Monday, Sep 10, 2018

صفحه نخست » بچه ماهی مازندران و مرغ ماهیخوار، هادی خرسندی

Hadi_Khorsandi.jpg«بشنوید‌ای دوستان این داستان»
نقل ماهی بچۀ مازندران

*

شاد بودی در دل دریای آب
رفتی از اینسو به آنسو با شتاب

*

ناگهانی کار طفلک زار شد
تا اسیر مرغ ماهیخوار شد

*

گفت: -‌ای مرغ عزیز خوش خصال!
رحم کن بر این کپور بچه سال

*

من هزاران آرزو دارم هنوز
کل عمر من دو ماه است و سه روز

*

پس چه خوش باشد که آزادم کنی
با صفای خویشتن شادم کنی

*

داد پاسخ مرغ (از بیخ گلو)
(تا نیفتد ماهی از منقار او)

*

گفت: - حرفش را نزن جان کپور
خسته‌ام من آمده از راه دور

*

- از کجا؟ یعنی که از بابلسری؟
یا ز لاهیجان و رشت و آنوری؟

*

گفت: - من از استراخان‌ام عزیز
از دیار حاج طرخانم عزیز

*

از شمال ساحل روس آمدم
مستقیم اینجا به چالوس آمدم

*

ماهیک پرسید: - در آب شمال
قحط ماهی شد مگر‌ای گنده بال؟

*

راستی که بابت این حرص و آز
صرف دارد اینهمه راه دراز؟

*

چند روزی کرده‌ای طی طریق
تا مرا در کام گیری‌ای دریغ!

*

گفت ماهیخوار در پاسخ: - درست
ظاهرا حق با تو و امثال توست

*

لیک آقا گفته ما بی شرط و قید
راهی اینجا شویم از بهر صید

*

گفته: ضمن اینکه من دارم جواز
مرغ همسایه همیشه بوده غاز!

*

همچنین گفته: قراردادی جدید
میشود امضا به زودی با امید

*

طبق آن راحت نموده کار را
کار ما مرغان ماهیخوار را

*

هرچه ماهی هست در مازندران
جانب روسیه میگردد روان

*

پس شما باید بیائید آنطرف!
تا نگردد وقت ما بیخود تلف

*

ما بگیریم و بلُمبانیم زود
ترکمانچای‌اش به این خوبی نبود!

*

کاینچنین بی چانه و بی گفتگو
لقمه آید صاف راحت در گلو

*

بچه ماهی گفت: - آن صاحب کلید
میدهد امضا به پیمان جدید؟

*

گفت: - ایشان بهر پوتین همچنان
با سر خم میدهد دم را تکان!

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy