Tuesday, May 28, 2019

صفحه نخست » پایان بحران ایران چگونه رقم خواهد خورد؟ علیرضا نوری‌زاده

Alireza_Nourizadeh.jpgعلیرضا نوری‌زاده - سخنان اخیر آیت‌الله خامنه‌ای چه در رابطه با بحران جاری رویارویی با ایالات متحده و چه در زمینه فعالیت‌های اتمی و نقش ایشان در امضای برجام نوعی زمینه‌سازی برای تطهیر خویش و ولیعهد خویش است.

کوتاه زمانی پیش از اشغال کویت توسط عراق ، خانم إپریل گلاسبی سفیر ایالات متحدة در عراق با صدام حسین دیدارکرد . طارق عزیز و الحدیثی هم حاضر بودند . گلاسبی که از رشد بی‌سابقه روابط کشورش با عراق سخت شادمان بود ، با گفتن این عبارت که ما قصد مداخله در اختلافات شما با کویت را نداریم ، صدام حسین را به بیراهه‌ای کشاند که سرانجامش اشغال کویت ، ویران کردن این کشور ، به آتش کشیدن چاه‌های نفت و سرانجام شکست و گریز از کویت ویرانی عراق، ده سال قحطی و حصار و در پایان سرنگونی و اعدام صدام ، اشغال عراق و سال‌های سختی بود که هنوز هم ادامه دارد.

صدام رفت اما به قیمت مرگ و آوارگی ملیون‌ها عراقی ، فتنه داعش ، به باد رفتن استقلال عملی عراق و دست‌اندازی جمهوری اسلامی و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به حاکمیت ملی عراق .

آیا آیت‌الله خامنه‌ای هم چون صدام حسین دچار اوهامی است که می‌تواند ایران را در وضع مشابه عراق قرار دهد ؟ آیا مشورت‌های کسانی چون علی اکبر ولایتی و فرماندهان سپاه و پیام‌هائی که آقای ظریف در سفرهایش به آمریکا از جان کری وزیر خارجه باراک اوباما و سناتورهائی از نوع دایان فینستاین برای مقام معظم رهبری آورده و می‌آورد وگزارش‌های سردار ایرج مسجدی سفیر ایران در بغداد از ملاقات‌هایش با سفیر دولت فخیمه به تهران می‌فرستد عامل به انحراف کشیده شدن مقام رهبری و گزینه‌های اشتباه اوست؟

خامنه‌ای کیست و به چه مکتب فکری تعلق دارد

سید علی حسینی خامنه ای فرزند روحانی سخت متدینی بانام میرزا جواد ، از بطن مادری پرهیزکار پیوسته با خاندان میردامادی است.

او و برادر مهترش سید محمد و کهترانش سید هادی و سید حسن و خواهر عزیزتر از جانش بدری خانم پدر را آقاجان و مادر را خانوم جان صدا می‌زدند.

خانه هفتاد متری در پائین خیابان، با یک اتاق ۲۰ متری یک زیرزمین ۲۴ متری وحیاطی ۲۵ متری همه هستی خانواده‌ای بود که به محض ورود میهمانی ، شاگردی از تلامیذ پدر ، قومی و خویشی ، همگی به زیر زمین پناه می‌بردند.

سید جواد "قناعت‌وار تکیده بود " چنانکه "الف بامداد" در وصف "جلال آل قلم" نوشته بود.

خانم و دوم پسرش سید علی آقا دل و جان با هم داشتند علی آقا بی لباده به مدرسه می‌رفت و سر راه از کیوسک حسین آقا جزوه‌های سه تفنگدار، بینوایان، کنت مونت کریستو، می‌گرفت و بی‌آنکه پدر یا برادرانش دریابند آنها را به مادر می‌داد که شبانه این حکایات را در گوشش زمزمه کند وکرایه هفتگی کتابها بین ۴ و ۸ قران بود . مادر این هزینه را از سوزن‌زدن‌های گاه‌بگاهش برکوسن تازه عروسی ، اونیفورم محصلی ، و یا قبا و عبای یکی از مریدان یا شاگردان حاجی جواد همسرش ، تأمین می‌کرد.

بسیار شب‌ها که سید علی و برادران و خواهر عزیزش به خرما و نانی و گاه ماستی سر به بالین می‌بردند . زمستان ۲۶ در دوران هشت سالگی سید علی ، خانواده سخت ترین سال‌ها را سرکرد . جان و جهان فرزندان ، را برف و یخ و سرما ، رها نمی‌کرد. شبی سید که ضعف دیده و درد استخوان داشت در متاعب زمستانی بیهوش شد. مادر چنگ به روی می‌زد و پدر آرام می‌گریست . بامدادان اما خورشید سرزد با آتشی در دل و دیده ، سید آرام گرفت.

از آن پس تا سالیان بسیار، سید باور داشت که بقایش معلول نظرکردگی است!

این حس بار دیگر وقتی خونین و درهم شکسته در مسجد راه آهن تهران، علی علی می‌کرد باردیگر بر او مسلم ساخت که دعای حرز جواد که عمه خانم برگردنش آویخته بود ، کارساز است‌.

این نوع تفکر را از اغلب روحانیون حاکم می‌توان پذیرفت اما از او نه. این مرد در نمایشگاه کتاب، نسخه ای از کتابی را رو به دوربین صدا و سیما به رخ می‌کشد که تصویر الف بامداد - و در خاطراتش از حضرت میم امید خراسانی با تجلیل یاد می‌کند و برایش اهمیت ندارد که او سر به آستان "مزدشت " دارد ، مردی که مجلس شاعران به شیوه محمود غزنوی بر پا می‌کند و خود را صاحب نظر در کیمیا و شیمیا ، موشک و پهباد می‌داند و به فیلم‌ساز سرشناسی که به دیدارش رفته توصیه می‌کند منهای خشونت روی ظرافت‌های قصه های بازاری"تارنتینو" تأمل کند و پیر ملویل را با "سامورای"اش می‌ستاید ، چنین مردی که پنجه عبادی را سحرآمیز ، نوای مرضیه را بهشتی ، بنان را صاحب صوت داودی می‌دانست، "برتربت حافظ بنشستم غمناک ، یک عالم عشق خفته دیدم در خاک ..." با صدای دلکش بغض روحش را می‌ترکاند و وقتی در محضر سید الشعرا امیری فیروزکوهی زانوی ارادت بر زمین می‌زد ، گاه بگاه دوتار خراسانی از جلد چرمین تهرانی بیرون می‌کشید و هنوز دقایقی نگذشته سید الشعرا را به شوری می‌برد که بسیار بار به قصیده یا غزلی ختم می‌شد.

نه وزارت دفاع پس از انقلاب حال و روزگارش را دیگر ساخت و نه مجتمع ریاست در دوران ریاست جمهوری و خطاب Mr President در نامه ولایت مطلقه فقیه اما فقط محول حول و احوال سید علی حسینی نشد ، شگفتا که به ماهی از ولایتش نگذشته ؛ حلقه وفاقش خالی از رفیقان یکدله شد که نمی‌توانستند مقام معظمش بخوانند ، دستش ببوسند و سر بر پایش نهد. چنین بود که سید اصغرحجازی و محمدی گلپایگانی معاونان وزارت اطلاعات، وحید حقانیان و برادرش ملقب به "بیبی " ، علی اکبر ولایتی حاج علی مقدم ، غلامعلی حداد عادل ، علی فلاحیان و ... مخده‌های مجلس گعده مسائی سید را اشغال کردند . دیگر دریغ از ترانه‌ای و شعری و تصویری.

حال فرمانفرمای اسلام با توصیفات فوق ، دیگر حال آن سید دلبسته به شعر و موسیقی و م امید خراسانی نبود . در واقع می‌توان با صراحت گفت، در خبرگان رهبری ، سید علی حسینی به غیبت کبری رفت و مقام معظم رهبری از زیر عبای هاشمی رفسنجانی بیرون شد . چنان قصه علی حاتمی که قرار بود در آبسکون با فردین و زری خوشکام - حاتمی - به فیلمی عرفانی تبدیل شود . درویشی به چوبی روح می‌دهد که خراطش تراشیده و بزازش ردای زربفتش پوشانده است.

هاشمی به تنهائی این سه کرده بود و دل به دست ساخته خویش داده بود ، حال آنکه آقا دل با دگری داشت و سر برشانه تیماردارانی از آن نوع که نامشان پیش ازاین أمد ، می‌گذاشت.

روز درگذشت اخوان رو پنهان کرد تا پاسخ درخواست‌های مکرر وارثانش برای دفن او در جوار مزار حضرت فردوسی بی‌پاسخ گذارد. اما اولویت در (جاهای خوب حرم ) همه گاه متعلق به احباب و کسان و نوکران بود تا به حکم مقام معظم در گورهای ملیاردی آرام گیرند .اوحتی نتوانست کینه خود را در تشییع جنازه هاشمی رفسنجانی پنهان کند نمازی خواند بی‌خلوص، خالی از طلب مغفرت و فقط از سر ناچاری.

تکبر و تفرعن ، خیلی زود جای خویشتنداری و فروتنی را گرفت. و با خاموشی مادر ، قهر برادر کهتر و خواهر عزیزتراز جان ، علی ماند و محمدی که از سهم سفره حکومتی بنیاد ملا صدرا را نصیب برده و حسن آقا که در شرکت نفت غرق شده بود. او حتی یسر دائی‌اش را به زندان انداخت وپسر خواهرش را به تبعید اجباری محکوم کرد.

از جمع فرزندان با مصطفی چندان میانه‌ای ندارد که عین خودش در روزگار طلبگی است ، قناعت‌وار تکیده ، درویش مسلک ، افتاده و منزوی ، همسرش برادرزاده کمال خرازی است و شغلش طلبگی و مدرسی ، میثم و مسعود دو پسر دیگر در دفتر پدر مشغولند و دختران بشری و هدی همسران فرزند محمدی گلپایگانی و باقری کنی برادر مهدوی کنی هستند .این داماد دومی اگر چه خود سیاستمدار نیست و اهل تجارت است اما اخوی او علی أقا از اعضای اتاق فکر رهبر و عضو سابق تیم مذاکرات اتمی است. می‌ماند مجتبی داماد غلام علی خان حداد عادل از مریدان و سرسپردگان سید حسین نصر. مجتبی نور چشم و ولیعهد مقام معظم و برچیننده بساط جنبش سبز است.

همه هم و غم آقا امروز صرف به ولایت رساندن بندزاده محبوبش پیش از اجابت دعوت حق است . اما عشق آسان نمود اول ولی با ریز و درشت‌های در کمین نشسته چه باید کرد ؟ این درست که روحانی و صادق لاریجانی و ابراهِم رئیسی و ... برکشیدگان و از خودی‌هایند اما آیا خودی نزدیکتر از سید احمد خمینی وجود داشت ؟ او به سعید امامی هم رحم نکرد؟ چه کسی تضمین می‌کند سید مجتبی به‌سلامت از پل صراط رهبری عبور کند و برکرسی ولایت تکیه زند.

پاکسازی و ترمیم وجه

جنبش سبز لطمات سنگینی بر اعتبار و جایگاه آیت‌الله خامنه‌ای وارد ساخت. حتی مومنان به نظام و دوستداران شخص او، از نحوه برخورد رهبر با مردمانی که فقط می‌خواستند رأیشان به حساب آید و حرمت برگزیده‌شان رعایت شود ، اظهار برائت می‌کنند.

قلع و قمع معترضان ، پیکر ندا درحال جان دادن ، عبور از روی پیکر مردم ، تجاوزات کهریزک ، چهره رهبر را آسیبی گران زد ولی این آسیب خیلی زود برچهر نورچشمی مجتبی نیز آشکار شد که کارگردانی معرکه حسین طائب را عملا او "سید مجتبی " برعهده داشت.

سخنان اخیر آیت‌الله خامنه‌ای چه در رابطه با بحران جاری رویاروئی با ایالات متحده و چه در زمینه فعالیت‌های اتمی و نقش ایشان در امضای برجام ؛ نوعی زمینه‌سازی برای تطهیر خویش و ولیعهد خویش است. همچنین اشاره وی به اینکه بزودی خیل جوان مدیران شایسته کشور را در دست می‌گیرند، نفی نظام پارلمانی و جای جای هندوانه‌های بزرگ زیر بغل دانشجویان گذاشتن و همزمان مهرداد پولادی نماینده انجمن اسلامی دانشگاه تهران را ازفهرست پرسشگران در مجلس آقا حذف کردن، چشم‌انداز فردای پس از سید علی حسینی را ترسیم می‌کند . ۴۰ سال رهبری و ریاست ، و سلطه مطلقه ، ظاهرا چنان آقای خامنه‌ای را در مسیر صیروره معکوس انداخته که ایشان گمان می‌برد می‌تواند دست آقازاده را بگیرد و ازهمان راهی که خود رفت ، او را به مسیر صیروره معکوس بیندازد.

(مولانا می‌گوید ، ازجمادی مردم و نامی شدم / و زنما مردم زحیوان سرزدم / مردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کی زمردن کم شدم / حمله دیگر بمیرم از بشر / تا بر آرم از ملائک بال و پر / باردیگر از ملک پران شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم)

حال با توجه به شعر مولانا می‌توان احوال پدر و پسر را تصویر کرد. آقای خامنه‌ای در مسیر صیروره معکوس افتاده است و به شتاب مجتبی را با خود می‌کشد . چنین فردی چون وارونه می‌بیند و برعکس فترت طبیعی انسانی ، به فترت حاکم مستبد خوکرده است . حاکم مستبد خود را درست و دیگران را خطاکار می‌بیند . کم کم ازفره ایزدی هم برخوردار می‌شود . صدام تکریتی، قذافی، هیتلر، موسولینی، از این نوع بوده‌اند. هیچ‌یک از آنها با سرفرازی به زیارت مرگ نرفته‌اند. شک ندارم برای رهبر رژیم اسلامی فصل پایانی متفاوتی نوشته نشده است. با اینهمه او هنوز فرصت دارد هم خویش را نجات دهد هم سرزمینش را. در عین حال مطمئن باشد زیر سایه یک نظام مردمسالار سکولار نورچشمی‌اش مجتبی این بخت را خواهد داشت که بعنوان یک روحانی و مدرس سال‌های عمر را در کنار برادرانش به سلامت و آرامش سرکند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این مطلب در سایت دویچه وله منتشر شده است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy