Tuesday, Aug 21, 2018

صفحه نخست » من بودم و عزت و سعید و قاضی صلواتی

Tousi.jpgرادیو فردا ـ جلال سعیدی ـ آرزو کردم خواب عزت‌الله انتظامی را ببینم،ظاهرا موتور جستجوی خوابم اشتباه کرد و عزت‌الله ضرغامی به خوابم آمد. دعوتم ‌کرد که باهم صبحانه بخوریم. گفتم «اشتها ندارم.»


گفت: «چرا؟»


گفتم«برای یه طنزنویس به خاطر یه توییت ۱۰ سال حبس بریدن بعد من بیام صبونه بخورم؟»


گفت: «خب میخوای صبر کنیم تا ناهار؟»


از شدت همدردیش تحت تاثیر قرار گرفتم. چند لحظه بعد دیدم نوری در خوابم تابیدن گرفت و درحالی که آوایی آسمانی همه جا را در برگرفته بود سعید طوسی وارد شد. احساس خطر کردم و رنگم شد مثل گچ. طوسی لبخندی زد و گفت: «معلومه که شما هم تحت‌تاثیر تبلیغات شوم رسانه‌های استکباری و فضای مسموم مجازی درباره اینجانب قرار گرفتی.»

آب دهانم را قورت دادم و گفتم: « نه بابا من چون یه طنزنویس از قاضی صلواتی ۱۰ سال حکم زندان گرفته ناراحتم.»


طوسی کمی جلوتر آمد و با لحنی مهربانانه گفت: «میخوای بگم به بچه‌های قوه قضاییه کارشو درست کنن؟»


و دستش را روی کمرم گذاشت. به اذن خدا حالتی بر من رفت و تا مرز بیهوشی رفتم و وقتی برگشتم دیدم قاضی صلواتی هم به جمعمان اضافه شده بود. سعید طوسی داشت در گوش قاضی صلواتی چیزی می‌گفت و بعد با هم خندیدند و به من نگاه می‌کردند و به خنده‌شان ادامه دادند. ضرغامی از ته خوابم داد زد:


« ته دیگ برنجو نون بذارم یا سیب‌زمینی؟»

مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا


پیشبند بسته بود و داشت آشپزی می‌کرد. گفتم:« من سیب‌زمینی رو ترجیح می‌دم.»


سعید طوسی گفت: « منم تو رو ترجیح میدم عزیزم!»


و با قاضی صلواتی زدند زیر خنده. قاضی صلواتی رو به ضرغامی داد زد:


« چربش نکنیا عزت، من کلسترول دارم.»


و بعد کمی به سمت من آمد و گفت:«حیف که آقا سعید سفارشتو کرده و گرنه حبس ابد رو شاخت بود.»


رنگ از رخسارم پرید. سعید طوسی به سمتم آمد و با دلبری خاصی گفت:


«ضرغامی اینا ته حیاطشون یه اسب آبی دارن روپایی میزنه. بیا بریم نشونت بدمش.»


داشتیم به سمت لانه اسب‌آبی می‌رفتیم که ناگهان درد عجیبی نواحی حساس بدنم را در برگرفت و با فریاد «یا صاحب اسب‌آبی روپایی‌زن» از خواب پریدم.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy