سخنان عبدالکریم سروش دربارهی باسوادی خمینی و آگاهیاش از مسایل روز و نیز مردمی بودن او ادعاهای تازهای نیستند و بسیاری دیگر از مقلدان خمینی مبالغههای بیش از این هم کردهاند. نکتهای که سبب برانگیختن حساسیتها شده این است که سروش در کشوری آزاد در غرب در ماسک مخالفت با جمهوری اسلامی هویدا میشود و چنین ادعاهایی میکند.
ادعای باسوادی
بر حسب تصادف یکی از نقاط ضعف بزرگ خمینی ناآگاهی او از زیر و بم روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جهان امروز بود و شاید این در هر موضعگیری او به چشم میخورد. در اینجا به چند نمونه از دیدگاههای کسانی که با او نشست و برخاست داشتهاند و بر خلاف سروش توانستهاند مسحور خمینی نباشند یا نمانند دربارهی بیخبری و بیاعتنایی او نقل میشود. به راستی شاید نتوان رهبر کشوری را در جهان معاصر یافت که دربارهاش چنین اظهار نظرهایی از سوی کسانی که با او در تماس بودهاند شده باشد. دست کم میتوان گفت که همانند چنین اظهار نظرها از سوی کسانی که با محمد رضا شاه پهلوی دیدار میکردند دربارهی او نایاب است.
حبیبالله پیمان مینویسد:
بعد از بازگشت از پاریس و پیش از پیروزی انقلاب، در مدرسه رفاه [محل اقامت خمینی و دار و دستهاش در روزهای نخست انقلاب] دیدار کوتاهی با آقایان داشتم و از برنامههای آینده آنان پرسش کردم و بر من معلوم شد که قصدی برای مشارکت دادن همه نیروها در اداره کشور ندارند و در پی کنترل کامل قدرت هستند و به ضرورتهای اساسی در زمینه برنامههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حکومت آینده نمیاندیشند، حال آنکه پیشنهاد ما در پاریس به امام خمینی آن بود که همه مبارزان و انقلابیون را در برنامههای اداره انقلاب شرکت دهند و خطوط اصلی حکومت آینده را ترسیم کنند (۱).
ابراهیم یزدی شرحی دربارهی ناآگاهی رهبر انقلاب از مسایل جهانی دارد. میگوید: "انقلاب اسلامی ایران از یک جهت ویژگی خاص خودش را داشت به خصوص در مقایسه با بقیه انقلابها و در مقایسه با هند گاندی، کوبا کاسترو و... آقای خمینی چندان آشنا و پیگیر مسایل جهانی نبود" (۲). سپس یزدی از بیتفاوتی و بیخبری خمینی نسبت به کنفرانسی که قرار بود کمتر از دو ماه پیش از پیروزی انقلاب ایران با شرکت سران کشورهای بزرگ صنعتی در گوادالوپ تشکیل بشود و به بررسی انقلاب ایران هم بپردازد سخن میگوید و میافزاید: "اگر هم چیزهایی بود، ما میگفتیم و پیگیر میشدیم. "
مهدی بازرگان هم در شرح طرز تفکر خمینی در ماههای پیش از انقلاب در پاریس نوشت: "از خونسردی و بیاعتنایی ایشان [خمینی] به مسایل بدیهی سیاست و مدیریت ماتم برد" (۳). یعنی اینکه خمینی نه از روش کشورداری در دنیای امروز چیزی میدانست و نه اساساً به چنین مسایلی هم اهمیت میداد. در مورد یک چیز اما برنامهی او بسیار هم کارآمد بود: داشتن یک نقشهی راه برای قبضهی قدرت و ریشهکنی دیگر نیروها. اگر منظور سروش از باسواد بودن اشاره به چنین امری است، میباید گفت که درست میگوید.
کلامی گهربار از خمینی
در واقع بسیاری از موضعگیریهای سیاسی خمینی از نظر ضدیت با منافع ایران و نیز سخنان او از نظر بیپایگی و بیمایگی سیاسی در میان گفتههای منسوب به رهبران ایران از زمان هخامنشیان تا کنون و در میان رهبران جهان بیمانند است. این هم بخشهایی از یک سخنرانی مهم او در سال ۱۳۶۶. گفتنی است که پادشاهی ملک سعود که خمینی در سخنان زیر به او اشاره میکند پانزده سال پیش از برقراری جمهوری اسلامی در ایران به پایان رسیده بود:
خوب! البته اشخاص خارج نشستند، مىگویند: چرا چه شد؟ چرا نشد؟ چرا باید بشود؟ چرا فلان کار باید بشود؟ باید بکنند، لکن وارد نیستند ببینند که مشکلات چى هست. [...]
