Thursday, Jul 26, 2018

صفحه نخست » ای وطن، م.سحر

M_Sahar.jpgآنکه دین را به جاه ، مهمان کرد
تیره روزی نصیب انسان کرد
غارت و جور و جهل و کین آورد
دیوخویی به نام دین آورد

***

آنکه دین را طنابِ دارِ تو کرد
جهل را پرچم و شعارِ تو کرد
از خدا نردبانِ قدرت ساخت
رفت بالا و نردبان انداخت

***

دستِ دشمن به کارِ کینِ تو شد
دشمنِ میهنِ تو دینِ تو شد
ازخدا ساخت داس وتیغ وتبر
ریخت خاکِ تباهی ات بر سر

به تباهی و ظلم تن دادی
دل به دین بستی و وطن دادی
دشمن اینک امیرِ کشور توست
وز تو خاک سیاه بر سر توست

***

عقل ، بُن برکناد از دینت
که به نکبت فکند چونینت
که چنین هستی ات به یغما برد
که چنین کرد خوار و مسکینت

***

همتت کژ روی کژ آئین بود
چشم عقلت نه عاقبت بین بود
قبله گاهت کمینگه دشمن
قاتلت درکجاوۀ دین بود

***

ای که آزرده ای زمینگیری
بار بر پشت و خار در زیری
عقل اگر رفت و جهل ، غالب شد
خود چنین کرده را چه تدبیری؟

***

ای که در بندِ اهل دین ماندی
بر زمین خورده،در زمین ماندی
غرقِ اوهامِ خویشتن بودی
وینچنین شد که اینچنین ماندی

***

ای که تسلیم ِعهدِ امواتی
وینچنین محو در خرافاتی
چون توانی برون ز آفت زیست
که تو خود کشتزارِ آفاتی ؟

***

تا تو با وَهم، هم نشین گشتی
بردۀ داعیان دین گشتی
دیده و دل به آسمان دادی
تا قفا خوردۀ زمین گشتی

***

جان و وجدان به دزد بخشیدی
تاسرِ غم ، به سنگ سائیدی
با تو بود آن بلا که می جُستی
بر تو رفت آن جفا که می دیدی

***

ای برآورده از جگر ، دودی
تو درین مُلک ، ملتی بودی
دستِ غدارِ جهل با تو چه کرد
که چو زاینده رود ، نابودی؟

***

ای وطن زاهل دین چه ها دیدی
که به دامِ گذشته لغزیدی
که چو هامون کویر تشنه شدی
که چو زاینده رود خشکیدی؟

***

ای وطن، رهزن کدام زمین
دستبردت زد از دریچۀ دین؟
که چنین خاکِ شوره زار به سر
شدی افکنده ای مغاک نشین؟

***

ای وطن دستِ کیست در خونت؟ ـ
قاصدِ چیست بختِ وارونت ؟ ؛
که صفا ز اورمیه ات کوچید؟
که نمکزار گشت کارونت؟

***

ای وطن کو بهار و پائیزت؟
تابشِ سبزِ دشت زرخیزت؟
چشمه سارت چرا شده ست چنین
سوگوارقنات و کاریزت؟

***

ای وطن ، جهل رهنمایت شد
واژگون پرچم ولوایت شد
در تو از نطفۀ بداندیشی
دشمنی زاد و آشنایت شد

***

ای وطن کُشته اند لبخندت
دست و دل بسته اند دربندت
چه شد آن توفش جهانروبت؟
چه شد آن غرُشِ دماوندت؟

***

ای وطن، کی به خویش بازآیی ؟
غم بروبی و چاره ساز آیی؟
عقلِ تو رازِسرفرازی توست
گاهِ آن شد که سرفراز آیی

***

ای وطن با کمندِ تزویرت
بی وطن کرده است تسخیرت
دستِ اوهام توست درخونت
نیست خصمِ تو دستِ تقدیرت

***

ای وطن دشمنت به خانۀ توست
خود همین رنجِ جاودانۀ توست
دزد را داده ای کلید ِ سرای
وآن سوی مرز ها بهانۀ توست

***

ای وطن دشمنِ تو دینِ تو بود
که به جانِ تو در کمینِ تو بود
وهم ونادانی تو بود که چون
اثرِمُهر، برجبینِ تو بود

***
ای فروبسته دستِ ایرانی
دشمن توست جهل و نادانی
زین دو در خانۀ تو رنگین است
روزی دزد و رزقِ روحانی

***

پاریس 20 و 21 ژوئیه 2018

https://msahar.blogspot.com/2018/07/blog-post.html?spref=fb

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy