فارس ـ شهریار زرشناس عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی نوشت: ️تصویری که هرودوت در تاریخ خود از کوروش ارائه میدهد، تصویر یک جنگاور توسعه طلب و جنگ افروز است که در هنگامه نبرد اهل خدعه و نیرنگ است. کوروش در جنگ با "ماساژت ها" در شمال شرقی فلات ایران کشته شده و جسدش توسط ملکه "توموریس" قطعه قطعه گردیده است.
توموریس پس از کشته شدن کوروش با اشاره به خون آشامی وی، سر او را در خیک خون فرو میکند و خطاب به او میگوید: "سیراب شو خون آشام". ️
برخلاف مدعاهای بی اساسی که مطرح میشود، در پاسارگاد اسکلتهای دو زن به دست آمده و اثری از استخوانهای یک مرد (که بتوانیم آن را به کوروش منسوب نماییم) به دست نیامده است. بنابراین پاسارگاد، مقبره کوروش نیست و تا چند دهه پیش نیز همه مردم محلی، این مکان را "مقبره حضرت سلیمان" مینامیدهاند.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
« 1- تاریخ ایران قدمتی تقریباً ده هزار ساله دارد و با "کوروش" و سلسله هخامنشیان آغاز نشده است. آغازگاههای تاریخی ایران را می توان و باید در تمدن ایلامی و یادمان های به جا مانده از آن جستجو کرد. یک جریان روشنفکری فعال در عرصه دانشگاهی و رسانه ای (با اغراض مشخص سیاسی و به منظور ترویج ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرا) به دنبال آن است تا با مطرح کردن شعارهایی چون: "کوروش پدر ایران" ، "تاریخ دوهزار و پانصد ساله" و نظایر آن، با انکار تاریخ دیرپا و تمدن کهن ایران، کوروش و هخامنشیان را به عنوان سرآغاز و نقطه عطف تاریخ ایران القاء نماید. هدف این جریان از تحریف حقایق تاریخ ایران، پیشبرد اغراض ناسیونالیستی باستان گراست.
2- ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان را توسط استعمار غرب مدرن و بر مبنای برخی مدعاها و مفروضات مستشرقان اغلب یهودی ـ ماسون ( مدعا و مفروضاتی که بسیاری از آن ها فاقد استحکام علمی و پایه استدلالی و وجه استنادی است و نقدها و ردیهها و موارد نقض بسیاری برای آن ها وجود دارد و کم و بیش توسط منتقدان عنوان گردیده است) پدید آمد و توسط رژیم پهلوی و شبکهای از روشنفکران کارگزار آن ترویج گردیده است. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، ارتجاع شبه مدرن پروژه احیاء و ترویج ناسیونالیسم باستانگرا در ایران را پیگیرانه دنبال میکند.
ناسیونالیسم باستانگرا، تفسیری تحریف شده از تاریخ ایران ارائه می دهد. اینان به دنبال القاء و ایجاد نحوی تقابل و دوگانگی میان"اسلامیت" و "ایرانیت" هستند. ناسیونالیستهای باستان گرا تصویری ایدآلیزه و غیر واقعی و اغراق شده و دروغین از ایران باستان ارائه می دهند و با ایجاد تقابل میان این تصویر ایدآلیزه غیر حقیقی از ایران باستان، درصدد تحقیر هویت اسلامی ایران و القاء این مدعایند که گویا ورود اسلام به ایران و مسلمان شدن مردم ایران موجب"عقبگرد و انحطاط" ایران و ایرانیان گردیده است. روایت ناسیونالیستی باستان گرا از تاریخ ایران، دستمایه طیفی از روشنفکران متجدد مآب برای حاکم کردن غرب زدگی شبه مدرن و پیشبرد و تأمین منافع و اغراض استعمار غرب مدرن و مبارزه با هویت اسلامی ـ ایرانی بوده است.
3- هدف استعمار و روشنفکران و مجریان وطنی مروج تجددمآبی از ترویج ناسیونالیسم باستان گرا؛ تضعیف هویت اسلامی ـ ایرانی مردم ایران و تبدیل این کشور به یک کشور پیرامونی وابسته به نظام جهانی سلطه؛ و در پی آن غارت منابع طبیعی و استشمار نیروی کار این و تبدیل ایران به بازار مصرف تولیدات سرمایه داری جهانی بوده است. ره آورد پروژه شبه مدرنیته و ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرای آن برای ایرانی، چیزی جز نفی استقلال و غلبه وابستگی، و سیطره فقر و فاصله طبقاتی و ظلم و بی عدالتی، و از بین بردن اعتماد به نفس و خودباوری ملی نبوده است.
انقلاب اسلامی با مطرح کردن آرمان گرایی اسلامی ـ انقلابی عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه و استقلال طلبانه، کوشیده است تا خودباوری و اعتمادبه نفس و هویت خواهی را در جامعه ایرانی تقویت کرده و با رهاندن ایران از مدار وابستگی به نظام جهانی سلطه، ظرفیت ها و امکانات عظیم این ملت برای پیشرفت و بهروزی را آزاد نموده و فعلیت بخشد.
در سالهای اخیر ارتجاع شبه مدرن کوشیده است تا با احیاء مضامین و مفاهیم و شعائر ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرا، این ایدئولوژی استعمار ساخته را به عنوان آلترناتیوی در مقابل آرمان گرایی انقلاب اسلامی مطرح نماید.
4- تئوریسین ها و ایدئولوگ های ناسیونالیسم باستان گرا مدعی اند که در هزاره های سوم و دوم قبل از میلاد، نژاد و قومی به نام"آریا" ( مورخان و مروجان ناسیونالیسم باستان گرا، هردو تعبیر قوم و نژاد را به کار برده اند) به سرزمین ایران مهاجرت کرده اند. این ایدئولوگ ها، آریایی ها را مردمانی باهوش، زیبا، جنگاور، شریف و شجاع وصف می کنند. در این تلقی ناسیونالیست ها از آریایی ها، نحوی رویکرد نژادپرستانه وجود دارد و در روایت آنها، آریایی ها دارای همه محسنات و فضایل (از زیبایی جسمانی تا هوشمندی و شجاعت و جنگاوری) دانسته شده است و واژه آریایی به "شریف" معنا می شود. فارغ از وجه نژادپرستانه این رویکرد، مطالعات و پژوهش های تاریخی مورخان و باستان شناسان (به ویژه پژوهش های چند دهه اخیر) بطلان مدعای وجود قومی با این اوصاف و مهاجرت آن (بدان گونه که ناسیونالیست های باستان گرا ارائه می دهند) را اثبات کرده است. ( به عنوان نمونه می توان به پژوهش ها و انتقادات "نانسی دماند" و "ساراپومری" و دیگر منتقدان تئوری آریا محوری اشاره کرد) پژوهش ها و کاوش های نیم قرن اخیر نشان داده است که مدعای وجود و مهاجرت قوم آریا (با خصوصیات و اوصافی که هواداران ناسیونالیسم باستان گرا عنوان می کنند) پایه و مایه علمی و استنادات تاریخی ندارد و عمدتاً به منظور پیشبرد برخی اغراض سیاسی عنوان گردیده است.
5- مروجان ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرا تصویری تحریف شده و غیرحقیقی از کوروش ارائه می دهند. در میان آثار تاریخی، کهن ترین منابعی که از کوروش سخن گفته اند، "تاریخ هرودوت" و برخی نوشته های "استرابون" و "گزنفون" است. کتاب "کوروپدیای" گزنفون، به تأیید خود مورخان غربی، بیش از آن که یک اثر بیوگرافیک مستند درباره کوروش باشد، یک اثر سیاسی است که گزنفون در شرایط آتن و یونان پس از جنگ های پلوپونز از طریق آن به دنبال ترویج مواضع خاص خود در خصوص رژیم مطلوب سیاسی برای یونان آن روز بوده است. از این رو این اثر ارزشی بیوگرافیک برای شناخت زندگی و شخصیت کوروش ندارند و روایتی داستان واره به منظور طرح و تبلیغ یک ایده سیاسی است که گزنفون می خواست در قرن 4 ق . م آن را مطرح نماید.