[...] ما از اول قیام - انشاءالله - براى خدا و براى نجات ملت، شهدا خیلى داشتیم، چه قبل از این که انقلاب واقع بشود - در زمان ستمشاهى - شهداى بزرگ داشتیم و چه بعدش که مىبینید /که داشتیم/ شهداى بسیار ارزشمند داشتیم، لکن مسأله حجاز، مسأله دیگرى است، غیر مسائل است، ما آن وقت هر چه بوده این که کتک مىخوردیم یا گاهى مىزدیم، گاهىخوردیم بعد هم همین طور، ما شهدا خیلى دادیم و در همه جا شهید دادیم. [...] لکن همه قضیه شهادت بود، قضیه بزرگ بود لکن قضیه، قضیه مسأله حجاز نبود، مسأله قدس مسأله بزرگى است، روز قدس هم دیدید که چه، اما روز قدس مسألهاى است و روز جمعه خونین مکه مسأله دیگرى است. [...] در این انفجارها که حاصل شد، در این ترورها که شد بسیار عزیزان بزرگى را ما از دست دادیم که هر خاک پاى آنها بر این کاخنشینان ارزشش بیشتر بود - اگر آنها ارزشى داشتند که ندارند - لکن همه این بود که ما کتک مىخوریم و مىزنیم، در جنگ با صدام هم که تحمیل به ما کردند، ما خیلى از دست دادیم! شهید از دست دادیم، خیلى ضرر بردیم لکن ما ضرر بردیم، مسأله، مسأله حجاز نیست. [...]
[...] این توطئه از سابق بود، هیچ سابقه نداشت که در سالهاى سابق، قبل از این که حجاج بروند، ملک سعود براى من پیام بفرستد و از من تشکر کند که شما گفتید که این جا آرامش باشد و با ما چه بکنند و اینها، بنابراین نبود. امسال این اتفاق افتاد، براى چى؟ براى چى ایشان براى من پیام فرستاد؟ براى این که بگوید که من حسن نیت دارم، چه دارم، فلان، یا یک نمایشى بود. [...] بعدها خواهد فهمید فهد و امثال فهد خواهد فهمید که چه چیزى تحمیلش کردهاند و چه قضیهاى واقع شد [...]. اینها مسائلى است که همهاش بغرنج است و ما نمى دانیم که از این عار چطور خارج بشویم. من واقعاً در مسائل خیلى تحمل داشتم. در مسائل جنگ، در همه اینها تحمل داشتم اما این بىتحمل کرده من را، مسأله غیر از این مسائل است (۴).
مردمی بودن
تنها سواد بیمانند خمینی نیست که سروش را از خود بیخود نموده. سروش میگوید خمینی در سنجش با دیگر رهبران ایران و جهان بسیار مردمیتر بوده است. اگر منظور سروش از مردمی بودن تحریک انسانهای سادهلوح و انداختن آنان به جان دیگران و حرفهای بی سر و ته گفتن باشد، میتوان گفت محمود احمدی نژاد هم یک رهبر بزرگ مردمی بوده است. و در واقع این ادعایی است که احمدی نژاد پیوسته بر آن پافشاری میکرده. ولی اگر منظور از مردمی بودن اهمیت دادن به رفاه و سرنوشت مردم باشد و کوشش جهت برنامهریزی برای حال و آیندهی آنان، میتوان گفت وضعیت خمینی در این زمینه هم درست مانند سوادش بسیار ناجور است.
خمینی گرفتاریهای مردم در کشور انقلابزده را به "عقبماندگیهای" زمان شاه نسبت میداد و نه تنها هیچ گرایشی برای سر و سامان دادن امور کشور از خود نشان نمیداد، بلکه با پدید آوردن بحرانهای پیاپی هر روز بر سختیهای موجود میافزود. از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن در ایران، در سخنرانیهای پیاپی خود مدعی میشد خزانهی کشور تهی است و مردم میبایست صبور باشند.
سه ماهم نیم پس از برقراری جمهوری اسلامی، در دیدار با گروهی از روحانیان کردستان که از خواستار رسیدگی دولت انقلاب به مردم آن ناحیهی فقیر شده بودند، خمینی چنین گفت:
نفت را هم که همه مىدانید که چطور بردند و هیچ چیز هم ندادند به ما، الان باز به دولت ما پول نفت نرسیده، نفت صادر شده اما پول نفتش بعد باید برسد، تا چندم، تا کى باید برسد. اینجور نیست که الان دولت به فکر شما نباشد به فکر ما باشد، به فکر مثلاً بلوچستان نباشد به فکر تهران باشد، به فکر کردستان نباشد، به فکر همه جا هستند اما نارساست مطلب، صبر مىخواهد. ما پنجاه و چند سال صبر بر این بلیات کردیم و سوختیم و ساختیم، حالا یک مقدارى باز باید بسوزیم و بسازیم و مهلت بدهیم و کمک کنیم تا درست بشود، کارگرى درست بشود (۵).
این در حالی بود که نخستین رئیس بانک مرکزی کشور بعد از انقلاب در همان زمان میگفت: "ذخائر ارزی در حال حاضر ده میلیارد دلار است. " (۶). حسن نزیه رئیس شرکت ملی نفت هم گفت: "امروز هر روزه ۶۵ میلیون دلار پول از درآمد نفت عاید مردم ایران میشود. [...] دینار دینار این پول را کارگران صنعت نفت مثل جان خودشان حفاظت میکنند. به هر قطره نفت مثل هر قطره خونشان نگاه میکنند و در چنین شرایطی سزاوار نیست که ما بگردیم و از مردم استمداد کنیم" (۷).
خمینی اما ساز خود را میزد:
در مدت چندین سال که این مرد [رضا شاه] مشغول فعالیت بود و سلطنت بود با مردم و ذخایر ما چه کرد شاید تاریخ نتواند درست از آن اطلاع پیدا کند.... وقتی او را بردند خودش جواهرات ایران را در چمدانها بست و در کشتی گذارد و این چمدانها را برای خارج کردن از ایران آماده کرد و با خود حمل کرد. در بین راه آنطور که ما اطلاع پیدا کردیم کشتی دیگری آوردند به این کشتی متصل کردند و به او گفتند بیا در این کشتی. وقتی قدم در آن کشتی گذاشت گفت پس چمدانها چه شد؟... این [محمد رضا شاه] هم وقتی میخواست از ایران برود بقیه جواهرات را جمع کرد و بخارج فرستاد و قرضهای زیادی بجای گذاشت (۸).
اینها در واقع زمینهچینی بود برای گلآلود کردن آب با این هدف که بخشی از داراییهای کشور را در راه تجاوزگریهایش به هدر بدهد و بقیهی آن را هم به تیول اعوان و انصار خویش بسپارد و راه را برای دزدان و غارتگران مقلد خود باز نگاه دارد.
رؤیاهای رسولانه
عبدالکریم سروش دربارهی اختلاف با یکی از یاران قدیمیاش در ستاد انقلاب فرهنگی به نام نصرالله پوجوادی چنین مینویسد: "در مورد رویاهای رسولانه که به اعتراف خودشان آنها را نخوانده بودند سخنان غریبی گفتند و حتی تشبیهات ناشایستی چون باد مقعد به کار بردند که شایسته قلم ایشان نبود" (۹).
این البته تعبیری است که برادر دینی عبدالکریم دربارهی او به کار برده و بسیاری دیگر از ایرانیان در برابر ادعای او دربارهی رؤیاهای رسولانه با زبانی آرامتر سخن گفتند. گروه بسیار بزرگتری هم شاید با این اعتقاد که نمیتوان و نباید رؤیای انسانها را به بند کشید از کنار آن با سکوت گذشتند. دربارهی مسایل حساس سیاسی اما از سروش انتظار میرود با دقتی بیشتر و تنها بر پایهی واقعیات سخن بگوید و خدای ناکرده وضع مزاجی خود را هم در آن دخالت ندهد.
زیرنوشتها
۱- حبیبالله پیمان، "تجربه چپ مذهبی، جنبش مسلمانان مبارز و انقلاب اسلامی، " آزادگان، ۱۴ آذر ۱۳۷۸، ص ۵.
۲- ابراهیم یزدی، "ازگوادلوپ تا جمهوری اسلامی، " نامه، شماره ۳۰، خرداد و تیر ۱۳۸۳،
http://www.nashrieh-nameh.com/article.php?articleID=142.
۳- مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت (تهران: نهضت آزادی ایران، ۲۲ بهمن ۱۳۶۰)، ص ۱۲.
۴- روح الله خمینی، "دیدار با رئیس جمهور، نخست وزیر و اعضاى هیأت دولت به مناسبت هفته دولت، " ۱ شهریور ۱۳۶۶، صحیفۀ نور، صص ۴۶ - ۱۴۴.
۵- خمینی، "بیانات امام خمینى در جمع نمایندگان روحانی کرد، " ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، صحیفۀ نور، جلد ۶، ص ۶۹.
۶- "ارز ۲ نرخه شد، " اطلاعات، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲.
۷- همان.
۸- خمینی، "رضاخان با تظاهر به دیانت مردم را فریب میداد، " اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۸.
۹- عبدالکریم انتخاب من بود، سروش توصیه آقای حداد، " http://www.ensafnews.com/41489/
آقای مصدق، نفت من کجاست! آرش فضیلت