نظامی سازمان؟) بله. من با گروه اول خیلی در ارتباط نبودم».


روایت سلامتی


محمد سلامتی هم به‌تازگی در گفت‌وگو با «شرق» به این نقش امنیتی و نظامی اشاره کرده و البته تفکیکی بین جناح راست و چپ قائل نشده: «آن زمان در برخی از مناطق کشور، ضدانقلاب فعال بود؛ یکی از آن مناطق کردستان بود. از آنجا که تلاش‌های دولت موقت برای حل مشکل کارساز نشد، ما دست‌به‌کار شدیم و برای حل مشکل اعلام آمادگی کردیم. به این منظور، طرحی هفت‌ماده‌ای را که متضمن اقدامات نظامی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و عمرانی بود، به آقای هاشمی‌رفسنجانی که آن ایام وزیر کشور بود، دادیم تا در شورای انقلاب مطرح کنند. پس از تأیید در شورای انقلاب، مسئولیت حل مسائل کردستان بر عهده ما گذاشته شد. ما برای استفاده از نیروهای مردمی، «سازمان پیشمرگان کرد مسلمان» را تشکیل دادیم. برای هماهنگی بین سپاه و ارتش در منطقه نیز پیشنهاد دادیم «محمد بروجردی» به‌عنوان فرمانده سپاه غرب کشور منصوب شود. همچنین پیشنهاد کردیم صیادشیرازی به‌ فرماندهی نظامی غرب کشور منصوب شود. هر دو پیشنهادهای ما اجرائی شد؛ به‌ همین ‌دلیل، بین ارتش، سپاه و سازمان پیشمرگان هماهنگی کاملی برای عملیات نظامی به وجود آمد. همین هماهنگی‌ها و اقدامات سیاسی، فرهنگی و عمرانی به‌موقع، توانست کار را در اسرع وقت سامان دهد. اقدامات امنیتی- سیاسی در سیستان‌وبلوچستان و کشف و دستگیری گروه فرقان، از دیگر اقدامات محرمانه و نیمه‌رسمی سازمان بود. در کنار همه اینها، سازمان در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی نیز حضور پررنگی داشت».


روایت الویری


مرتضی الویری، از اعضای جناح چپ سازمان، هم روایتی مشابه به سلامتی دارد: «به‌تدریج موج ترور شخصیت‌ها افزایش یافت و این قضیه برای من جدی شد. از سویی، در کمیته مرکزی بودم و از سوی دیگر تشکیلات منسجمی داشتیم با عنوان مجاهدین انقلاب اسلامی. بنابراین تصمیم گرفتیم با این تروریست‌ها مقابله کنیم. در آن زمان آقای هاشمی‌رفسنجانی وزیر کشور بود. من نزد ایشان رفتم و درباره تشکیلاتمان با ایشان صحبت کردم و خواستم به ما فقط پنج دستگاه اتومبیل پیکان و پنج دستگاه بی‌سیم بدهد تا به این ترتیب با گروه فرقان و تروریست‌های دیگر مقابله کنیم و با اتومبیل به تعقیب‌ آنها برویم. آقای هاشمی‌‌رفسنجانی موافقت کرد و دستور داد آنچه را که خواسته‌ایم به ما بدهند و به این ترتیب ما هم اسلحه داشتیم و هم بی‌سیم گرفتیم و آماده بودیم تا با گروه فرقان مقابله کنیم».


روایت عرب‌سرخی


فیض‌الله عرب‌سرخی هم قبلا درباره بازداشت محمدرضا سعادتی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، در سال ۵۸ روایتی تعریف می‌کند که در آن به نقش اطلاعاتی سازمان اشاره دارد: «ما از طریق کانال‌هایی که در سپاه و دولت موقت داشتیم، متوجه شدیم یکی از اعضای سفارت شوروی، با فردی در ارتباط است و قرار است اطلاعات حساسی میان آنها ردوبدل شود. با بررسی‌های بیشتر و با مراقبت از محل قرار از طریق نیروهای امنیتی، مشخص شد آن فرد محمدرضا سعادتی، از نفرات اصلی سازمان مجاهدین خلق است... برخورد با سعادتی کاملا حرفه‌ای صورت گرفته بود و در روند دستگیری او، سپاه و دولت نقش مشترکی داشتند و چون آن زمان برخی از دوستان سازمان مجاهدین در سپاه بودند، کاملا در جریان دستگیری او قرار گرفتیم و آن بیانیه‌ای هم که درباره حماد شیبانی و سعادتی صادر شد، برحسب همین اطلاعات و مستندات بود».


