مرضیه رائفی - شبکه بیان
حکومتهای استبدادی عموماً دارای ایدئولوژی سیاسی خاص خود هستند و برای حاکم کردن آن ایدئولوژی در جامعه، از ابزارهای نرم مانند رسانه و ابزارهای سخت مانند زور و سرکوب استفاده میکند. نخستین اقدام برای حاکم کردن یک ایدئولوژی سیاسی، زدودن هر نوع ایدئولوژی دیگر از صحنه سیاسی جامعه و سلب هویت اجتماعی افراد است؛ بهبیاندیگر، برای حاکم کردن ایدئولوژی موردنظر حکومتِ استبدادی و تحمیل هویت اجتماعی جدید به افراد جامعه، ابتدا باید ایدئولوژیها و هویت اجتماعی افراد تضعیف شوند و از بین بروند.
طی نزدیک به چهل سال گذشته، جمهوری اسلامی نیز از همین روش قدیمی استفاده کرده است؛ روشی که حکومتهای نازی، استالین و مائو به خوبی اجرا کردند و افسار ایدئولوژیک خود را به بهترین نحو به گردن جامعه خود انداختند و به هر سو که خواستند بردند. اساساً حکومتهای استبدادی برای تحقق اهداف خود نیاز به یکپارچگی اجتماعی - فکری دارند و هرگونه کنش را که برخلاف ایدئولوژی حاکم باشد، سرکوب میکنند. دشمنی حکومتهای تمامیتخواه و استبدادی با سندیکاها، انجمنها و نهادهای مردمی نیز از همین نحوه تفکر نشئت میگیرد؛ تفکری که مخالف هرگونه تکثرگرایی و هویتهای مستقل از ایدئولوژی حاکم است.
حدود چهل سال از انقلابی که اسلامی خوانده میشود، گذشته و حالا جامعه ایران با یک حکومت مستبد مواجه است که بسیاری از ارزشهای ملی ایران به رسمیت نمیشناسد. این حکومت با استفاده از ابزار دین و شیعهگری، تلاش دارد تودهها را تحت یک هویت اجتماعی کنترل کند و سایر هویتهای اجتماعی که متکی به ملیگرایی، مدرنیته و هر گرایش دیگری است، از بین ببرد. «شبکه رسانهای بیان» برای یافتن پاسخ این پرسش که ایرانیان از چه هویت اجتماعی پیروی میکنند و زندگی خود را مطابق کدام ایدئولوژی ساماندهی میکنند، سراغ یکی از جامعه شناسان مطرح ایرانی رفته است. برای ملاحظات امنیتی، گفتوگوی ما با این جامعهشناس که در ایران زندگی و در دانشگاه تهران تدریس میکند، با نام مستعار «سیامک وحیدی» منتشر میشود.
*آقای وحیدی آیا ایرانیها واقعاً خواهان این هستند که تحت یک ایدئولوژی سیاسی واحد و یک هویت دولتی زندگی کنند؟ اساساً اگر بخواهیم تعریف مشخصی از روحیات، نگرشها و دیدگاههای سیاسی و دینی ایرانیان داشته باشیم، باید کدام مفاهیم را جستوجو کنیم؟
سیامک وحیدی: وقتی از جامعه ایران صحبت میکنیم، باید توجه داشته باشیم از جامعهای صحبت میکنیم که در آن نگرشها، دیدگاهها و روحیات مختلف، فراوان دیده میشود و برخلاف میل حکومت، دارای تنوع فرهنگی، دینی و سیاسی است. اگرچه اکثر ایرانیها مسلمان و شیعه هستند ولی من فکر نمیکنم آنها همان خطی را در دین و مذهب پیجویی میکنند که دولت آن را پیگیری میکند. به شرح دیگر، عده زیادی از مردم عمیقاً به دین و مذهب تشیع باور دارند ولی از سوی دیگر بر این عقیدهاند که حکومت در حال سوءاستفاده از دین و مذهبشان است؛ بنابراین آنها به این خاطر که دینشان تبدیل به ابزار سیاسی شده است، آن را کنار نمیگذارند، بلکه تلاش میکنند تا تعریف متفاوتی از باورهای دینی خود داشته باشند. این افراد عموماً انسانهای متعادلتری هستند و آنگونه که پیروان جمهوری اسلامی در مناسبتهای مذهبی مانند محرم تندروی میکنند، عمل نمیکنند. در مجموع، ایرانیانی که مناسبات اجتماعی و سبک زندگی خود را بر اساس ایدئولوژی سیاسی - مذهبی حکومت ساماندهی میکنند، بسیار قلیل هستند و عمدتاً وابستگیهایی به حکومت دارند.
*من پاسخ بخشی از پرسشم را دریافت نکردم؛ آیا میتوان تعریف واضحی از روحیات سیاسی و اجتماعی مردم داشت؟
سیامک وحیدی: همانطور که عرض کردم تنوع فرهنگی و دیدگاههای سیاسی در جامعه ایران فراوان است. ما نمیتوانیم همه را در یک دسته فرض کنیم. قسمتی از جامعه هنوز باورهای بسیار عمیقی به دین و شیعهگری دارد و در محرم قمه بر فرق سر خود میزند، پای پیاده به کربلا میرود و اشک میریزد. این قسمت از جامعه ایران البته به دو دسته تقسیم میشود؛ بخشی که بر اساس میل حکومت، رهبر و سیاستهای آن عمل میکند و بخشی که مستقل از دین حکومتی، پایبند به ارزشهای مذهبی خودش است. جمعیت زیادی هم بین سبک زندگی دینی و مدرن گیر کردهاند؛ اینها همان کسانی هستند که به برای مثال در منزل ماهواره دارند ولی روزهای عاشورا و تاسوعا سیم آن را قایم میکنند تا مبادا فرزندانشان آهنگ شاد یا فیلمی را نگاه کنند که برخلاف توصیههای دینی است. به نظر من این جمعیت که تعدادشان هم کم نیست، جذب مظاهر مدرنیته شدهاند و سبک زندگیشان را بر اساس آن تنظیم کردهاند؛ اما تلاش میکنند باورهای دینی و ارزشهای سنتی خود را هم حفظ کنند. من فکر میکنم نسل بعدیِ این جمعیت سنت را کاملاً پشت سر خواهد گذاشت و به سمت مدرنیته خواهد رفت.
سیامک وحیدی: در جامعه وسیع ایران با یک قشر دیگر هم روبرو هستیم که من نام آن را «غرب دوستان» میگذارم؛ البته به نظر من غرب دوستی یا غربگرایی آنطور که حکومت میگوید بد و منفی نیست. حکومت بار منفی به واژه غربگرایی داده و هرکسی را که متمایل به این سبک زندگی باشد، طرد میکند. خیر، من اینطور فکر نمیکنم؛ غربگرایی چیز بدی نیست و خیلیها در ایران دارند با این سبک زندگی میکنند. این قشر نیز که عمدتاً از طبقه شهرنشینان ثروتمند هستند، برای مثال تعطیلات مذهبی را به شمال، ترکیه، گرجستان و دیگر کشورهای اروپایی میرود. اگر یادتان باشد امسال چند روزی که به مناسبت سالروز مرگ روحالله خمینی تعطیل شد، جاده چالوس به دلیل ترافیک زیاد، کاملاً قفل شده بود. در عکسهای این واقعه، عمدتاً خودروهای گرانقیمت و بالای 200، 300 یا 500 میلیون تومان به چشم میخورد. اینها همان طبقات ثروتمندی هستند که اگر ازشان بپرسید دین و مذهبتان چیست، فوراً میگویند اسلام و شیعه؛ اما در باور و عمل خود کوچکترین اهمیتی به این مسائل نمیدهند و مطابق میلشان زندگی میکنند. این جمعیت نیز به دو دسته پیروان حکومت و مخالفان آن تقسیم میشود که به نظر من دسته پیروان حکومت در این جمعیت بیشتر است.
*شما جامعه ایران را بیشتر بر اساس دین و مذهب دستهبندی کردید. آیا میتوان از رهیافت سیاست، تعریف دیگری از جامعه ایران داشت؟
سیامک وحیدی: بله، ما از دیدگاه سیاسی هم میتوانیم جامعه ایران را به سه دسته مخالف نظام، موافق نظام و تودههای بیتفاوت تقسیمبندی کنیم. اگر شش ماه پیش با من مصاحبه میکردید، به شما میگفتم تودههای بیتفاوت، اکثریت جامعه ایران را تشکیل میدهد؛ اما حالا میتوانم به جرئت بگویم جمعیت دسته اول به دلایل متعدد از جمله شرایط اقتصادی، بیشتر از دو دسته دیگر است. مخالفان نظام از نظر سیاسی دیدگاههای متفاوت و معقولی را دنبال میکند ولی به دلیل رشد و پرورش در چارچوبهای ایدئولوژیکِ جمهوری اسلامی، هویت اجتماعی مشخصی ندارند. مخالفان نظام عموماً در پی صلح با غرب هستند و برنامه موشکی و هستهای جمهوری اسلامی را محکوم میکنند. مخالفان نظام بر این باورند که سوریه، عراق، لبنان و... به ما ربطی ندارد و منابع مالی باید صرف توسعه ایران شود. از این نظر، چارچوب دیدگاههای سیاسی این جمعیت، بسیار استوار و محکم است ولی استبداد با آنها کاری کرده است که نمیدانند از نظر اجتماعی در چه جایگاهی هستند و چه هویتی دارند.
*آقای وحیدی فکر میکنم به نقطه اوج این گفتوگو رسیدیم. حکومتهای بسته خواهان جامعه بسته و افراد با تفکر یکسان هستند. جمهوری اسلامی تا چه اندازه در حاکم کردن ایدئولوژی خود در نحوه تفکر افراد موفق بوده است؟
سیامک وحیدی: واقعیت این است که حکومت ایران تحت فرمان ولایتفقیه توانسته است اراده سیاسی و اقتدار خود را با استفاده از ابزارهای نرم و سخت حاکم کند. ما نمیتوانیم موفقیت این حکومت استبدادی را در زمینههای فرهنگی و ایدئولوژیک انکار کنیم. آنها برای بسط و نفوذ ایدئولوژی خود، جایی که لازم بوده خون ریختهاند، جای دیگر پول خرج کردهاند و به موقع نیز از ابزار دین و مذهب به نفع خود استفاده کردهاند. از صدها سال قبل، دین و مذهب در بین ایرانیان جایگاه ویژهای داشته و انقلاب اخیر هم بر اساس مبانی اسلام و تئوریهای تشیع به ثمر رسید. حکومت ولایتفقیه با سوءاستفاده از باورهای دینی مردم، طی چهل سال گذشته جامعه را از ملیگرایی و دیگر گرایشهای غیرشیعی دور ساخته و توانسته بخشی از انرژی خود را صرف سازماندهی مردم بر اساس مبانی سیاسی - دینی خود کند. شما تقویم ملی ایران را مرور کنید، چند مناسبت ملی میتوانید پیدا کنید؟ به جای آن دهها مناسبت دینی و مذهبی در تقویم وجود دارند که نشان از غلبه ایدئولوژی حکومت بر هرگونه دیدگاه دیگر دارد. حکومت هیچ دیدگاه متفاوتی از دیدگاه خود را نمیپذیر و بخش عظیمی از جامعه هم دیدگاهها و ایدئولوژی حکومت را نمیپذیرد. این تقابل اساسی در نگرشها، دیدگاهها و باورها باعث شده تا بخشی از جامعه ایران دچار خلأ هویتی شود؛ یعنی از یک سو جامعه به ارزشهای حکومت باور ندارد و از سوی دیگر حکومت به جامعه اجازه نمیدهد جز ایدئولوژی خود، ایدئولوژی دیگری داشته باشد. برای مثال به آبان 1396 نگاه کنید؛ نیروی انتظامی به دستور حکومت تمام راههای منتهی به پاسارگاد یا مقبره کوروش را مسدود کرد تا کسی نتواند به آنجا برود و باورهای ملیگرایانه خود را به نمایش بگذارد. یک سال قبل از آنهم که مردم به دور مقبره کوروش جمع شدند، دستگاه قضایی صدها نفر را احضار و محاکمه کرد. حکومت به جز ایدئولوژی سیاسی - مذهبی خود علاقهای به حاکم شدن گزارههایی دیگر در زمینه هویت اجتماعی ندارد. این در حالی است که بخش بزرگی از جامعه نیز به هویت تحمیلی از سوی حکومت علاقهای ندارد. این تقابل که برنده آن تا اینجا حکومت بوده، باعث شده جامعه ایران نتواند یک هویت مستقل را برای شناساندن خود شکل دهد و سازماندهی کند.
*آیا میتوان پدیدههایی مانند «الهام چرخنده» و «امیر تتلو» را هم که اخیراً به حکومت گرایش پیداکردهاند در قالب همین تقابل تعریف کرد؟ به این معنی که افرادی مانند آنها از سر استیصال و سردرگمیِ ناشی از پیدا نکردن یک هویت مستقل اجتماعی - سیاسی خود را در قالب هویت اجتماعی - سیاسی موردنظر حکومت تعریف کردهاند؟
سیامک وحیدی: این افراد نیز خارج از تعاریفی که مطرح شد، نیستند. اینها چهرههای هنری یا تلویزیونی هستند که با وجود شناس بودن، نتوانستهاند در ذهنشان جایگاهی برای خود تعریف کنند. سؤال شما بسیار دقیق است، آنها دچار یک نوع استیصال هستند. این استیصال ناشی از شرایطی است که حکومت برای چهرهها به وجود آورده است. حکومت، افراد مستقلی مانند ناصر ملکمطیعی، ناصر حجازی و بهروز وثوقی را در سیستم خود نمیپذیرد و آنها را طرد میکند. جمهوری اسلامی زمینهای را برای هنرمندان، ورزشکاران، روزنامهنگاران و نویسندگان به وجود میآورد که دو انتخاب بیشتر نداشته باشند؛ یا با ما یا هیچ. در این میان عدهای از خواستههای حکومت پیروی میکنند و عدهای هم بودن با مردم و از دست دادن فرصتهای کاری و مالی را انتخاب میکنند؛ بنابراین ما از یک سو محمود دولتآبادی را داریم که بنا به هر دلیلی دعوت حکومت را قبول میکند و به ضیافت افطاری حسن روحانی میرود و بازیگری هم مانند ناصر ملکمطیعی با افکار و دیدگاههای مستقل داریم و که پس از چهل سال خانهنشینی، هنوز در قلب و ذهن افراد جامعه ماندگار است.