این فراخوان ۱۵ نفره به موضوغ بحث و جدال افرادی بدل شده که چیزی جز همان دعواهای روشنفکری سالیان سال نیست. بهانهای که هر فرد «مثل من» زیر عنوان نقد این بیانیه مطلبی بنویسد و ساز خود را بزند. بازی خنده داری که به آن صورت جدی میدهیم.
هیچ چیز تغییر نکرده است. همان افراد همان برخوردهای ذهنی و همان شیوه قدیمی برای کوبیدن طرف مقابل از منظر انقلابیگری. یا «اصلاحطلبی که داستان دیگری است.» منظری که درجات آن با معیارهای ما بر سردوشی افراد نصب میگردد و یا از سردوشیشان کنده میشود. بی آن که پای در واقعیت تائید شده و مبتنی بر دادههای اجتماعی داشته باشد. بی آن که نشانی از تلاش برای یافتن وجوه مشترک برای هم گرائی، تعمیق بخشیدن و تلاش برای گسترده کردن صفوف مبارزه را در آن ببینی! امری که به نظر من مهمترین معیار پایبندی به منافع مردم است!
هر از چندی به بهانهای هر کدام در صحنه ظاهر میشویم. برخی لباس رزم رنگ و رو رفته قدیمی را به تن میکنیم کلاه خود، زره و حمایل بر خود میبندیم و به عنوان مبارزان راستین که هرگز از انقلاب، عمل انقلابی، و سازمانگری انقلابی یک قدم عقب نمینشینم همه را زیر عنوان کسانی که دم سرد بر کوره انقلاب میدمند و باعث انحراف جنبش میدانی، روزانه و قدرتمند تودههای مردم میشوند به باد انتقاد میگیریم. از قبل پیش داوری انجام گرفته و تنها راه مبارزه معین شده و هر کس جز این بگوید مورد قبول ما نیست! با اندکی کمروئی «تنها ره رهائی حنگ مسلحانه» مبارزه از طریق تداوم اعتراضات، درگیری رو در رو با رژیم و به چالش کشیدن روزانه او و فرا رویاندن این چالش و درگیری به یک انقلاب تمام عیار و نهایت سرنگون کردن رژیم!
کدام جان آزادهای نیست که خواهان سرنگونی این رژیم مستبد قرون وسطائی نباشد! هزار فراخوان و بیانیه هم در بیاید و راه و روش دیگری برای سازمانگری و کشاندن توده مردم به مبارزه با رژیم داشته باشد، از آنجا که نعل به نعل منطبق بر نگاه ما نیست تغییری در دید ما نمیدهد. برخورد با هر فراخوان صرفا از نوک مگسک تفنگ ما میگذرد و بس. برای هر کس شناسنامه صادر میکنیم، پدر و پدر جدش را در میآوریم و مانند یک قاضی برایش کیفرخواست صادر میکنیم! بی آن که به خود و افعال خود نیز در گذشته و حال نظر کنیم. به قاضیهای جمهوری اسلامی ایراد میگیریم و خود بیرحمتر از آنها در مورد افراد قصاوت میکنیم، انگ میزنیم با ملاکهائی که تنها در طبله ما انقلابیون یافت میشود.
کسی نیست به ما بگوید! چه کسی این میزانها را به ما داده که همیشه به عنوان سخنگویان توده مردم قضاوت کنیم؟ «جهان بر شگفت است چون بنگری ـــــ ندارد کسی آلت داوری که جانت شگفت است تن هم شگفت ــــــ نخست از خود اندازه باید گرفت.» (فردوسی)
اما دریغ که حتی برای یک بار هم شده بر بزرگی و شگفتانگیزی و تنوع جهان نظاره نمیکنیم! از پیچیدگی، گستردگی و گوناگونی جامعه خود به فکر فرونمیرویم! از خود شروع نمیکنیم! خود را اندازه نمیکنیم، تا از خود واقعی و توانائی واقعی خود، از ضعفهای خود و میزان اشرافمان بر این پیچیدگی و شگفتیهای اجتماعی تصور واقعی داشته باشیم. دریغ! دریغ! ما قاضیان محق! توده مردم سر خورده از بیعدالتی، فقر توام با جهل و گرفتار در چنگال رژیم را تا آنجا تنزل میدهیم و از ماهیت حقیقیشان دور میکنیم که گویا آزادی آنها تنها در گرو آن چیزی است که ما تشخیص میدهیم. مائی که نیازهای او را بهتر درک میکنیم و دوست و دشمن او را معلوم میسازیم. تنها ما راه مبارزه مستقیم، خشن و بیامان با رژیم را میدانیم و برایش تکلیف معین میکنیم. راهی که از قدم نخست به خشونت آمیخته است. دادن آزادی به خود در قضاوت نسبت به آن چه که از نظر ما درست است. حق به خود که اگر از طریق خشونت هم که شده مردم را که سود و زیان خود نمیدانند باید به آزادی برسانیم! همان عنصر خطرناک رومانتیسم انقلابی که خود را با آن بیان و تعریف میکنیم و دیگرانی که از نطر ما فاقد چنین رومانتیسمی هستند مستحق کوبیده شدن. کاری که با صادرکنندگان این بیانیه انجام میدهیم. برخی را به صلابهشان میکشیم. برخی را ناآگاه بر کارشان میدانیم (اگر امکانش بود تمامی آنها!) حال آن که خوب میدانیم کمیت خود ما هم لنگ است! میدانیم با وجود حاکمیت مستبد، سرکوبگر و فاسد، که برای تداوم حیات خود شیوهای جز سرکوب ندارد! و شعار رفراندوم در عمل به همان نقطه چالشی میرسد که شعار سرنگونی «انقلابیون» ما. اما «انف آنها انفی نیست که ما میگوئیم» از این که بیانیه ۱۵ نفر ریزریز مشخص نمیکند فردای رفراندوم چه خواهد شد؟ چه باید کرد؟ چه نوع مجلسی را بر پا نمود! وکدام حاکمیت رابر قرار کرد!
آنها را نقد میکنیم، بی آن که خود مشخص همه چیز را معین و واقعی گفته باشیم. با این تفاوت که میدانیم پروسه مبارزه برای برگزاری رفراندوم سازمانگر است و مورد رغبت وسیع، فراگیر، به نظر سهل الوصولتر و معقولتر. بسیاری از مردم حاضر نیستند از همان قدم اول در میدان جنگ و رودرروئی با رژیم قرار گیرند. اما مبارزه در مسیر رفراندوم را میپذیرند. مسیری که آنها را قدم به قدم به همان میدانی میکشد که نهایت رودرروی رژیم قرار میگیرند.
این دوستان نیز در نهایت از شعار که بگذریم همان تصویر کامل نشدهای از روز بعد سرنگونی دارند که این بیانیه دارد. دلیل آن هم روشن است! پروسه مبارزه تحت هر عنوان عامل مهم در شکل دادن به گذار و مراحل بعدی است، نیروهای شرکتکننده در آن، توازن نیرو، معادلات بینالمللی! چگونگی رشدیافتگی تودههای شرکتکننده در این مبارزه، نظر نهائی آنها در پای صندوقهای رای، توان و قدرت نیروهای سیاسی و رهبران برآمده از دل مبارزه، همراه بسیار عوامل ریز درشت که با سرنگونی این رژیم در عمل تاثیرگذار میشوند مانع از مشخص کردن نقطه به نقطه تحولات روز بعد سرنگونی میگردد! این امر کاملا قابل درک است و واقعی. «رویاها و برنامه هائی که بیشتر از چند قدم با واقعیتهای اجتماعی فاصله داشته باشند چیزی جز دلخوشکنک برای آن رویاپردازان نیست!»
اما دسته دومی هست که حساب کار آنها جداست. نیروها، جریانها و افرادی که هنوز در این رژیم قدرت تغییر میبینند و بسیاری از آنها با هزار رشته به آن بندند. نیروهائی که معتقدند در یک پروسه آرام میتوان نحوه عمل حکومت را تغییر داد و کار را به جائی رساند که پادشاه فقیهان خود عقب بکشد، فاسدان دست از فساد بردارند، دزدان میلیاردی ماستها کیسه کنند. قدرتمندان نشسته بر اریکه قدرت دست از قدرت خود بردارند، هزار فامبل نه! نه! ده هزار فامیل اختاپوسی چنگانداخته بر تمام شئونات مملکت چنگالهای خود را از تن زخمی ملت بیرون کشند، ارگانهای سرکوب شاخه گل به مردم هدیه دهند و جمهوری اسلامی به حکومتی دمکراتیک استحاله پیدا کند! «در روز بهروزی که سر بالا رود آب شاید وزغها بوعطائی هم بخوانند» نیروها و کسانی که با چنین دیدی هرگونه چالش، هرگونه خواست آزادیخواهانه برای رفراندوم و تغییر را بر نمیتابند چرا که در این عملکرد ۴۰ ساله رژیم ترقی اجتماعی، اقتصادی، نظامی و اگر پایش بیفتد فرهنگی میبینند. خود را در کسوت اصلاحطلبان میدانند. رفراندوم را امری شعاری و گذرا و صادرشده از جانب چند «نادم سیاسی جدید الورود» قلمداد میکنند که «بیپایه و غیر فنی است» اما ۴۰ سال دل بستن به امید تغییر در رفتار و عملکرد جمهوری سرکوبگر و خونریز اسلامی را امری واقعی و قابل حمایت میدانند. آنها گره بر باد میزنند گرچه میبینند ملک سلیمانی در حال از هم پاشیدن است و جدال بر سر نگین سلیمانی توسط اهریمنان سخت بیرحمانه! نقادانی که به هر دلیل چشم بر واقعیت آن چه در جامعه توسط جمهوری اسلامی میگذرد میبندند و هیچ بختی برای هیچ نیروی سیاسی مخالف رژیم نمیدانند. به پوزخندی رفراندوم را «یک بختآزمائی» میدانند که افرادی چون ملکی ندانسته داو خود در خانه آن نهاده است. حال و روز آنها را بگذاریم برای نوشته دیگر.
ابوالفضل محققی