ویدئوی منتشرشده، کلیپی ۴۵ ثانیهای را نشان میدهد که در آن دیوارهای پوشیده از گرافیتی، محوطههای پر از زباله و تجمع گروهی از افراد در منطقه «لو لینیون» ژنو را نشان میدهد.
تصاویری که نشانههای فرسودگی شهری در یکی از کشورهای ثروتمند اروپا را نشان می دهد.
«لو لینیون» مجموعهای مسکونی به طول حدود ۱.۲ کیلومتر است که در دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ برای حل مشکل کمبود مسکن ساخته شد و امروز بیش از ۶ هزار نفر--بخش قابلتوجهی از آنان خانوادههای مهاجر--در آن زندگی میکنند.
Ghetto in Switzerland, one of the richest countries in Europe. pic.twitter.com/kVZ2StOlQ6
-- Truth Seeker (@mib_63) November 29, 2025
گفت: "جهان سوم"!
وارش
گفت:
با این وضع که من می بینم، ایران دیگر دارد رسماً جهان سوم محسوب میشود.
گفتم؛
این جهان سوم که تو میگویی، هیچ جای خاصی نیست؛
درواقع یک ضعف بزرگِ معیشت است که از شعورِ عاطفیِ پایین بوجود می آید.
می تواند هرجایی از این دنیا باشد.
همان لحظه ماشینی که ضبط صوتش روشن بود از خیابان رد شد و صدای باندهایش تقریبا تمام شیشه های اتاق را درگیر آهنگ جواد یساری کرد.
گفتم همین!
همین اتفاقی که الان افتاد، مصداقی از جهان سوم بود.
یا همین رئیسِ شرکت روبرویی مان که هر بار ماشین و یا موجود زنده ای از کنار ماشینش رد می شود، جوری آژیر دزدگیرش به صدا در می آید انگار به صندوق بین المللی پول دستبرد زده اند؛ تمام خیابان به روحِ زنده و مرده اش فاتحه می فرستند.
یا همین که تو می توانی این مسیر کوتاه را با دوچرخه به سرِ کار بیایی و از ترافیکِ ماشین و مازوت کم کنی ولی چون این کار را کسرِ شان خودت می دانی و این که همسایه ها و همکاران درباره ات چه می گویند برایت دغدغه تر است، ، باعث میشود تو هم مصداق جهان سوم باشی.
همان قانونی که زن ها را در استفاده از دوچرخه منع می کند، مصداق قانونِ جهان سوم است؛
این که زنی گوشه ای از کوچه یا خیابان به انتظار ایستاده باشد و مردانِ پیاده و سواره برایش ایجاد تنش و مزاحمت می کنند، مصداق جهان سوم است؛
یا آن که مثلا منِ نوعی بتوانم بعنوان یک رئیس جمهور؛ یک رهبر، برای منافع کشور و رفاه مردمانم ضمنِ حفظ استقلال ارضی، با سایر دولت ها و ملت ها در تعاملی زاینده و پویا و رشد دهنده باشم اما افیون ایدئولوژی و توهم، چنان روح و جانم را تخدیر کرده که اگرچه میبینم مراحلِ حقارت و خفت را تا فیها خالدونش یکی پس از دیگری طی کرده ام اما ذهنِ مه آلودم همچنان خیال می کند بر ستیغ قله است و اغیار به اقتدارش حسادت می کنند؛
این ها همان مصداق جهان سوم است.
جهان سوم از رکودِ شعور و عاطفه ایجاد میشود و این رکود، میشود منشاءِ فسادِ درونی و بیرونی که اگر هیچ عامل بازدارنده ای ترمزش را نکشد به سرنوشتِ محتومِ قهقرا، اضمحلال و نهایتاً نیستی می انجامد.
گفت:
قول نمی دهم ولی امتحان می کنم ببینم میتوانم از فردا با دوچرخه بیایم یا نه.
گفتم توانستنش که می توانی؛
دوتا دست لازم داری و دوتا پا و یک دوچرخه ی سالم که خب داری؛
می ماند همان شعور عاطفی که انشاالله آن را هم داری!
زیر چشمی نگاهی کرد و گفت:
تو فعلا یک یادداشت بنویس بچسبانم روی شیشه ماشین آقای رئیس!
***

کنایه دادکان به علیرضا دبیر: نماز بزند به کمرت















