این روزها، نقد عملکرد دولت روحانی در سطوح مختلف جامعه، از مردم کوچه و خیابان گرفته تا در بین نخبگان سیاسی نظام، با شدت در جریان است بطوری که در بین طیف اصطلاح طلب هم، این نارضایتی از دولت دوم روحانی در حال افزایش است. البته نوع و جنس این نارضایتی، در بین گروههای سیاسی- اجتماعی ایران متفاوت است. مردم آن چیزی که این روزها از اوضاع اقتصادی ملاحظه میکنند جدای از گرانی و تورم روز افزون، اختلاسها و رانتهای وابستگان به قدرت، خصولتی سازی اقتصاد به اسم خصوصی سازی اما مهمترین چیزی که آنها را اذیت میکند لایحه بودجه تقدیمی دولت به مجلس مربوط به سال آینده است که از محتوای بحثهای صورت گرفته در محافل گوناگون، بوی خوشی از آن به مشام نمیرسد. اینکه قرار است بنزین لیتری۱۵۰۰ تومان، همچنین یارانه نقدی بیش از ۲۰ تا ۳۰ میلیون نفر از مردم هم قطع میشود از جمله مواردیست که موجب نگرانی مردم شده است. از سوی دیگر، بخش دیگری از نارضایتیها مربوط به عملکرد فعلی دولت است که بطور مثال، دولت در زمینه کمک رسانی به مردم زلزله زده استان کرمانشاه، عملکرد قابل دفاعی نداشته است. بخش دیگری از انتقادات به دولت حسن روحانی، جدا از مسائلی که از سوی جناح منتقد رقیب صورت میگیرد مانند برجام و مسائل پیرامون آن، اتفاقا در بین حامیان دیروز و جناح اصلاح طلب عنوان میشود که جنس نارضایتی آنها هم با بقیه فرق میکند از نظر انها، روحانی تغییر کرده است و بسمت جناح مقابل تغییر موضع داده است چیدمان کابینه هم، بیشتر بدست اصول گرایان افتاده است و در دیگر پستها هم اصلاح طلبان عقب تر ماندهاند. جناح اصلاح طلب مانند همیشه دغدغه تقسیم پستهای کلیدی دولت را دارد تا نقد عملکرد سیاسی، اجتماعی واقتصادی دولت، وکلا مسائلی که مربوط به مصائب معیشت اقشار فرودست جامعه است در اولویت بندی انها در مراحل بعدی قرار دارند.
دریکی دوماه گذشته، بسیاری از چهرههای برجسته ورزشی و هنری، با انتقاد از عملکرد دولت روحانی، پشیمانی خود را از اعلام حمایت ازین دولت، در انتخابات گذشته ریاست جمهوری اعلام کردهاند. در فضای مجازی هم، هشتک من پشیمانم بسیار رونق گرفته است. بموازات تشدید مشکلات اقتصادی و سیاسی در ایران به همان میزان هم از بردباری جامعه کاسته شده است امروز در فضای سیاسی، انتقادها تند تر و مواضع نخبگان سیاسی شفافتر شده است. بطوریکه امروز هیچ کسی از نقد عملکرد در امان نیست که این پدیده بخودی خود، امری مثبت است. در این اتمسفر، آقای خاتمی پا به میدان گذاشت و بجای دلجویی و پذیرش نواقص و تلاش در جهت کمک به رفع برخی مشکلات، با لحنی مستبدانه و نادرستی، این جنبش پشیمانی را دسیسه خواندند. این افاضات اب سردی بود بر سر کسانیکه ساده لوحانه از کلید واژهی "من تکرار میکنم "ایشان در انتخابات مجلس و راهیابی فراکسیون امید، با خوشحالی حمایت میکردند بدون آنکه متوجه باشند که در همین کلید واژه هم میتوان نگاه مستبدانه را ملاحظه کرد. من تکرار میکنم. نه اینکه مردم تکرار کنید ویا غیره. اینها خیالاتی بود در ذهن کسانیکه او را فردی متفاوت و دموکرات میخواندند و جنبش او را اصلاحی میدانستند. راستش من هنوز، حقیقتا دلیل واقعی اقبال عمومی نسبت به اقای خاتمی را درک نمیکنم. نمیدانم خاتمی این محبوبیت را از کجا اورده است؟ چه عملکرد و یا اعلام موضع مشعشعی از سوی ایشان صورت گرفته است که اینچنین مورد اقبال عمومی بوده است؟ هرچندعملکرد ایشان در دولت اصلاحات هم آنچنان قابل دفاع نیست و دستاورد ملموسی برای مردم وکشور نداشته است. مثلا برای طبقه کارگر در آن دوران برخی اقدامات مخربی صورت گرفت مانند، تصویب متم اصل ۴۴قانون است که خصولتی سازی فعلی اقتصاد معلول ان دوره بود یا خروج کارگاههایی تا حداکثر ۵نفر شاغل از شمول قانون کار، همچنین دیگر سیاستهای انقباظی مالی وغیره میتوان اشاره کرد ولی مهمترین ضعف و گناه ایشان این بود که زمانیکه با شعار قانون گرایی، اصلاحات، (که هیچ وقت شهامت تعریف وترسیم خطوط آنرا نداشت) گفتگوی تمدنها و توسعه سیاسی امده بود و