روایت جناح راست و چپ سازمان


هفت گروه بودند که از پیوستن به یکدیگر، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند؛ ازجمله امت واحده، توحیدی صف، توحیدی بدر، منصورون، موحدین، فلاح و فلق؛ به تاریخ فروردین سال ۱۳۵۸. تشکلی که به دلیل اختلافات درونی که منجر به شکل‌گیری جناح‌های راست و چپ درونی شد، تا مرحله انحلال پیش رفت و در نهایت هم با استعفای نماینده امام خمینی در سازمان، عملا در سال ۶۵ منحل شد. مهم‌ترین موضوع اختلاف، نقش نماینده امام در سازمان بوده است؛ موضوعی که در نهایت به انحلال سازمان می‌انجامد. گروه‌های تشکیل‌دهنده سازمان که از گروه‌های مبارز قبل از انقلاب بودند، به سبک دوره مبارزاتی قبل از انقلاب که احساس می‌کردند باید با امام در ارتباط باشند، خواستار انتخاب نماینده‌ای از جانب امام می‌شوند؛ اما طیف مقابل این گروه، معتقد بودند اگر بنا بر ارتباط باشد، می‌توان به وقت ضرورت با امام تماس گرفت. با پیشنهاد ذوالقدر و گروه منصورون، آیت‌الله راستی‌کاشانی معرفی شده و در شورای مرکزی تصویب و با موافقت امام همراه می‌شود. این در حالی بود که جریان چپ، موافق این موضوع نبوده و معتقد بودند در مسائل سیاسی، نیازی به تقلید ندارند. علاوه بر این، ایفای نقش آقای راستی در سازمان و حدود‌و‌ثغور فعالیت‌های او، محل اختلاف بود که در نهایت اعضای چپ سازمان با اینکه مشورت‌هایی را انجام می‌دهند؛ اما در تاریخ ۳۰ دی ۶۱، به صورت دسته‌جمعی از عضویت در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی استعفا می‌کنند.
بعد از استعفای ۳۷ نفر از اعضای چپ سازمان، طیف راست همچنان به فعالیت در سازمان ادامه می‌دهد؛ ازجمله این افراد حسین فدایی بود که با دستور راستی‌کاشانی از جبهه برای فعالیت در سازمان فراخوانده می‌شود. حسین فدایی درباره دوران استعفا تا انحلال سازمان به صورت خلاصه این‌گونه گفته است: «ما کارمان را در سازمان ادامه دادیم تا اینکه من به جنگ رفتم. پس از انحلال یا تعطیلی حزب‌ جمهوری ‌اسلامی، حضرت امام (ره) پیغام فرستادند به آقای راستی که من می‌خواهم نمایندگی‌ام را در سازمان بردارم، می‌خواهید چه کار کنید. آقای راستی هم منتقل کردند و ما هم گفتیم اگر ولی فقیه در سازمان نماینده نداشته باشد، سازمان را منحل کنید و سازمان در سال ۶۵ منحل شد». مهرماه ۱۳۶۵ آیت‌الله راستی‌کاشانی در نامه‌ای به امام از ایشان خواست با استعفای او و انحلال سازمان موافقت کند که ایشان نیز پنج روز بعد با این دو درخواست موافقت می‌کند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

در همین زمینه:
[مصاحبه جدید تسنیم برای وارونه جلوه دادن کشتار دهه ۶۰ با یکی از مسئولان امنیتی آن زمان]

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy