خط صلح - زندان قرچک در نیزارهای اطراف ورامین واقع شده است. منطقهای با آب و هوای خشک و در میان بیابان، که عدم دسترسی آسان به آن جا رفت و آمد خانوادهها جهت ملاقات را با مشکلات جدی مواجه ساخته است. بنای زندان قرچک پیش از تغییر کاربری آن، سولهای جهت نگهداری دام بوده است. پس از تغییر کاربری، به جز اضافه کردن بناهایی کوچک جهت بهداری و آشپزخانه، کوچکترین تغییری در این بنا ایجاد نشده است. عدم رعایت قوانین مصوب کشور توسط مامورین و مسئولین این زندان موجب ایجاد محرومیتهای زیادی شده است به حدی که بیش از هزار زن محبوس در این زندان از اغلب حقوق قانونی یک زندانی محروم و بعضاً با رفتارهای غیر اخلاقی و غیر انسانی توسط مامورین مواجه هستند. این زندان ۱۱ بند دارد. بند قرنطینه در ابتدای ساختمان (سوله) واقع شده و زندانیان ورودی جدید، به مدت سه شبانه روز در این بند نگهداری میشوند. البته شایان ذکر است، زندانیان سیاسی و عقیدتی تبعیدی به قرچک را معمولا به مدت طولانی تری در قرنطینه، که مکانی شلوغ و پر رفت و آمد است محبوس مینمایند. این عمل به قصد تنبیه و اعمال فشار بیشتر بر زندانیان سیاسی و عقیدتی انجام میشود. غیر از قرنطینه دو بند مخصوص نگهداری زندانیان محکوم به مصرف یا حمل مواد مخدر بوده و دو بند مخصوص نگهداری محکومین به قتل یا مشارکت و معاونت در قتل است. این چهار بند پرجمعیت ترین بندها از بین ۱۱ بند زندان قرچک است. بندهای دیگر جهت نگهداری متهمین به کلاهبرداری، سرقت، همچنین زندانیان بلاتکلیف و متفرقه اختصاص داده شدهاند. دو بند مشاوره با شرایطی بهتر نسبت به دیگر بندها بوده و یک بند نیز موسوم به بند مادران که جهت نگهداری زنان باردار یا زنانی که به همراه کودکان خردسال خود بازداشت شدهاند، است.
دسترسی به آب آشامیدنی در این زندان در شرایط بحرانی قرار دارد. تمامی خطوط لوله آب ۱۱ بند زندان قرچک، به جز یک خط لوله، حاوی آب شور و آب همین خط لوله آب شیرین نیز، طعم دار است. زندانیان قدیمی محبوس در قرچک معتقدند نوشیدن این آب در دراز مدت به کلیههاشان آسیبهای جبران ناپذیری وارد کرده و به انواع بیماریهای انگلی مبتلا شدهاند.
وضعیت معیشتی زندانیان به گونهای است که وعدههای غذایی ناهار و شام به میزانی کمتر از نصف یک ظرف غذای یک بار مصرف در اختیارشان قرار میگیرد. بسیاری از زندانیان به حجم غذای زندان معترض بوده و ادعا میکردند "مدت هاست بعد از اتمام غذا سیر نشده اند". در وعدههای صبحانه آب جوشی توسط زندانیان در بندها سرو میشود که کاملاً ولرم شده و مشخص است که نجوشیده است. بسیاری از زندانیان قدیمی سال هاست که به اجبار خود را از نوشیدن چای محروم کردهاند. در غذای زندان هیچ گونه پروتئینی وجود ندارد و معمولاً محتویات غذاها شامل برنج، حبوبات، سیب زمینی و سویا است. سویای مصرفی در غذای زندان کنجاله دامی بوده که آسیب زننده به معده و روده انسان قلمداد میشود. تنوع غذایی بسیار محدود بوده و با توجه به این که بسیاری از زندانیان محبوس در زندان قرچک (طبق آن چه که مشاهده کرده ام) هیچ وجه واریزی به کارت بانکیشان نداشتند به الاجبار باید با همین غذای ناسالم و اندک خود را سیر میکردند. اقلام فروشگاه زندان نیز بسیار محدود و صرفا شامل چند نوع کنسرو و غذای نیمه آماده، بیسکویت، کیک و آب میوه بود. غذای نیم پز و کنسرو باید به مدت حداقل ۲۰ دقیقه جوشانده شود که این امکان برای زندانیان مهیا نیست و کسانی که توان خرید دارند به همان شکل نیم پز و بدون جوشاندن آن را مصرف میکند که این در درازمدت، آسیب زننده به سلامت افراد است. میوه به صورت گاه به گاه در فروشگاه عرضه میشود و همه زندانیانی که توان خرید آن را دارند نیز به جهت مقدار اندک عرضه امکان خرید را نمییابند. بسیاری از افراد کم توان از لحاظ مالی، ماهها بود که هیچ نوع میوهای نخورده بودند. وضعیت لبنیات نیز به همین اندازه اسفناک است. غذای زندانیان در ظروف یک بار مصرف ارائه میشد. پیشتر در سلف سرویس زندان ظروف فلزی جهت صرف غذا در اختیار زندانیان قرار داشت که، با برچیده شدن سلف و سرو غذا در بندها از ظروف یک بار مصرف استفاده میشود. زندانیان قدیمی استفاده طولانی مدت آن را آسیب زننده به سلامت خود میدانند.
وضعیت بهداشتی بندها نیز بسیار نگران کننده است.
هیچ ماده ضدعفونی کنندهای در قرچک در اختیار زندانیان قرار نمیگیرد. مواد شوینده نیز فقط محدود به مایع دستشویی است. این در حالی است که بسیاری از محبوسین به انواع بیماریهای عفونی، پوستی، مقاربتی و غیره مبتلا هستند. علاوه بر این در قرنطینه شاهد بودم که زندانیان در بدو ورود در بهداری زندان تست ایدز و هپاتیت را انجام میدهند. اما هیچ گونه تفکیکی در زندان بر مبنای بیماری انجام نمیشود و هرگز پاسخ آزمایشهای انجام شده اعلام نمیگردد. در واقع آن چه که از مامورین و پرسنل بهداری شنیدم این آزمایشها جهت تکمیل پرونده زندانیان انجام میشود نه به هدف دیگری.
زندانیان معتاد به مواد مخدر در بدو ورود توسط فردی اصطلاحا مددکار ارزیابی میشوند و بهداری نیز معتادین به مخدر را شناسایی و ثبت میکند. اما در سه روز اولیه که زندانیان در قرنطینه حضور مییابند، کلیه مواد مخدر و حتی سیگار زندانیان قطع میشود که موجب بروز حالات روانی خشونت آمیزی میشود که نهایتاً به درگیریهای بعضاً خطرناک بین افراد میانجامد. در واقع فرد معتاد باید به کمپ ترک اعتیاد منتقل میشد اما در زندان به راحتی توسط مسئولین زندان پذیرش و به جای مداوا در سه روز ابتدایی حبس محروم از هر نوع داروی آرام بخش میشود. بعد از سه روز بنا به دستور پزشکان بهداری دز معینی دارو به فرد داده میشود.
در برخورد با بسیاری از زنان محکوم به قتل متوجه شدم درصد بیشترشان به جهت عدم امکان طلاق از همسرانشان پس از سالها تحمل زندگی مشترکی آشفته که با توهین، ضرب و شتم و بعضاً شکنجه توسط همسرانشان همراه بوده است، با نقشه قبلی و یا به صورت ناگهانی مرتکب قتل همسرانشان شدهاند. درصد زیادی از این زنان که با نقشه قبلی همسرانشان را به قتل رساندند این عمل را با همکاری مرد دیگر که وارد زندگیشان شده بود انجام داده بودند. آنها با این که خود را جنایت کار میدانستند، معتقد بودند اگر در دفعات مکررِ شکایتی که از همسرانشان داشتند، قاضی پرونده رضایت به طلاقشان میداد هرگز دست به جنایت نزده بودند. جامعهای که ادعای حاکمیتی بر مبنای اسلام را دارد به دلیل وضع قوانینی بیمارگونه (مشخصا قوانین مربوط به طلاق) افراد را در شرایطی قرار میدهد که قربانیان، باعث بروز جنایت میشوند. مردی که در این جنایت جان خود را از دست میدهد. زنی که تبدیل به یک جنایت کار شده، به اعدام محکوم، یا با حکمی سنگین روانه زندان میشود. مردی که محکوم به اعدام میشود و فرزندانی که به دلیل تحمیل شرایط، دوران سختی را کودکی و نوجوانی تجربه میکنند و بعضاً به دلیل پرورش یافتن در شرایط نا به سامان پس از قتل و اعدام یا حبس مادر، با معضلات بسیاری مواجه میشوند. کودکانی که قربانیان این قوانین ارتجاعی هستند و به دلیل فشارهای روانی موجود و شرایط متفاوتِ تحمیل شده آیندهای تلخ در انتظارشان خواهد بود.
احکام صادره برای زندانیان محکوم به حمل مواد مخدر نیز در قیاس با کشورهای دیگر بسیار ناعادلانه بوده و افرادی که (طبق اظهاراتشان) به ناچار و به جهت امرار معاش تن به قاچاق مواد مخدر داده بودند با احکام اعدام، حبس ابد یا احکام بالای ۲۰ سال و غیره مواجه بودند. این در حالی است که هیچ گونه آسیب شناسیای پس از بازداشت و طی رسیدگی به پرونده در مورد متهمین انجام نمیشود و زندگی افراد بدون کمترین ملاحظهای برای همیشه به تباهی میکشد. لازم به ذکر است این احکام معمولاً در مورد افرادی قطعیت پیدا میکند و اجرایی میشود که فروشندگان سطوح میانی بوده و قاچاقچیان سطح کلان به جهت زد و بندهایی که با ارگانهای بازداشت کننده دارند، تبرئه میشوند. مشاهدات بنده بر مبنای تحقیق میدانی از محکومین در قرنطینه زندان و بند مادران و شنیدههایم از گفتههای کسانی که عمدتاً از زندانیان قدیمی قرچک بودند است. کسانی که شاهد بودند در موارد بسیاری متهمین ردههای بالایی که بیشترین نقش را در قاچاق داشتند خیلی زود آزاد شده و پرونده آنها بسته شده است.
زندانیان عمدتا امکان استفاده از حق مرخصی قانونی را ندارند و در شرایط خاص در صورت جلب نظر زندانبانان طی انجام پروسهای که "حسن اخلاق" نام گرفته، پس از مدتها موفق به دریافت این حق به عنوان پوئن میشوند. حسن اخلاق شامل انجام فرایض دینی، حضور در کلاسهای مذهبی، حرف شنوی از زندانبانان و همکاری در نظافت و بعضاً انجام امورات شخصی زندانبانان (گرم کردن غذای زندانبانان در آشپزخانه زندان و نظافت محل کار پرسنل و غیره) است.
تعدادی از زندانیان جهت کسب درآمد در بخش اداری، آشپزخانه، خیاط خانه، کارگاه و بندها مشغول به کار هستند. ساعت کاری از حدود ۹ صبح تا حدود چهار عصر است. در ازای این حجم از کار مبالغی از ۵۰ هزار، هشتاد هزار و تا سقف ۱۰۰ هزار تومان به کارت زندانیان برای یک ماه کار واریز میشود. برخی از زندانیان نیز در ابتدای کار در زندان به صورت هفتگی دو پاکت سیگار دریافت میکردند. (هفتهای دو پاکت سیگار معمولاً بهمن) و برخی دیگر کارت تلفن دریافت میکردند. تعدادی نیز در ابتدای کار که در واقع بیگاری محسوب میشود، فقط و فقط اجازه استفاده از تلفن برای مدت بیشتری را داشتند. یعنی هیچ وقت وجهی دریافت نمیشد و فقط مدت زمان بیشتری امکان استفاده از تلفن را داشتند.
در زندان قرچک با مقوله "مت بازی" آشنا شدم. زنانی که به جهت کسب درآمد خود را در اختیار هم بندیان جهت استفاده جنسی قرار میدهند. برخی به جهت رفع نیاز جنسی اقدام به ایجاد رابطه میکردند، اما افرادی که فقط به قصد کسب درآمد جهت تأمین سیگار یا خرید مواد غذایی یا مواد شوینده مورد نیاز به رابطه جنسی با هم بندی تن میدهند قربانیان فقر و عدم آسیب شناسی توسط مددکاران و مسئولین زندان هستند.
بر سردر ورودی زندان عبارت "ندامتگاه" نوشته شده است. اما بسیاریشان از عملکرد خود پشیمان نیستند. این قضیه در مورد افرادی که سرقتی خطاب میشدند بیشتر از بقیه به چشم میآمد. سرقتیها عمدتا از طبقه فرودست جامعه هستند و ابراز میکنند: که اگر نمیدزدیدیم چگونه سیر میشدیم، برویم بیرون باز هم میدزدیم. این افراد به واقع میدزدیدند که گرسنه نمانند. میگفتند از زدن دخل مغازهها، تا کش رفتن میوه و خوراکی از سوپری و برداشتن لباس و کفش از فروشگاهها، تا دزدی از پارکینگ و انباری خانهها و ماشین دیگران همه را در پرونده دارند. و در آگاهی شاپور که از آن به عنوان شکنجه گاه یاد میکردند، به همه آنها اعتراف کرده بودند. در آگاهی شاپور با کابل کتک میخورند. در لاستیکهای بزرگ ماشینهای سنگین قرارشان داده، روی زمین میغلتاندندشان. مورد ضرب و شتم و لگد با پوتین قرارشان میدادند. فحشهای رکیک جنسی شنیده بودند و نهایتاً به هر آن چه که کرده بودند اعتراف میکردند. آنها معتقد بودند: "که کارشان از کار در معدن هم سخت تر است. برای سیر کردن یک کف دست شکم، باید چه سختی هایی را تحمل کنند".
دربند مادران، نوزادان و کودکان بسیاری به همراه مادرانشان تحمل حبس میکنند. از کودک چند روزه تا حدود ۲۰ ساله را در آن جا دیدم. کودکانی که در زندان متولد میشوند یا به همراه مادرانشان وارد زندان میشوند. کودکانی که از حق خوراک و پوشاک مناسب، بهداشت، تفریح، سرگرمی و آموزش محروماند و دنیای خارج از زندان را نمیشناسند. کودکانی که از دیدن مردان (تکنسینها و خدماتیهای زندان) میترسند. از شنیدن صدای ماشین (بعضاً اگر در محوطه زندان ببینند) وحشت میکنند. کودکانی که نه طعم و شکل میوه خاصی را میشناسند و نه با هیچ حیوانی آشنا هستند. بدترین شرایط را از بین این کودکان آن دستهای دارند که از مادران معتاد متولد شدهاند. به جای انتقال مادر و کودک معتاد به کمپ آنها را به زندان منتقل میکنند و این نوزادان تازه متولد شده از مادری معتاد، که به جهت پیوند خونی با مادر یا خوردن شیر مادر به همان سان به اعتیاد ابتلا دارند، پس از ورود به زندان با دردهای ترک اعتیاد مواجه میشوند. جهت آرام نمودن درد این کودکان (با اینکه بارها به پرسنل شکایت شده بود) هیچ اقدامی انجام نمیگیرد و نهایتاً زندانیان با ماساژ دادن بدن نحیف و کوچک کودک سعی در آرام نمودن او مینمایند. این کودکان در صورت طولانی شدن محکومیت مادران پس از سن دو سالگی از مادر جدا شده و به افراد ناشناس (اقوام یا نزدیکان) سپرده میشوند. در صورت نبود اقوام جهت نگهداری، کودکان به بهزیستی منتقل میشوند، بدون آن که دلیل جدا شدن از مادر را بدانند، که به جهت حضور در زندان به شدت به او وابسته بودند. شرایط زندگی این کودکان به شدت دردناک و غیر انسانی بوده و هیچ گونه تدبیری در جهت رفاه حال آنان انجام نمیگیرد. سهمیه شیر خشک و پوشکی که زندان در اختیار مادران قرار میدهد کفاف نصف ماه را هم نمیدهد و باقی روزهای ماه را معمولا مادران به دلیل عدم توان مالی در تامین شیر خشک، به خوراندن آب نیم گرم و قند به کودک جهت سیر کردن او، اقدام میکنند.
در زندان قرچک با زنان بسیاری مواجه شدم که ادعا میکردند زیر شکنجه در آگاهی شاپور به حمل مواد مخدری که در انتقال و نگهداری آن نقشی نداشتند اعتراف کردهاند و حال سال هاست که در زندان هستند. این مسئله را در مورد زندانیان محکوم به قتل نیز شاهد بودم که یقیناً نیاز به بررسی دارد، اما از آن جا که بسیاریشان توان گرفتن وکیل ندارند، بی سرانجام رها شدهاند.
به هنگام بروز درگیری ابتدا پاس یاران زن به داخل بندها اعزام شده و در صورت عدم توان کنترل درگیری ماموران مرد با باتوم و شوکر به بندها وارد شده و فضای آشفته بند را آرام میکنند. بیشتر درگیریها بر سر مواد غذایی، سیگار، یا بعضاً به خاطر بروز اختلاف بر سر شریکهای جنسی است، که این آخرین مورد گاه به درگیری هایی میانجامد که مدتها فضای بند را ملتهب میکند. پس از درگیری و ورود مامورین به بند، افراد را با ضرب و شتم و به صورت موقت جهت تنبیه به سلولهای انفرادی منتقل میکنند.
بهداری زندان تنها قرصها و داروهای اولیه را در اختیار بیماران قرار میدهد و بیمارانی که نیاز به اعزام داشته باشند، مگر در موارد بسیار خاص و بعد از مدتها پیگیری به دلیل محدودیتها با انتخاب تصادفی، به بیمارستان اعزام میشوند.
قانون عدم تحمل حبس و کهولت سن نیز در موارد بسیاری اجرایی نمیشود. زنان مسن و زنانی با دارا بودن بیماریهای خاص و لاعلاج همچنان در زندان و بدون رسیدگی رها شدهاند. نبود آگاهی کافی موجب میشود که زندانیان به این قوانین (عدم تحمل حبس به جهت بیماری یا کهولت سن) آشنا نباشند و مددکاران و مسئولین زندان نیز برای اجرایی شدن این قانون هیچ اقدامی نمیکنند.
در این که بسیاری از این افراد مرتکب جرم شدهاند شکی نیست، اما عدم رعایت قانون و برخوردهای غیر اخلاقی و بعضاً غیر انسانی موجب شده است، تا بسیاری از این افراد قربانی سیستم بیمار قضایی یا قربانی عدم رسیدگی مسئولین و زندانبانان شوند.
در زندان قرچک دو نفر از قدیمی ترین زندانیان زن ایران با جرایم عمومی را دیدم. مریم زراعتی و فاطمه فیروزبخت حدودا ۳۰ ساله که بیش از نیمی از عمر خود را در زندان نوجوانان و بعد در زندان بزرگسالان سپری کردهاند. آنها که به جهت حمل مواد مخدر بازداشت شده بودند در زندان به دلیل ارتکاب جرم مجدد (ضرب و شتم و درگیری و بعدها قتل هم بندی) همچنان در زندان هستند. در روزهای پایانی حضورم در قرچک آگاه شدم که هر دو نفرشان به بیمارستان امین آباد منتقل شده بودند. دیگر از سرنوشتشان خبری ندارم. در مورد این قبیل افراد آن چه که دردناک است این است که آنها به جهت سالها تحمل حبس ناعادلانه و مورد سو استفاده ماموران قرار گرفتن، دچار عدم سلامت روانی شدهاند.
زندانیان قدیمی شاهد بودند که ماموران مشخصا از این افراد که هم بندیهایشان آن را "قلدر" یا "بزن بهادر" خطاب میکردند، جهت آزار زندانیان دیگر استفاده میکردند که بسیاری معتقد بودن این سوء استفادهها و فشارهای وارده باعث عدم تعادل فعلی آنان است. بسیاری معتقد بودند علت این که این زندانیان با وجود انجام قتل، همچنان اعدام نشدهاند این بود که، مورد سوء استفاده مامورین بودهاند. چرا که طبق گفته زندانیان قدیمی اعدامهای بسیاری طی این سالها اجرایی شد اما از اعدام این دو نفر ممانعت به عمل آمد.
در واقع زندان قرچک و احتمالا بسیاری دیگر از زندانهای ایران، نه تنها ندامتگاه نبوده، بلکه مجموعهای غیر قابل دسترسی هستند که در آنها انسانهای بسیاری را از هویت انسانی تهی میکنند. بسیاری از زندانبانان نیز به شکل بیمارگونهای با فضای غیر انسانی ایجاد شده ارتباط برقرار کرده، هماهنگ و همراه هستند.
در صورت حل شدن بسیاری از معضلات اجتماعی که فقر سرلوحه آن است و در صورت تغییر قوانین کشور که قانون طلاق در اولویتِ آن است، بسیاری از این جرایم بروز نمیکنند و بسیاری از افراد تبدیل به سارق، قاچاقچی و قاتل نمیشوند. سیستم بیمار قضایی کشور و قوانین ارتجاعی و فقر و فاصله طبقاتی از افراد جامعه، جنایتکاران و خلافکارانی را میسازد که در زندانها در حال پوسیدن هستند. تغییر در قوانین و سیستم قضایی تاکنون طی چهار دهه اخیر ناممکن بوده است. امید که با ایجاد تغییری بزرگ مشکلات و معضلات جامعه حل شود، تا شاهد قربانی شدن انسانها در چنین شرایط غیر انسانی نباشیم.