مورد حمایت وسیع طبقه متوسط شهری و کلا الیت جامعه در انتخابات سال ۷۶قرار گرفت اما در تحقق این شعارها، بجایی نرسید و در پایان کار برای توجیه شکست برنامههای خود، این شکست را ناشی از توطئه و بحران سازیهای جناح رقیب و همچنین ضعف جایگاه ریاست جمهوری عنوان کردند بطوریکه ایشانشان ریاست جمهوری رادر حد تدارک چی نظام تقلیل دادند. این توجیحات شیخ اصلاحات، بنظرم اصلا صادقانه نبود واز سوی دیگر مغاطه آمیز و عوام فریبانه میباشد. اولا، ایشان از کره ماه نیامده بودند یعنی قبل از سال ۷۶هم در دستگاه دولت حضور داشتند و شخص مطلعی نسبت به ارکان نظام بودند کسیکه اینقدر وعده وعید داده بود و شور وحال اجتماعی ایجاد کرده بود ایا قابل قبولست که در پایان کار بگوید من تدارک چی هستم؟ هر چند بنظر من پست ریاست جمهوری، اصلا تدارک چی نیست و صاحب قدرت فراوانیست. یا در مورد بحرانسازی جناح رقیب هم توجیه ایشان سطحیست. با توجه به منابع محدود قدرت وثروت، رقابت و جدال سیاسی در همه جای دنیا وجود دارد انهم نسبت به کسیکه قرار بر اصلاح داشته است هیچ اصلاحی هم بدون اصطکاک اتفاق نمیافتاد. همین حالا ترامپ ببینید چه رقابت وجدال سختی بین او و حزب دموکرات، از کنگره گرفته تا دادستانی ایالتها و حتا اف بیای وجود دارد بطوریکه همگی سعی میکنند که برنامههای طرف مقابل را متوقف سازند وبرنامههای خود را به پیش ببرند. این طبیعت عالم سیاست است. البته در توجیحات شکست، من جملهای انتقادی از ایشان نسبت به ضعف عملکرد خود دولت اصلاحات ندیدهام. اما با این حال، در زمینه شکست دولت اصلاحات، صادقانه ترین موضع را آقای بهزاد نبوی، نائب رئیس مجلس ششم عنوان کردند که با ذکر سنگ اندازی جناح رقیب، معترف بود که ما هم عرضه وتوان کار نداشتیم.
با این حساب، دوباره به همان سئوال برمیگردم. دلیل محبوبیت خاتمی چیست؟ منظور من دلیلهای عینیست ونه ذهنی. مثلا برخی گمان میبردند ویا میبرند که گویا ایشان با نظام زاویه دارد در صورتیکه اقای خاتمی بارها اعلام کرده است که به نظام با تمامی ارکانش وفادار است و از آن دفاع میکند یا ممکنست یکی دیگر بگوید ایشان فساد اقتصادی نداشته است. خب یک معلم هم ممکنست فساد نداشته باشد یا یک مدیر کارخانه یا هرکسی. اصولا نداشتن فساد باید بعنوان امری بدیهی ومتداول قلمداد گردد ونه یگانه و منحصر بفرد. حال اگر قضیه شهرام جزایری و کمکهای ایشان در آن زمان به برخی از اصلاح طلبان را نادیده بگیریم مگر ایشان در دولت اصلاحات، بخصوص در دولت هشتم، تمامی پستها و وزارتها را به دوستان ویاران خود نسپردند؟ بخصوص بنگاه کاریابی جبهه مشارکت که نام حزب را بهمراه خود داشت تماما در دستگاه دولت اصلاحات شاغل بودند. خب این هم میتواند فساد باشد. پس شایسته سالاری چه میشود؟ و تکلیف طیفهای دیگر چیست؟ کوتاه کنم بنظر من محبوبیت خاتمی ذهنیست.در ذهن کسانیکه گمان میبرند که ایشان چنینند وچنانند. برخی او را گورباچف میخواندند وبرخی یلتسین، اما در عالم واقع، کسیکه یک زمانی میگفت زنده باد مخالف من، امروز پشیمانان دولت روحانی را دسیسه گر میداند. بعبارت دیگر، پشیمانی موقوف.اش خاله است. یا خاتمی عوض شده است؟. یا ما اشتباه کردهایم؟ شاید هم هردو؟ لابد دوسال دیگر، بازهم کلید واژه تکرار میکنم برای برخی معنی خاصی ویا تجلی یک رویای دیگری دارد؟. در هر صورت، شاید تنها کشوری که میشود هیچ کاری نکرد و محبوبیت داشت ایران باشد. یا اینکه دولتت در زمینه تحقق شعاریش شکست خورده باشد اما قهرمان اکثریت هم باشی. نمایندگان ناشناختهای که بقول زیباکلام، عرضه بدست گرفتن یکی از کمسیونهای مجلس را ندارند را بر مردم تحمیل کنی و اکثریت همچنان پشت سرت باشند این چنین لیدر وقهرمانی، فقط در ایران بوجود میاید. مثلا میتوان مانند عارف، هیچ کاری نکن سیاسی باشی، اما نماینده اول تهران با رای بالا هم باشی. همه این مسائل نشان میدهد که ما ملت متفاوتی هستیم. علاقه فراوانی به شعار داریم و اهل عمل هم نیستیم.
لابد بدنبال راز عقب ماندگی مان هم هستیم؟
رضارخشان
دی ماه/۱۳۹۶