منبع دیگر در خصوص زندگی و شخصیت کوروش، تاریخ هرودوت است. تصویری که هرودوت در تاریخ خود از کوروش ارائه می دهد، تصویر یک جنگاور توسعه طلب و جنگ افروز است که در هنگامه نبرد اهل خدعه و نیرنگ است. کوروش در جنگ با "ماساژت ها" در شمال شرقی فلات ایران کشته شده و جسدش توسط ملکه "توموریس" قطعه قطعه گردیده است. توموریس پس از کشته شدن کوروش با اشاره به خون آشامی وی، سر او را در خیک خون فرو می کند و خطاب به او می گوید: "سیراب شو خون آشام"
بدین سان تصویری که هرودوت از کوروش برای ما ارائه می دهد تصویر یک مرد نظامی اهل جنگ و تجاوزگری و کشورگشایی است، نه یک مرد حکیم اهل صلح (و به قول شبکه های رسانه ای جهانی ماسونی مآب) بنیانگذار "حقوق بشر" . (بحث بنیانگذاری تئوری حقوق بشر، مدعای سست و بی پایه ای است که متأسفانه مجال پرداختن به آن در این مقال وجود ندارد و در فرصتی دیگر باید جداگانه درباره آن سخن گفت. انشاءالله)
برخلاف برخی مدعاهای تبلیغاتی(و البته غیر حقیقی) مروجان و هواداران ناسیونالیسم باستان گرا و تبلیغات چی های ماسونی ـ صهیونیستی، سند و گواه متقنی دال بر موحد بودن کوروش در دست نداریم. کوروش ( آنگونه که روایت های راستین تاریخی به ما نشان می دهند) یک مرد نظامی توسعه طلب است که بخش عمده زندگی خود را در جنگ های تجاوزکارانه سپری نمود. رفتار او با خدایان معابد"مردوک" و "سین" نشان می دهد که برخلاف مدعاهای تبلیغاتی ماسونی، او اهل به اصطلاح "تسامح" نیز نبوده و در جنگ ها اهل خدعه گری بوده است. از کوروش میراث جدی و ماندگار تمدنی ای نیز به جا نمانده است.
چنان که در پیش اشاره شد، کوروش در شمال شرقی فلات ایران در جنگ با ماساژت ها کشته و بدنش قطعه قطعه شد. برخلاف مدعا های بی اساسی که مطرح می شود، در پاسارگاد اسکلت های دو زن به دست آمده و اثری از استخوان های یک مرد ( که بتوانیم آن را به کوروش منسوب نماییم) به دست نیامده است. بنابراین پاسارگاد، مقبره کوروش نیست و تا چند دهه پیش نیز همه مردم محلی، این مکان را "مقبره حضرت سلیمان" می نامیده اند.
6- در روایت ناسیونالیسم باستان گرایانه از تاریخ ایران و آنچه درباره کوروش و آریایی ها در فضاسازی های رسانه ای امپریالیستی ـ صهیونیستی و مقلدان داخلی آن ها گفته می شود؛ با مجموعه ای از تحریفات و دروغ پردازی ها روبرو هستیم که به منظور بیشبرد برخی اغراض سیاسی و استعماری و نولیبرالی عنوان می گردد. در واقع بدنه اصلی ارتجاع شبه مدرن نولیبرال در ایران امروز قصد دارد از طریق به راه انداختن هیاهوی رسانه ای و ترویج مدعاهای دروغین و غیر واقعی و تحریف حقایق تاریخی؛ ناسیونالیسم باستان گرا را به عنوان یک ایدئولوژی آلترناتیو در مقابل انقلاب اسلامی قرار داده و از این طریق حرکت ضداستکباری و عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه مردم ایران را منحرف و عقیم نماید. باید هوشیار بود و با این توطئه خطرناک مقابله روشنگرانه کرد.»