قریب به ۴۰ سال از حاکمیت جهل و جنایت بر کشورمان میگذرد. شاید گاه بنظر رسد که با توجه به پدیده شگرفِ دنیای مجازی و امکان گردش آزاد اطلاعات، دیگر نیازی به روشنگری نیست و کسی از زاویه آگاهی مشکلی ندارد.
به گمان من اما چنین نیست و باید همچنان گفت و روشنگری کرد زیرا معتقدم که تا بعد از سقوط رژیم و آشکار شدن تمامی ابعاد آنچه در این ۴۰ سال با ایران و ما مردم ایران کرده، هیچیک از ما قادر به تصویر سازی ابعاد غیرقابل باور جنایات و خیانتهای رژیم نیستیم و نخواهیم بود. اما آنچه بسیار قابل تامل است بنظر من اینست که بقای رژیم علاوه بر توحش و جنایت پیشگیاش، به اشتباهات و برآوردهای غلط ما مردم تحت حکومت آنها هم برمی گردد.
هرگاه از چگونگی به حاکمیت رسیدن این واپس ماندگان تاریخی بر ایران گفتگو میشود، میبینیم که انگشتهای اتهام به سمت روشنفکرانِ دوران دهه آخرِ حکومت پهلوی و دوران انقلاب از هر سو نشانه رفتهاند. بسیاری هم بخصوص در میان نسلهای جوانتر، ترجیح میدهند خود را آسوده کرده و همه چیز را یکجا به دوشِ نسل پدران و مادران خود که در سال ۵۷ فریب خمینی را خوردند انداخته و دستها را بهم ساییده و با وجدانی آسوده از عملکرد خویش، چشم بر تاریخ و واقعیت هایِ اجتماعی- سیاسی آن دوران و حتی هم اکنون ببندند. صد البته نقش مبارزین و گروههای انقلابیِ آن دوران، خود دفتر قطوریست که در این سطور نمیگنجد.
من در مقام دفاع یا توجیه ناآگاهیهای خود و نسل پنجاه و هفتیها، چه تحصیلکرده هایی مانند من و چه روشنفکران آن دوران را ندارم و براین باورم که این فریبِ بزرگ را نه یک دلیل، بلکه دلایل تاریخی -اجتماعی بسیار بوجود آورده و تنزل دلایل نزول این فاجعه به یک قشر و گروه را ساده انگاری میدانم. به عنوان مثال میتوان نقش عمیقا ارتجاعی مذهب بر اندیشه مردم در طی قرنها و تاریخ سازیهای جعلی آخوندها و اعتقادات خرافی و مذهبی شخص محمدرضا شاه و سیاست استبدادِ سیاسی بسیار سنگین او و همچنین بال و پر دادن او به مذهبیون و آخوندها به تصور مقابله با خطر کمونیسم و بسته بودن کامل گردش اطلاعات و امکان آگاهی یابی و... را ذکر کرد و دریافت که دلایل سقوط رژیم پهلوی را به یک یا دو دلیل نمیتوان منحصر کرد.
با همین پیش فرض، در این جا من میخواهم فقط به یک زاویهُ اجتماعیِ - فرهنگیِ استمرار این رژیم اشاراتی داشته باشم.
از همان هفته اول به حاکمیت رسیدن خمینی شیاد و جنایت پیشه، روز به روز پرده از نمایش دموکرات نماییهای او در پاریس که به مشّاطه گری یزدی و قطب زاده و بنی صدر همه را فریب داده بود، به سرعت فرو میافتاد. اما در این میان زنان با شامّه غریزی خود اولین کسانی بودند که علائم خطر ارتجاع حاکم را حس کردند و اندکی نگذشته بود که نخستین راهپیمایی در تقابل با دستورات حکومتی برای حجاب اجباری را برگزار کردند.
در باب حجاب و نقش آن در ابقاء رژیم باید بسیار گفت و روشنگری کرد. کوچک شمردن آن، چشم بستن به روی یکی از اصلی ترین پاشنه آشیلهای این حکومت مرتجع قرون وسطایی است. اما دراین نوشته هدفم اثبات ضد انسانی بودن حجاب یا از نظر من بی پایه بودن مقوله "حجاب انتخابی" هم نیست. هرچند بیقین به هر دو باور دارم. بلکه غرضم از این نوشته کوتاه یادآوری دردیست که شاید چندان که باید درباب آن سخن نگفتهایم.
از سرکوب زنان همه آگاهیم اما باید پرسید که نیم دیگر جامعه ما که همانا مردان ایرانی بودند چه انقلابی و چه روشنفکر و ... چرا نه تنها دست یاری به زنان ندادند بلکه بخشی با سکوت و جمعی با انقلابی نمایی و اکثریت عظیم مردان با نوعی بی تفاوتی رضامندانه، سرکوب و فشار بر زنان را نظاره کردند.
انقلابیون میگفتند:ای بابا! ما با رژیم هزار مشکل داریم که باید برای منافع جامعه و مقابله با امپریالیسم و استثمار و... مبارزه کنیم و شما زنان مسئلهتان فقط این نیم متر پارچه را به سر کشیدن یا نکشیدن است؟!
بخشی دیگر معتقد بودند که نمیشود که حکومتِ برآمده از انقلاب را که نام اسلامی هم برخود دارد در این باب به چالش کشید، پس باید پذیرفت و ساکت ماند!
و اما بنظر من بخش بسیار قابل توجهی از مردان جامعه با کوته فکری بی مانندی، بطور غریزی سرکوب زنان را در جهت منافع مردان دانسته و در سکوتی رضامندانه با رژیم همراهی کردند!
آنها (سخن از اکثریت میگویم و نه از اقلیت یا شاید بشود گفت استثناء ها) حتی علیرغم تجربه این چهل سال سیاه هنوز به همان سکوت و بی تفاوتی ادامه میدهند! همه ما در فضای مجازی مستمرا شاهد ویدیوهایی هستیم که گشت ارشادیها یا "آتش به اختیار"های حکومت با فحاشی و زور وارعاب، به زنان توهین یا آنها را با ضرب و شتم دستگیر میکنند ولی مردان در کنار ماجرا یا تماشاگرند یا در حال گرفتن ویدیو! البته چند نفری هم لبخند برلب!
درحالیکه در نمونههای اندکی که مردانِ حاضر در آنجا ساکت نمانده و به حمایت از زن قربانی پرداختهاند، کار به فرار مزدوران کشیده شده است.
دیدن این ویدیو بعنوان نمونه شاید بد نباشد. ویدیویی که تازه گیرنده آن بنظر میرسد مردی باشد که از دستگیری دختر جوان متاسف است:
https://youtu.be/8xi-doydf6s
و همه بیاد داریم که چگونه دختر جوان مخالف حجاب اجباری با لگد مامور رژیم از بالای سکو به پایین پرتاب شد. دور و بر او در آن زمان چنانکه عکسها و ویدیوها گواهی میدهند، مملو از مردان سرزمینمان بود. به یقین به دلیل همان رویه تماشاچی و بیطرف ماندن مردان است که آن مزدور به خود جسارت چنین حمله وحشیانهای را میدهد:
از نظر من سرکوبِ زنان توسط رژیم، از جانب مردان به درستی فهمِ نشد تا بدانند سرکوب زنان، کلید استمرار این حکومت و نماد برقراری آنست. بواقع ایمان دارم که هرگز این رژیم قادر به تحمل آزادی زنان از قید حجاب نیست و روزی که زنان از این بند رها باشند چنین حکومتی بر ایران حاکم نخواهد بود.
زنان در این ۴۰ سال روزانه، با هر راهی که به نظرشان ممکن میرسید، با رژیم مقابله کردند. هرچند خود من بعنوان یک زن، از افراطها و تفریطهای مجموعه ما زنانِ جامعه، نمیتوانم الزاما راضی باشم ولی اکثر افراط گریها را ناشی از فضای بسیار خفقان آور حاکم برآنان میدانم. بعنوان مثال، اینکه ایران در جراحی زیبایی بینی و یا ... و همچنین استفاده از لوازم آرایش در دنیا رکورد زده باشد مایه افتخار نمیتواند باشد و به یقین سبب درد ودلتنگی من و امثال من بوده و هست. اما عامل اصلی آن را فشار بی نهایت سنگینِ ارتجاع حاکم میدانم.
بیاییم با خود صادق باشیم. چند سال پیش در فضای مجازی خواندم که یک زوج ژاپنی که در همان اوایل انقلاب، برای سیر و سیاحت به ایران آمده بودهاند، وقتی به رستورانی وارد میشوند، رییس رستوران با شرمندگی از خانم درخواست میکند که مطابق دستور حکومت باید در اینجا روسری به سر داشته باشد. مرد ژاپنی میگوید: بسیار خوب، ما نداریم ولی اگر قانون شماست پس لطفاً دو عدد روسری برای ما بیآورید. مدیر رستوران میگوید چرا دو روسری میخواهید؟ و مرد در پاسخ میگوید اگر زنم باید این محدودیت را بپذیرد پس حتما منهم با او همراه خواهم بود.
من نمیدانم این قصه واقعیست یا نه. اما درسی که درآنست بیقین آموختنیست. این همان دِینِ بزرگ ادا ناشده اکثریت مردان ایرانی به زنان ایران است.
رشتههای درسی بسیاری به روی زنان بسته شد. مشاغل قضایی زنان مصادره شد. دوچرخه سواریشان ضد اسلام شد. در بخش جدا و در عقب اتوبوس جا داده شدند. مستمر بنام امر به معروف و نهی از منکر، حرمت انسانیشان نقض شد. استفاده از دریا هم برآنان منع شد. درِ ورزشگاهها هم برویشان بسته شد و... اما مردان ما مانند آن مرد ژاپنی نبودند!
این مثالها وَرایِ قوانینِ ارتجاعی حاکم است. اکثر اینها موارد برخوردهای روزانه است. مردان برای تفریح و لذت بردن از ورزش، به سالنهای ورزشی هجوم بردند و به نگاه حسرت بار زنان در پشت درهای استادیومها یا پوزخند زدند، یا بی تفاوت از کنارشان رد شدند و یا حداکثر سری به تاسف تکان دادند، ولی بهرحال به تماشای بازی تیم محبوب خود رفتند...
مردان در جامعه در این سالها دیدند که چگونه حکومت قدم به قدم با تمام قوا تلاش کرد زنان را به کنج آشپزخانهها براند. دیدند که چگونه با توهین غیر قابل تصور، زنان را موجوداتی خواندند که خداوند عالم! فقط برای لذت دادن به مردان و تولید مثل و رفاه مردان آفریده است! اما حتی برای جلوگیری از اهانت عظیمی که در همین برداشت به خودشان میشود هم نخواستند بهایی بپردازند. آخردر نتیجه این برداشت نسبت به زنان، مردان به حیواناتی شهوتی که توان کنترل غریزههای جنسی خود را نداشته و درحقیقت شهوات بر عقل و سراپای وجود مردان حکومت میکند بدل میشوند! اما ظاهرا اکثریت مردان ما "امتیاز"هایی که این حکومت برای مردان در کیسه داشته را بیشتر از آن به نفع (کوتاه مدت) خود میدیدند که بتوانند به ضررهای دراز مدت و خانمان برانداز آن بیندیشند.
از نظر من ریشه یابی دلایل فرهنگی عدم مقابله اکثریت عظیمِ مردان ایران با حکومت در سرکوب زنان و نقش عظیم این سکوت یا پذیرش سیاست ضد زن در بقاء این رژیم، نه تنها ضروریست، بلکه در ساختن جامعه آینده ایران بسیار پایه ایست.
اگر به اینکه فرهنگ جامعه مردسالار ایران در بقای این حکومت نقشی اساسی داشته و دارد نپردازیم، بازهم در فردای ایرانِ بعد از سقوط رژیم، علیرغم حتی داشتن بیش از ۶۰ درصد فارغ التحصیلهای دانشگاه رفته از زنان و آشکار شدن تاریخ لجن واره چهل سال حکومت جهل و خرافات و عقب ماندگی، جامعه به پالایش واقعی نخواهد رسید.
من صد البته این دِینِ مردان را در کنار جهلِ زنانی که خود در پرورش پسرانی مردسالار و دخترانی گوش به فرمان کوشیده و میکوشند میبینم. این مردان بدست مادرانی پرورش یافتهاند که تسلیم قواعد ضد انسانی جامعه مردسالار شده و از همان درون خانواده دخترانشان را برای خانه داری و فرمانبرداری از مردان و پسرانشان را برای برتری بر زنان و اعمال قدرت و زور و محق در تصمیم گیری برای زنان تربیت میکنند. به تلاش هر چه بیشتر در رفع هر دو وجه ناشایست فرهنگی مان عمیقا امید بستهام.
منیژه حبشی