آرسن نظریان - تریبون زمانه
در آوریل گذشته، اعتراضات توده ای وسیعی در ارمنستان علیه سرژ سرکیسیان، رهبراتوکراتیک طرفدار روسیه، صورت گرفت که یادآور موج "انقلابهای رنگین" در کشورهای اروپای شرقی در دهه اول این قرن بود. مثل انقلابهای سیاسی گذشته در صربستان در سال ٢٠٠٠، گرجستان در ٢٠٠۳ و اوکراین در ٢٠٠۴، اعتراضات در ارمنستان زندگی روزمره در پایتخت و شهرهای دیگر را فلج کرد، با این تفاوت که تحول در ارمنستان بدون خشونت و به دور از کشمکش قدرتهای خارجی انجام گرفت. بسیاری از جمهوریهای سابق اتحاد شوروی انقلابهای رنگین را تجربه کردهاند، اما تقریبا در همه آنها انقلاب با خشونت و با تغییر تعادل نیروها، و لذا تنشهای شدید داخلی و خارجی، همراه بوده و نتیجه مورد نظر را نداشته است.
موفقیت چشمگیر فرآیند انقلابی در ارمنستان توجه های زیادی را به خود جلب کرد. از جمله در جمهوری بلاروس نداهای حرکتهای مشابه سر داده شده و تحلیلگران و صاحب نظران راجع به شباهتهای اوضاع اقتصادی، سیاسی این کشور با اوضاع پیش از تحولات ارمنستان قلمفرسایی می کنند. باید گفت که این تجزیه و تحلیلها و شبیه سازی ها خیلی هم دور از واقعیت نیست. مثلا، آقای لوکاشنکو، رییس جمهور کشور، با عملکردی همانند سرژ سرکیسیان، رییس جمهوری و نخست وزیر سابق ارمنستان، از سال ١٩٩۴ بر مسند ریاست جمهوری بلاروس نشسته و ظاهرا، تا زمانی که مثل همتای ارمنی اش از قدرت برکنار نشود، خیال دارد هم چنان برمسند قدرت تکیه بزند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
نشریه "شورای امور بین المللی روسیه" در مقاله ای تحت عنوان " روابط روسیه و ارمنستان و اانقلاب آوریل" درمورد انقلاب ارمنستان چنین نظر می دهد:
"... انقلاب آوریل ارمنستان آن چنان اهمیت منطقه ای و حتی جهانی دارد که انقلابهای رنگین پیشین هرگز به گرد پای آن نرسیدند، زیرا وسوسه تغییر تعادل نیروها و شووینیسم ملی آنها را به بیراهه کشاند. گفتمان ضد روسی در این انقلابها نه تنها ار لحاظ اثرات فوری آن، بلکه در بعدی وسیعتر نیز غیرسازنده بود. به عکس، انقلاب ارمنستان با دوری گرفتن از بعد ژئوپولتیک گزینه ای معقول وعملی را در برابر جمهوریهای پسا شوروی قرار داده است. چرا که به جای طرد روسیه و رفتار با آن به عنوان "دشمن دایمی"، آنرا در گفنمانها و مراودات وسیعتر منطقه ای راجع به دموکراسی، عدالت اقتصادی و حاکمیت قانون درگیر کرده است" (1).
حتی جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز ممکن است از اثرات این تحول در امان نباشند. درمورد اظهارنظرهای شهروندان جمهوری آذربایجان درباره وقایع ارمنستان خوانندگان را به گزارش شبکه خبری یوراشیا- نت: "آذربایجان با رشک و امید به انقلاب ارمنستان می نگرد"، رجوع می دهیم (2).
مبالغه نیست اگر گفته شود که تحولات ارمنستان در حال ترندسازی است.
تا اینجا، می توان گفت که همه چیز بطور کلی به خوبی و خوشی پیش رفته است، اما هنوز پایان کارنیست. چالشهای اصلی در راه است. مردم هنوز در هیجان به سر می برند. هم اکنون اعتراضات محدودی به دلایل مختلف، از جمله تقاضای حقوق عقب افتاده کارگران، آزاد ساختن زندانیان سیاسی (3) و غیره در جریان است. فعلا قصد آنست که ظرف یک سال انتخابات زودرس پارلمانی برگزار شود. اما برای این مهم لازم است قانون انتخابات اصلاح شود و مقررات تازه ای برای انتخابات عادلانه، آزاد و عاری از تقلب، با مشارکت و همفکری احزاب و سازمانهای سیاسی دیگر تدوین گردد. خلاصه، دولت جدید ممکن است هنوز آزمونهای سختی در پیش داشته باشد.
حزب جمهوری خواه، که به حزب الیگارشهای ارمنستان شناخته شده و از ١٩٩٨ موقعیتی مسلط در دولت و پارلمان داشته است، اکنون اعلام کرده است که در دولت جدید مشارکت نخواهد کرد، بلکه در نقش اپوزیسیون خارج از دولت عمل خواهد کرد.
حرکت تحول خواهی در زمینه مذهبی
جالب است گفته شود که در کنار جنبش تحول خواهی سیاسی، حرکت تحول خواهی در زمینه مذهبی و کلیسای سنتی ارمنستان نیز در حال شکل گرفتن است. در ارمنستان، اصل جدایی دین از دولت رعایت می شود، اما دستگاه فعلی کلیسای ارمنی از فساد جاری در نظام الگیارشی قبلی برکنار نبوده و انتقادات جدی بر شیوه رهبری و مدیریت اسقف اعظم، جاثلیق گارگین دوم، وارد است. اخیرا، گروهی از روحانیون نو اندیش و شهروندان ناراضی با شعار "ارمنستان نو، رهبر مذهبی نو" در مقابل مقر اسقف اعظم، آکسیون اعتراضی ترتیب داده و خواستار کناره گیری وی شده اند. آنها برای "پاکسازی کلیسای ارمنی، همچون نظام سیاسی" از آقای پاشینیان، نخست وزیر، تقاضای مداخله کرده اند.
به هرجهت، بحث ما در این نوشتار، عمدتا راجع به تاثیرات احتمالی تحولات ارمنستان در روند حرکتهای اعتراضی ایران، عوامل تاثیر گذار و امکان شکل گیری نافرمانی مدنی مسالمت آمیز در ایران، همانند ارمنستان، خواهد بود.
دلایل این انتخاب:
- همسایگی، تاثیر و تاثر مستقیم به برکت وجود ارتباطات متعدد فرهنگی، قومی و تاریخی.
در جریان حوادث ارمنستان، مشاهده شد که جناحهای مختلف سیاسی ایران، اعم از اپوزیسیون و پوزیسیون، با علاقه و اشتیاق رویدادهای کشور همسایه را دنبال می کنند.
- شباهتهای متعدد در شکل گیری و ویژگی های نسل جدید در دو کشور: در ارمنستان پس از فروپاشی اتحاد شوروی و در ایران پس از انقلاب اسلامی.
- اهمیت حیاتی تغییر نظام حکومتی در ایران، بدون خشونت و یا با حداقل خشونت، برای کل منطقه و جهان.
- رسیدن نظام ولایی در ایران به مرحله پوسیدگی کامل. اعتراضات توده ای گسترده دیماه گذشته، با آن شعارهای صریح و جسورانه، را درواقع آغاز پایان کار جمهوری اسلامی باید تلقی کرد. در سطور زیر به این موضوع باز خواهیم گشت.
پرسش اساسی در اینجا اینست: آیا انقلاب بدون خشونت اصلا در ایران امکان پذیر است؟ پاسخ ما از ابتدا "آری" است. روشن است که اماها، ولی ها و لکن های زیادی وجود دارد، ازجمله اینکه ایران جامعه ای بزرگتر و پیچیده تر است و با مخاطرات داخلی و خارجی متعددی مثل دخالت قدرتهای بزرگ، خطر تجزیه، جنگ و غیره روبروست.
این پیچیدگی ها و مخاطرات، اما در ارمنستان هم، شاید به نسبت حادتری باتوجه به کوچکی کشور و محاصره اقتصادی و نظامی از شرق و غرب، وجود داشت و اصولا در هر کشور دیگری نیز به میزانهای متفاوت وجود دارد.
بعلاوه، گرچه، ارمنستان جامعه ای نسبتا باز و لیبرال است، لکن الیگارشی این کشور که در حزب جمهوری خواه، یعنی درواقع بازمانده و وارث دستگاه حزبی- اداری عصر شوروی، تجسم یافته بود، تقریباهمه مواضع کلیدی سیاسی و اقتصادی کشور را در دست داشت، نظام قضایی و آموزشی در دست حزب بود و درواقع، کسی انتظار نداشت که انقلابی در ارمنستان با آن موقعیت خطیر ژئوپولتیک، به وقوع پیوندد و الگیارشی را که محکم و استوار بر سریر قدرت سوار بود صرفا از طریق نافرمانی مدنی به پایین بکشد.
سخن کوتاه، آنچه که در ارمنستان روی داد واقعا غیرمنتظره بود. پرسش اینست: چرا چنین رویداد غیر منتطره ای در ایران هم نتواند به انجام برسد؟
در سطور زیر می کوشیم همانندی ها و عوامل مشابه و متفاوت در هردو جامعه را بررسی کنیم.
عوامل مشابه در ایران
١- مهمترین عامل مشابه، آگاهی و بلوغ سیاسی جامعه مدنی ایران است. با اطمینان نزدیک به یقین می توان مدعی شد که ستونهای اصلی جامعه مدنی ایران، یعنی طبقه متوسط، قشرهای تحصیلکرده، کارگران، جوانان و زنان، به این آگاهی رسیده اند که انقلاب خشونت آمیز، حتی درصورت موفقیت، درواقع دور و تسلسل باطل خشونت را تداوم خواهد بخشید، چیزی که امکان پی ریزی دموکراسی و حاکمیت قانون را منتفی خواهد کرد.
امواج تحول خواهی در ایران از زمان تاسیس حکومت مذهبی، تا کنون با خشونت توام بوده است: از اعتراضات ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ در زمان خاتمی، که به حمله به کوی دانشگاه تهران انجامید، گرفته تا اعتراضات دیماه گذشته و اعتراضات اخیر کازرون و اعتصاب کامیونداران، با میزانهای متفاوتی از خشونت همراه بوده است. وحشیانه ترین خشونتها از سوی مراجع حکومتی طی جنبش سبز صورت گرفت، که ضمن آن تعداد قابل توجهی از جوانان و دانشجویان، حتی با تایید مراجع دولتی- مذهبی، در زندان مورد تجاوز قرار گرفتند و شمار زیادی نیز دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفتند. و این، در حالی که رهبران جنبش از روحانیون و مسئولین طراز اول و پای بند به نظام ولایی و شعارها نیز از جنبه های ساختارشکنانه به دور بود.
اعتراضات دیماه گذشته، اعتراضات کازرون و اخیرا، کامیونداران، به نسبت با خشونت و قربانیان کمتری همراه بوده است. در اعتراضات دیماه، باوجود شعارهای قاطع، جسورانه و ساختار شکن، مثل "مرگ بر خامنه ای" مرگ بر روحانی" سرکوب قابل مقایسه با سبعیتهای جنبش سبز نبود. در اعتراضات کازرون، طبق گزارشات، ٢ یا ۳ نفر کشته شدند، در حالی که امام جمعه شهر نیز به معترضین پیوست. آیا این ویژگی در اعتراضات اخیر، یعنی کاهش حدت و شدت خشونت با وجود گستردگی و صراحت شعارهای حرکتهای اعتراضی، پدیده جدیدی در شیوه اعتراض توده ای در ایران نیست؟
بعلاوه، این بی پروایی جمعی در دادن شعارهای ساختار شکن، مثل "مرگ بر خامنه ای"، "اصلاح طلب، اصولگرا، دیگرتمام است ماجرا" از یکطرف و محدود شدن میدان مانور حکومت از لحاظ کاربرد خشونت، از طرف دیگر، خود گویای تغییرات کیفی در تعادل نیروهای پوزیسیون و اپوزیسیون نیست؟
همان طور که شاهد هستیم، حرکتهای اعتراضی در ایران کاملا فروکش نکرده و هرروز شاهد حرکتهای تازه ای هستیم. به دلیل رشد فزاینده آگاهی توده ها، ولذا، صراحت و بی پروایی جمعی، از یک سو و ترس یا ملاحظات دیگر نظام پوسیده به بن رسیده از توسل به شدت عمل، در سالهای آینده باید منتظر امواج تازه ای از حرکتهای اعتراضی گسترده تر و پرزورتر، ضمن کاهش توان سرکوب از جانب نظام حاکم باشیم.
در ارمنستان نیز، پیش از رویدادهای آوریل گذشته، چند بار شاهد طغیانهای عمومی خشونت بار و یا تقریبا بدون خشونت بودیم. اعتراضات مارس ٢٠٠٨، برسر نتایج انتخابات، که ده کشته، ازجمله دو نفر پلیس، به جای گذاشت، تظاهرات نسبتا مسالمت آمیز موسوم به "الکتریک ایروان" در ژوئن ٢٠١۵ در اعتراض به افزایش قیمتهای برق، و حمله مسلحانه و اشغال یک پاسگاه پلیس در ٢٠١۶ توسط گروهی از کهنه سربازان، که هیچ کدام منجر به خیزش آنچنان وسیعی که حکومت را به چالش بکشد نگردید. لکن، ویژگی های دو واقعه اخیرالذکر، یعنی اعتراضات موسوم به الکتریک ایروان و حمله مسلحانه به پاسگاه پلیس، و واکنش مردم به آنها، گویای واقعیتهای مهمی هستند. اعتراضات "الکتریک ایروان"، با هدف مشروع و روشن اقتصادی - جلوگیری از افزایش قیمت برق مصرفی- با اقبال وسیع عمومی روبرو و موفق هم شد، در حالی که اقدام مسحانه گروهی از کهنه سربازان، باوجود همدردی بخشهایی از مردم، جمعیت قابل توجهی را به میدان نیآورد.
آیا این ویژگی گویای این واقعیت مهم نیست که در عصر ما، نافرمانی مدنی و حرکتهای انقلابی مسالمت آمیز شانس موفقیت بیشتری دارند تا حرکتهای قهرآمیز؟
٢- نقش رسانه های جمعی، توییتر
مانند ارمنستان، نسل جوان ایران نیز به خوبی با فوت و فن تکنولوژی اطلاعات آشناست و می تواند از وسایل ارتباط جمعی، به ویژه توییتر، برای هدفهای انقلاب بهره برداری نماید.
راجع به توییتر، توضیح مختصری ضروری می نماید. در سال ٢٠١٧ ، توییتر مهمترین وسیله ارتباط جمعی مورد استفاده ایرانیان برای طرح بحثها و گفتمانهای سیاسی بوده و به عنوان خط مقدم جبهه مبارزه ایدئولوژیک عمل کرده است.
گرچه استفاده از این وسیله ارتباط جمعی از سال ٢٠٠٩ در ایران ممنوع بوده، با اینحال داشتن حساب توییتری را قانون منع نکرده است. احتمالا، این یکی از دلایلی است که بسیاری از کاربرهای ایرانی حساب توییتری ناشناس باز می کنند. پیام این گروه از کاربران بطور روزافزونی در جریان اصلی رسانه ها انعکاس می یابد و برافکار عمومی تاثیر می گذارد.
۳- نقش زنان
زنان ارمنستان با محدودیتهایی که زنان ایرانی تحت نظام ولایی با آن دست به گریبانند، مواجه نیستند و در اعتراضات توده ای آوریل گذشته هم فعالانه شرکت کردند. حتی در پاره ای گردهم آیی ها به سخنرانی و تشجیع تظاهرکنندگان پرداختند. اما متاسفانه در دولت جدید آن سهمی را که حقشان بود دریافت نکردند. از وزرای انتصابی جدید فقط یکی، (وزیر فرهنگ و آموزش) از بانوان است. سنتهای مردسالاری در ارمنستان نیز قوی است و لذا مبارزه زنان برای رفع تبعیض جنسیتی و برابری اجتماعی کماکان ادامه دارد.
در ایران، اما انتظار می رود که زنان نقش پیشتازانه تری در پروسه انقلاب بازی کنند، به این دلیل ساده که دچار محدودیت قانونی، اجتماعی و جنسیتی بسیار شدیدتری نسبت به مردان هستند و لذا انگیزه قوی تری برای رهایی از قید و بندهای تحمیلی قرون وسطایی دارند.
۴- نقش کارگران
کارگران عموما از پتانسیل انقلابی نیرومندی برخوردارند، اما در ایران، به علت سرکوب شدید، این نیرو نتوانسته است به نحو بایسته ای خود را سازمان دهد و نقش شایسته ای را که از آن انتظار می رود ایفا نماید. البته این ضعف منحصر به تشکلهای کارگری نیست و نظام ولایی هیچ تشکل سیاسی واقعی را برنتافته و با بیرحمی تام به سرکوب آن همت گماشته است.
در ارمنستان نیز که سرکوب به آن شدت نبوده، ضعف تشکلهای کارگری و عدم حضور سازمان یافته آنها در اعتراضات جمعی مشهود بود. شاید علت عدم اقبال عمومی از جنبشهای کارگری به دلیل خاطره منفی از پاره ای جنبه های نظام سوسیالیستی گذشته بوده، که به نظام پساشوروی منتقل شده، است.
۵- نقش دیاسپورا*
دیاسپورای ارمنستان عمدتا از زمان نسل کشی ارمنیان در ١٩١۵ به وجود آمد. ارمنیانی که از قتل عام جان سالم به در برده بودند، به اقصی نقاط دنیا مهاجرت کردند و در طول زمان جوامع سازمان یافته و نیرومندی را به وجود آوردند. این جوامع همواره، حتی در عصر حکومت شوروی نیز، ارتباط خود را با سرزمین مادر حفظ کردند.
در جریان اعتراضات ارمنستان، دیاسپورای اینکشور فعالانه از خیزش توده ای مردم حمایت کرد. گفتنی است، که دیاسپورای ارمنیان، باوجود پراکندگی درسراسر دنیا، ضمن پشتیبانی از خواست معترضین داخل کشور، تقریبا یک صدا آنها را از رویکرد خصومت و دشمنی با روسیه برحذر داشت. دلیلش هم نگرانی آنها از به هم خوردن تعادل نیروها و تبدیل ارمنستان به صحنه رویارویی قدرتهای بزرگ بود.
ایران نیز دارای دیاسپوراست، اما مدت زیادی از عمر آن نمی گذرد و عمدتا پس از انقلاب اسلامی به وجود آمده است. لکن، دیاسپورایی است فعال، در سراسر جهان حضور دارد و رویدادها و تحولات مام میهن را با شورو اشتیاق، و هم چنین نگرانی، دنبال می کند. ایرانیانی که به خارج مهاجرت کرده اند، اکثرا تحصیل کرده اند و شمار قابل توجهی از آنان در کشورها و جوامع محل اقامتشان به مواضع و مناصب فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مهمی دست یافته اند. مثل دیاسپورای ارمنستان، آنها با امتزاج با فرهنگهای بومی ارزش اضافی فرهنگی و معنوی جدیدی را به وجود آورده اند که به طور گریز ناپذیری، مستقیم یا غیرمستقیم، بر روند تحولات در مام میهن تاثیر می گذارد.
این تاثیر را نباید دست کم گرفت. اما لازم به تاکید است که دیاسپورا نمی تواند به جای مردمی که در داخل هستند و با مسایل و مشکلات روزمره دست به گریبانند انقلاب کند، بلکه می تواند نقش کمکی و پشتیبان موثری را برای هموطنان داخل ایفا نماید.
۶- رویکرد نسبت به قدرتهای خارجی
حلقه انزوا، گرچه به کندی، اما به طور مداوم بردور نظام جمهوری اسلامی تنگ تر می شود.
جمهوری اسلامی، اکنون موجودی شده است که منفور مردم خویش و جهانیان است، هیچ جا در جهان دوست واقعی ندارد، جز حزب الله که مورد حمایت مالی اوست و رژیم بشار اسد. به طوری که در صورت بروز جنبشی فراگیر، به احتمال قریب به یقین، هیچ قدرت جهانی یا منطقه ای برای نجات وی اقدامی صورت نخواهد داد. بسیار بعید است که در صورت تغییر نظام در ایران، درصورتی که برخاسته از داخل باشد، حتی روسیه برای حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت کند.
مهم است که اپوزیسیون به خصومت کور نظام ولایی با غرب پایان دهد، ضمن اینکه روابط با روسیه را نیز به حال عادی باقی بگذارد. حفظ این تعادل برای ایران نیز، با وجود داشتن توان اقتصادی و نظامی بسیار بالاتر از ارمنستان، دارای اهمیت کمتری نیست. به هم خوردن این تعادل در منطقه می تواند صلح جهانی را به خطر بیاندازد و قطعا عدم ثبات و امنیت را برای مردمان منطقه تشدید خواهد کرد.
عوامل بازدارنده
١- سپاه، بازوی مسلح نظام
"سپاه پاسداران انقلاب اسلامی"، در یک لحظه هیجان زدگی فاجعه آمیز جمعی در تاریخ ملت ایران، از دل آنچه که "انقلاب اسلامی" نامیده شد، از میان مرتجع ترین قشرهای جامعه، زایید و با رشد افسار گسیخته ای طی چهار دهه، تبدیل به بزرگترین و مجهزترین نیروی مسلح در خاورمیانه (پس از ارتش ترکیه) گردید. سپاه، اکنون نقش پاسداری از یکی از نظامهای فوق ارتجاعی را که تاریخ بشر به خوددیده است برای خود قایل است و با شاخه ها و زیرمجموعه های متعدد خود به عاملی تبدیل شده که صلح منطقه و جهان را به مخاطره می اندازد. لکن، این نیرو از همین ملت و مردم به وجود آمده و همانطور که این ملت در لحظه ای از غفلت و گمراهی، ناخواسته امکان ظهور چنین نیروی اهریمنی را فراهم آورد، در زمان بیداری و هشیاری به خوبی می تواند آنرا به زمین بکوبد و تکلیف آنرا برای همیشه روشن کند. آن زمان شاید خیلی هم دور نباشد. موج اعتراضات جدید و نافرمانی مدنی، که به طور حتم دوباره شاهدش خواهیم بود، این بار قطعا از کوبندگی بیشتر و حمایت و پشتیبانی فعالتری، چه از داخل و چه از جانب ایرانیان خارج و نیروهای آزادیخواه در سراسر جهان، برخوردار خواهد بود.
٢- کنترل جنون آمیز وسایل ارتباط جمعی توسط دولت
در بخش وسایل ارتباط جمعی اجتماعی (سوشیال مدیا) تفاوت مهمی میان ارمنستان و ایران وجود داشته است. بخش تکنولوژی رایانه ای در ارمنستان عمدتا از دسترس الیگارشی کشور بدور مانده و عمدتا در دست شرکتهای خارجی است. به همین جهت کارمندان و دست اندرکاران این بخش توانستند با استفاده از این وسیله نقش مهمی در به ثمر رساند انقلاب بازی کنند. به عکس، در ایران، فناوری انفورماتیک به شدت تحت کنترل حکومت و دستگاههای اطلاعاتی است. همین اواخر اختلاف بر سر تلگرام باعث مسدود شدن آن شد.
درهم شکستن انحصار کنترل رسانه های جمعی می تواند در تغییر موازنه قوا تعیین کننده باشد. در این زمینه کار بیشتری باید انجام شود و فناوری های جدید در زمینه فیلترشکنها در دسترس هم میهنان داخل قرار داده شود. ایرانیان خارج می توانند در این امر نقش مهمی ایفا کنند.
بعلاوه، نسل جوان و تحصیلکرده ایران، که به "نسل عصر جدید" شناخته می شود، نشان داده است که با وجود محدودیتهای تحمیلی بر وسایل ارتباط جمعی، قادر است این سد را هم بشکند.
۳- ظهور گروههایی با برنامه مبارزه مسلحانه
گروههایی مانند "ری استارت" که به مبارزه مسلحانه روی می آورند، ممکن است برای قشرهایی از جوانان که خواستار اقدام عاجل هستند، جذابیت داشته باشد، اما نهایتا خشونت را ترویج و تداوم می بخشند. مثل مورد اقدام مسلحانه گروهی از کهنه سربازان در اشغال یک پاسگاه پلیس در ارمنستان، بسیار بعید به نظر می رسد که توده مردم، باوجود ابراز حدی از همدردی و درک نسبت به آنها، عملا رویکردی موافق با آن نشان دهند.
۴- گرایشهای تجزیه طلبانه
به نظر نمی رسد که این عامل خطری واقعا جدی برای انقلاب باشد. باید توجه داشت که گرایشات تنگ نظرانه قومی در شرایط خفقان و سرکوب، نا امنی، تبعیض اقتصادی، فقدان آزادی و فقر فکری، امکان رشد می یابند. هرقدر جامعه به سنتهای دموکراتیک و احترام به آزادیهای فردی نزدیکتر شود، این گرایشات نیز خود به خود تضعیف خواهند شد. حتی حرکت به سوی این هدف گرایشات تنگ نظرانه قومی را تحت الشعاع قرار می دهد. در جنبش سبز، از سوی پاره ای گروههای قوم گرا شنیده می شد که در اشاره به جنبش می گفتند: "دعوای فارسها بین خودشان است و به ما مربوط نیست"! و عملا هم مشارکت چندانی از جانب اقوام در جنبش دیده نشد. به عکس، در اعتراضات دیماه گذشته، که در بیش از هفتاد شهر کشور از نقاط مختلف با شعارهای ساختارشکن صورت گرفت، هیچ گاه چنین اظهارات تنگ نظرانه ای از جایی شنیده نشد.
روشن است که در فضای خشونت امکان قوام گرفتن آزادی های فردی وجود ندارد. به عبارت دیگر، بدون حذف خشونت از مبارزه سیاسی امکان نهادینه شدن آزادی های فردی در هیچ جامعه ای وجود نخواهد داشت و تا زمانی که فرهنگ عدم خشونت برای احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی نهادینه نشود، صرف تغییر رژیم دردی دوا نخواهد کرد. به یاد بیآوریم، دوران حکومت مردمی دکتر مصدق را که، سوای عامل مداخله خارجی، ضعف جامعه مدنی، یعنی نهادینه نبودن احترام به حقوق مدنی و شهروندی در داخل نیز، به سقوط آن کمک کرد.
در راستای ترویج و نهادینه کردن فرهنگ عدم خشونت در مبارزه سیاسی لازم است حتی در فرمول بندی شعارها نیز تجدید نظر کرد. شعار، البته باید برانگیزاننده باشد، اما لزومی ندارد که تحریک کننده هم باشد. مثلا، چه اشکالی دارد که به جای شعارهایی که با "مرگ بر ... " شروع می شوند شعار " ... باید برود" فریاد زد، یا به جای "... باید نابود گردد، " ... باید کنار گذاشته شود" گفت؟ مگر نتیجه یکی نیست، جزآنکه اولی ها لحنی تحریک آمیز دارند؟ جنبه های تحریک آمیز شعارها در واقع نوعی تبلیغ خشونت است، به ویژه شعار "مرگ بر ..."، که باتوجه به گرایش فزاینده به لغو مجازات اعدام در بسیاری از کشورها، موضوعیت خود را دارد از دست می دهد. هم چنین است شعار "می کشم می کشم آنکه برادرم کشت" و بسیاری شعارهای مشابه دیگر که به طور ناخودآگاه زنجیره خشونت را تایید می کنند.
ممکن است استدلال شود که این شعارها از کوبندگی و قدرت تشجیع فراوانی برخوردارند و بعلاوه باید آنها را به مضمون دریافت کرد و نه به مفهوم لغوی. اما، نباید فراموش کرد که کلمات در شعارها نقش آموزشی عظیمی دارند و باید در انتخاب آنها باتوجه به هدفهای بلند مدت پیش رو دقت بسیار به خرج داد.
تجارب پیروزی بدون کاربرد خشونت در کارزار سیاسی- اجتماعی کم نیست، بهترین نمونه آن نافرمانی مدنی توده ای هندیان علیه امپریالیسم انگلستان به رهبری گاندی و تازه ترین نمونه انقلاب ارمنستان در آوریل گذشته است.