مهتاب آباء / ایران بریفینگ
با بازداشت اسماعیل بخشی نماینده کارگران هفت تپه و و پس از آن انتقال وی به بیمارستان بر اثر شکنجه با تکذیب دولت و قوه قضاییه و سکوت نمایندگان مجلس روبرو شد.
۹ آذر سال جاری دادگستری استان خوزستان با انتشار بیانیهای اعلام کرده بود که مأموران هنگام بازداشت اسماعیل بخشی او را کتک نزدهاند و او با سر و صورت مجروح به بیمارستان منتقل نشده است.
استاندار خوزستان و صادق آملی لاریجانی رئیس قوه قضاییه نیز مدعی شدند اسماعیل بخشی شکنجه نشده و «تندرست و سالم» است. به گفته آقای لاریجانی شکنجه ادعای یک خبرنگار بوده و قوه قضاییه این ادعا را پیگیری کرده و به چنین چیزی نرسیده است. «اگر چنین ادعایی درست باشد باید با آن مأمور و مسئول مافوقش بهشدت برخورد شود اما برحسب گزارشها این موضوع کذب بوده و کسانی که چنین ادعایی دارند باید ادله ارائه کنند زیرا نمیتوان بهراحتی چنین سخنی گفت و خوراک برای دشمنان فراهم کرد. ما بر ضرورت رسیدگیها و رفتارهای عادلانه و قانونی همواره تاکید داریم اما قابل پذیرش نیست که هر کسی از راه میرسد اتهامی را علیه دستگاه قضایی مطرح کند.»
اسماعیل بخشی پس از گذشت ۲۴ روز از آزادی سکوت خود را شکست و در نامهای به محمود علوی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی از تحمل شکنجههای سنگین جسمی و روحی در زندان نوشته است «پس از دو ماه در دندههای شکستهام، کلیهها، گوش چپم و بیضههایم احساس درد میکنم.»
شکنجه فعالان سیاسی و مطبوعاتی و یا کارگری اعضای جنبش دانشجویی و یا زنان و اظهارات برخی فعالان حقوق بشر که خود در زندانهای جمهوری اسلامی زیر شکنجه قرار داشتند، شاهدی بر اعمال شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی است. هر چند شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی ایران پدیده جدیدی نیست و داستان طولانی دارد که از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز ادامه دارد با این وجود همواره این امید در میان فعالان حقوق بشر وجود داشته و دارد که با گسترش فشارهای جهانی بر جمهوری اسلامی و افزایش امکان نشر اخبارِ این اعمال غیرقانونی در شبکههای اجتماعی، از میران و شدت آن کاسته شده و یا به صفر برسد.
ایران بریفینگ در چند روایت سعی در باز خوانی شکنجه در دهه های مختلف جمهوری اسلامی دارد ، این سلسله روایات را به #جمهوری_شکنجه در شبکه های اجتماعی می توانید دنبال کنید :
روایت اول : دهه خونین شصت
مرسده قائدی، از زندانیان سیاسی چپ در دهه ۶۰ درباره دادگاه و وضعیت رسیدگی به پرونده اش چنین میگوید: «ما خانوادگی دستگیر شدیم. روز ۱۹ خرداد ۶۱ به همراه جواد و صادق برادرانم و منیر (زهره) هاشمی، همسر جواد بازداشت شدیم. ما را به کمیته مشترک بردند که پس از انقلاب به آن کمیته سه هزار میگفتند. دادگاه من دقیقا یک سال بعد در ۱۹ خرداد ۶۲ برگزار شد»
خانم قائدی با اشاره به اینکه حاکم شرع پرونده او آقای «مبشری» بوده است، افزود: «یک سال بدون ملاقات در کمیته مشترک زندانی بودم، مبشری گفت چون برای سه نفر از اعضا خانواده حکم اعدام صادر کرده برای من اعدام صادر نمی شود. دادگاه دو یا سه دقیقه بود. اتهامات من چپ، پیکار، کوه رفتن، نماز نخواندن، نشریه خواندن، نشریه پخش کردن و سفر به کردستان بود، ۸ سال حکم گرفتم»
آزاده بندری هم در مصاحبهای درباره دادگاهش چنین گفته است: «یک اتاق کوچک مثل اتاق بازجویی بود. یک شخصی آنجا مینشست و میگفتند این یک بازپرسی است. او همان کسی بود که از تو بازجویی کرده بود و یک حاکم شرع و یک پاسدار هم آنجا بود. اینجا دیگر چشم بند نداشتم، خودشان پرونده را ورق میزدند. میگفتند این کارها را کردی یا نکردی. یعنی همه چیز قبلا تعیین و تائید شده بود. نه سؤال میکردند نه چیزی. به من گفتند که تو متعلق به این گروه هستی... طبق این قانون حکم شما ۲ سال است. بعد از دو سال صلاحیت اینکه به جامعه برگردی را پیدا خواهی کرد»
مطالب بیشتر در سایت ایران بریفینگ
موضوع شکنجه زندانیان در دهه ۶۰ از دیگر موضوعاتی است که برخی از مقامات قضایی آن را به شدت انکار میکنند، اما در مقابل گروه دیگری از مقامات این موضوع را تایید میکنند و زندانیان آن دهه نیز بر وجود آن شهادت میدهند.
یوسف فروتن، اولین سخنگوی سپاه پاسداران که پس از عزل اسدالله لاجوردی رئیس زندانهای استان تهران شده بود، در گفتگو با تسنیم درباره شکنجه زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ گفته: «این موضوع را به قاطعیت می گویم، هیچ کسی حق تعرض به زندانیان را نداشت و اتقاقی که ممکن بود منجر به مصدومیت شود این بود که طی مراحل تعقیب و گریز و درگیری با مأموران فرد دچار حادثه شود»
همچنین علی رازینی با انتقاد از عملکرد هیئت عفو آیت الله منتظری می گوید: « گفتند زمان لاجوردی ۳۰۰ فک شکسته، من ماندم چه پاسخی به این ادعای بیاساس بدهم، منشاء این شایعات افراد بی صلاحیتی بودند که از سوی آیت الله منتظری برای سرکشی به زندانها انتخاب می شدند»
این در حالی است که هادی خامنه ای که در اوایل دهه ۶۰ از طرف آیت الله خمینی برای سرکشی به وضعیت زندانها مسئول شده بود در برنامه خشت خام چنین میگوید: «قرار شد تعزیر با نظر بازجو نباشد و با نظر قاضی و دادگاه باشد. به جای کابل هم از طناب استفاده شود»
مرسده قائدی درباره تجربه شکنجه اش می گوید: «شکنجه در کمیته مشترک ویژه بود. اول پای راست را مداوم کابل میزدند و سپس نوبت به پای چپ میرسید»
خانم قائدی که در دوران بازداشتش در کمیته مشترک (زندان توحید) با هادی خامنهای دیدار داشته درباره این دیدار چنین میگوید: "جواد، برادرم را به شدت شکنجه کرده بودند، هادی خامنهای مرا که دید گفت شما خانوادگی تشریف آوردید. گفتم: دیدید چه بلایی سر جواد آوردند. نگفت جواد شکنجه نشده، گفت شما موقعیت جواد را میدانید؟!»
این زندانی سیاسی سابق همچنین به وضعیت یکی از همبندانش پس از انتقال به زندان اوین اشاره کرد: «دختری بود که بر اثر چپاندن پتوی سربازی در دهانش در زمان کابل زدن، فکش شکسته بود، این دختر همیشه درد داشت نه میتوانست درست غذا بخورد و نه بنوشد اگر بچهها میخواستند موضوع خنده داری تعریف کنند او گوشش را میگرفت تا نخندد»
ستاره عباسی دیگر زندانی دهه ۶۰ در مقالهای با عنوان «زندان، شکنجه، خودکشی» مینویسد: «سال ۶۲ برای دومین بار لو رفتم، مرا به کمیته یکی از مناطق اهواز بردند. علاوه بر شکنجههای شناخته شده نظیر کابل و ضرب و شتم، شکنجه های اتاق گرم و کمد اضافه شد؛ «در کمد فقط میشد چهار زانو نشست یک ماه چهار زانو با چشمبند در کمد نشستم بعد مرا به اتاق گرم بردند، در گرمای چهل پنجاه درجه تابستان اهواز، در اتاقی بدون منفذ. چهل روز در اتاق گرم بودم در این مدت تنها یک پارچ آب سرد و یک قوری چای می دادند و فقط سه بار در شبانه روز برای دستشویی در را باز می کردند اغلب مجبور می شدیم در قوری ادرار کنیم و بعد در همان قوری چای بخوریم»
حسین ابیات و همایون ایوانی در مقاله "منحنی کشتار ۱۳۶۰" با یادآوری خاطره ای از دیدار هادی خامنه ای از زندان مینویسند: «هادی خامنه ای با اعضای هیئت بازرسی در سلول های بند، داوود مداین را دید، داوود با هادی خامنه ای در زمان شاه همبند بود و به دلیل آنکه تا آن لحظه در زندان شناسایی نشده بود سعی کرد خودش را پنهان کند. هادی خامنه ای با لبخند گفت: آقا داوود سلام عرض کردم، داوود مداین هم جواب سلامش را داد. هادی خامنه ای رو کرد به سایر زندانیان و گفت خدمت آقا داوود در زندان شاه ارادت داریم ما پشت سر ایشان ورزش می کردیم. چند روز بعد داوود مداین را صدا و اعدام کردند»
یدی کوهی، یکی دیگر از زندانیان دهه ۶۰ در مصاحبهای می گوید: « من را سپاه در شهریور سال ۶۰ بازداشت کرد. زندان سپاه بودم و بعد به اوین منتقل شدم. از کابل و لگد نمی گویم، من را ۱۲ ساعت از یک دست آویزان کردند، فقط سر انگشت شست پایم زمین را لمس میکرد، از درد به هذیان افتادم. دو بار هم اعدام نمایشی شدم. در زندان عشرت آباد گفتند وصیت نامه بنویس، بعد مرا در کنار دیوار کاهگلی قرار دادند و چند تیر به بالای سرم زدند»
یوسف فروتن، جانشین رییس سازمان زندانها پس از لاجوردی، با انتقاد از چهره خشنی که از آقای لاجوردی ساخته شده به خبرگزاری تسنیم می گوید: «لاجوردی بسیار مهربان و با عطوفت بود، علی رازینی نیز بر همین موضوع تاکید دارد»
گفته های زندانیان دهه ۶۰ اما تصویر متفاوتی از آقای لاجوردی ارائه می دهند :
محمود خلیلی از زندانیان چپ دهه ۶۰ در یکی از مقالات خود چنین می نویسد: « در اطاقی ۳۶ متری بیش از ۱۰۰ نفر بودیم. لاجوردی روزی وارد اطاق شد و دو زانو نشست در حالیکه چند سرباز کنار او بودند گفت مشکلاتتان را بگویید. احسان نراقی درباره کمبود جا و بهداشت و هواخوری گفت لاجوری به تمسخر پرداخت. دکتر محمد ملکی به کمبود غذا، وضعیت بد درمانی شکنجه شده ها که پاهایشان عفونت کرده بود اشاره کرد. لاجوردی با تمسخر گفت: من حافظ بیت المال هستم، مملکت امام زمان نان اضافه ندارد که به ضد انقلاب بدهد، تا حدی به شما می دهیم بخورید که نمیرید تا خودمان تیربارانتان کنیم»
مرسده قائدی که در دوران زندانش سه بار لاجوردی را دیده بود از تجربه نخستین دیدارش در کمیته مشترک می گوید: « فرم چشمها و قیافه خشنش یادم هست، در لحظه ورودش به سالن گفت: اینها را چرا نمی فرستید باغ وحش اوین. اینجا بهشون خوش می گذره! باغ وحش ما را شنیدید؟ از هر رقمی توش هست»
خانم قائدی آخرین بار آقای لاجوردی را پس از اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ دید.
او درباره این دیدار چنین میگوید: «گفتند چادر سر کنید حاج آقا آمد. لاجوردی گفت: ما این همه را کشتیم، باز این آشغالها زنده چرا نشستهاند، باید ترتیب اینها را هم داد»
خانم قائدی با اشاره به اینکه دادگاه و محاکمه قانونی در کار نبود، گفت: « به ما حکم تعزیر دادند، شیعه ها سه وعده نماز میخوانند و سنیها پنج وعده و حکم شلاق ما بر اساس پنج وعده نماز سنیها بود، هر وعده نماز ۱۰ ضربه شلاق، تا زمانی که بپذیریم نماز بخوانیم. انتشار اخبار به بیرون باعث شد ما نجات پیدا کنیم»
همایون ایوانی در "گفتگوهای زندان" درباره تجربه اش از دادگاه می نویسد: «ملاقاتها در مرداد قطع شد در شهریور خبر دار شدیم [که چه اتفاقی افتاده] اما فکر می کردیم اشتباه شده باشد. نهم شهریور از طریق مورس مطلع شدیم زندانیان بندهای ۷ و ۸ گوهردشت ۷۰ تا ۸۰ نفر را برده و کسی از آنها اطلاعی ندارد، مورس شبانه این بود: ما را سلاخی کردند مواظب باشید شما سلاخی نشوید»
آقای ایوانی درباره مشاهده شخصی اش در زمان اعدام ها در اوین می گوید : « من صحنه های سمپاشی آمفی تئاتر گوهردشت برای جلوگیری از بوی عفونت اجساد را نمی توانم تصویر کنم، نمی توانم احساسم را هنگام دیدن انبوه دمپاییهای روی هم انباشت شده زندانیان بیان کنم، پاهایم از کابل ناسور بود و چشمهایم از ضربات مشت ناصریان و پاسداران درست نمی دید و به سلولی برگشته بودم که به جز خودم هیج کس در آن زنده نمانده بود»