Wednesday, Sep 5, 2018

صفحه نخست » غم‌های شهریور، رضا مقصدی

Reza_Maghsadi.jpgجانیانِ جمهوری اسلامی ایران در دهه‌ی ۶۰ (به ویژه تابستان۶۷) زندان‌های سیاسی خود را به کشتارگاهِ انسان‌های آزاده وُ آرزومند، بدل کرده بودند. از این روی، داغ ِ ننگی ماندگار بر صورت وُ سیرت ِ چرکین خود گذاشتند.

دردا، چرخه‌ی این مرگ‌آفرینان، همچنان از چرخش ِ سیاه‌اش باز نایستاده است.

"غم‌های شهریور" بازتابی کوچک، از جنایتی بزرگ است.

***

غم‌های شهریور

یک‌باره گویی آسمان، امشب تَرَک خورده‌ست.

انگار امشب هر ستاره، آتش ِ آهی‌ست.

67.jpgاز رویش ِ رنگین‌ترین آواز

مهتاب هم، خالی‌ست.

در روبه‌روی آرزوی دیشبم، امشب

در روبه‌روی رنگ ِ رویاهای دیروزین.

در جست‌وجوی آن درختانی که در پاییز روییدند.

در جست‌وجوی سایه‌سارانی که با من مهربان بودند.

اما کجای سینه‌ی خورشید را باید بجویم من؟

وقتی که نور ِ نام‌هایم نیست.

یک نیمه‌ام ازاین دلِ غمناک

همواره تاریک است.

روشن‌ترین مهتاب هم، چندی فراز ِ جان ِ بی‌تابم

آبی ِ شعرش را فرو می‌بارد وُ ناگاه -

از بارش ِ پیگیر می‌مانَد.

زخم ِ تبَر بر هر درخت ِ تر

جانِ مرا ـ در ابتدا ـ آشفت وُ پرپر کرد.

چندان که مِهر ِ سایه‌ساران نیز

تاریک گشت وُ داستانی، تیره‌تر سرکرد.

این‌ست اندوهِ دلم ابری‌ست، بارانی

بر هرکجا در هر نفَس ـ خاموش ـ می‌بارد.

وقتی که زخمی در نهان‌جای دلت، پیوسته بیدارست

با من بگو آیا

من با کدامین لحظه‌ی سرشار

شادابی ِ چشم ِ غزل‌افشان ِ مستی را توانم زیست؟

با من پیام ِ سبز ِ باران بود

با آن درختانم هوایِ صبح ِ فروردین

اما چه باید کرد با غم‌های شهریور؟

باور کن ‌ای خورشید!

آن شب که سقفِ آسمان، آن‌جا تَرَک خورده‌ست

این‌جا دلم مُرده‌ست.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy