رژیم در کجا قرار دارد
رژیم فقاهتی میداند که مشکل اصلیاش، تحریمهای اقتصادیِ آمریکا نیست؛ بل که از دست دادنِ هر گونه اعتبار در میان توده مردم، و بی آبروئیِ کاملش میباشد. تودهای که در دی ماه گذشته، راهش را از کل رژیم جدا کرد؛ و فریاد زد: "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا". کلیت رژیم و رهبری را نیز رَد کرد و گفت: "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و "مرگ بر دیکتاتور". در ضمنی که شفاف و بی پرده گفت چه میخواهد: "استقلال آزادی جمهوری ایرانی".
رژیم کاملن آگاه است که نه تنها بین مردم، هیچ گونه نفوذ و پایگاهی ندارد، بل که دستش رو شده؛ نه زور و قدرت اصولگرا کاری است، و نه حیله و تزویر اصلاح طلب، خریدار دارد! مردمی که با استفاده از فرهنگ آخوندی، شعارِ: "عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز / حقوق ملت ما، زیر عباست امروز" یا "توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه"، جای شک و تردید باقی نگذاشتند که به ماهیت رژیم پی بردهاند که میگویند: حقوق ملت ما زیر عباست؛ و میدانند چه نمیخواهند: "آخوند باید "ُگُم بشه".
از اینرو، روحانیون حاکم، دست به دامان ترفندِ جدیدی شدهاند: "ملی گرائی"، و "آشتی ملی". پدیدهای که طیِ چهل سال گذشته، با آن در ضدیت بوده و تلاش کرده آنرا کم رنگ کند، و از بین ببرد. تمام دست اندرکاران و بزرگان (توهمِ بزرگی) رژیم - ایرانی بودنِ مان را، ملی گرائی مانِ را، و عشق به فرهنگ و تاریخ مان را، نادیده گرفتند و تمسخر کردند و کوبیدند. ولی کفگیر، چنان به تهِ دیگشان خورده، که برای نجات حاضرند به "ملیت و ملت" متشبث شوند؟!
نظام از آغاز، برای جا انداختن "رژیم اسلامی"، میدانست که باید همهی تمرکزش در تضعیف ملی گرائی و میهن دوستی ما ایرانیان باشد. یعنی برای بالا بردنِ مقامِ اسلام، باید مقامِ ملیت را تضعیف میکرد. چند نمونهی شفاف از ضدیت آخوندها با ایران، با فرهنگ و زبان پارسی، و حتی تحریف و دوباره نویسی تاریخ میهنمان:
خمینی گفت: "ایران وجود ندارد. جز اسلام هیچ چیز وجود ندارد".... شاپور بختیار مینویسد: "قبل از آنکه پیامبر موعظه جهاد سر کند، امپراطوری ایران وجود داشت، بسیار هم کهنسال بود. " (۱)
مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی، در مورد انقلاب در انقلاب و تغییر مسیر مینویسد: "عنصر مذهب بجای ملت و مملکت" اولین تمایز و توسعه خط مشی امام نسبت بحرکت اول "توجه خاص به اسلام و مسلمانان" و "کنار گذاشتن یا فرعی شناختن ایران و ایرانیان بود". (۲)
علی شریعتی، شخصیت برجستهی اسلامگرای قرن بیستم در ایران، در مورد نقش اسلام در جامعه و فرهنگ ایران مینویسد: "ضعف احساس ملیت در ایران، اسلام است که یک مذهبی خارجی است... بخصوص مخالف صریح اصل ملیت است و... تاریخ، ناظر و شاهد است که پیش از اسلام، احساس ملیت در ایرانیان بسیار قوی بوده است و قوی تر از مذهب. " (۳)
مرتضا مطهری، رئیس شورای انقلاب، در مورد فردوسی میگوید: "زنده کردن لغات فارسی باستانی، برگشت از تعالیم قرآن است. تجلیل و تکریم از فردوسی، این مرد خاسر زیان بردۀ تهیدست برای چیست؟! برای آنکه در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول اله است،... شاهنامه را گرد آورده است".
حسینعلی منتظری (جانشین خمینی) به حسنین هیکل (روزنامه نگار مصری) در اعتراض به انگلیسی حرف زدن او میگوید: "مگر نمیدانی زبان حوریان بهشت زبان عربی است و یک مسلمان نمیتواند با زبان کفار با آنها نزدیکی کند؟ "
علی مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی مینویسد: "چرا برای نوروز محاسن و کرامات قائل شدهاید،... اگر نوروز چنین بود چه نیازی به رسالت پیامبر و نزول قرآن و آن همه زحمات از روز بعثت تا به امروز برای زنده نگه داشتن اسلام و سپردن آن به نسلهای بعدی بوده است؟ "
خلاصهی نوشتهی صادق خلخالی (حاکم شرع) در مورد کورش کبیر: "کوروش دروغین و جنایتکار، جاه طلب و عیاش بود".
تحریف تاریخ و فرهنگ میهنمان:
برای باژگون نشان دادن حقایق، در مدارس جمهوری اسلامی، چنین تدریس میکنند که ایرانیان پیش از اسلام بی فرهنگ و وحشی بودند و دختران نوزاد را زنده به گور میکردند!؟
در صورتیکه این پدیدهای است متعلق به فرهنگ عرب. ویل دورانت (فیلسوف، تاریخنگار و نویسنده) مینویسد: "در میان اعراب، ارزش زن ناچیز، زندگیاش کسل کننده و دشوار بود. هنگامیکه دختر پا به عرصۀ وجود میگذاشت، پدرش میتوانست او را زنده بگور کند که اکثراً میکردند؛ در غیر اینصورت، پدر با خفت، سرِ خود را پائین نگاه میداشت و ماتم زده، از خجالت به چهرۀ دیگران نگاه نمیکرد. (۴)
همانطور که میبینیم، جای شک و تردیدی وجود ندارد که رژیم ملاها کوچکترین ارزشی برای ایران و ایرانی قائل نیست. بل که در مقابلِ ملت و ملیتِ "ما" قرار دارد، نه در کنارش. ملت ایران، چهل سال شاهد بوده که چگونه رژیم فقاهتی، سرمایههای ملی ایران را صرف ساختن بیروت و بغداد کرد، در حالی که تعداد کثیری از هم میهنانمان بشدت نیازمند بودند، کارتن خوابی و قبرخوابی میکردند.
بنابراین باید هوشیارانه به گفتههای ساختگی سردمداران رژیم، امثال محمد خاتمی، توجه داشت؛ و خردگرایانه گام برداشت. تا گولِ شعارهای پوچ و عوامفریبانهی رژیم را که دم از ملیت میزند، نخورد. باید اجازه نداد که از برگِ "ملی گرائی" استفاده کنند، و احساسات نیک ما را برای بقای نظام پلیدِ ضد ایرانی آخوندی، بازیچه قرار دهند.
در آغاز اشاره شد که رژیم فقاهتی میداند، هیچگونه اعتباری در میان مردم ندارد. آگاه است که چنانچه تا انتخابات بعدی دوام بیاورد و هنوز سوار کار باشد، نمیتواند مردم را دوباره گول بزند، اغفال کند و به پای صندوقهای رأی بکشاند.
محمد خاتمی که با وعدههای دروغین و لبخندهایِ ساختگی و سخنان عوامفریبانه، هشت سال زیر کُرسی ریاست جمهوری، چُرت زد؛ اقرار میکند: "دیگر خیلی سخت است که به مردم بگوئیم بیائید رأی بدهید. " میپرسد: "فکر میکنید در انتخابات آینده مردم به "حرف ما" پای صندوق میآیند؟ " سپس خودش پاسخ میدهد: "بعید میدانم، مگر اینکه در یک سال آینده تحولی رخ دهد. " تحولی که محمد خاتمی به آن اشاره دارد، "ترفند ملی گرائی" است.
محمدرضا عارف میگوید آمارها و نظرسنجیها مایوس کننده است. محمد خاتمی میگوید: اصلاحطلبان و مردم ناراضی باید فداکاری و از خودگذشتگی کنند و به خاطر ایران پای صندوقها بیایند تا جلوی خطر اصلی، به خطر افتادن ایران، گرفته شود. انتخابات نباید تحریم شود"! (۵)
الفبای حکومت، نظام فقاهتی است. مسئولیت نهادهای حکومت، حفاظت از نظام است. یعنی، نه نظام جمهوری اسلامی و نه اهرمهای آن، هیچ ربطی به ملت و ملیت ندارند؛ ولی در اوج پُر روئی، و بی شرمی، دم از آشتی ملی میزنند! فکر میکنند پس از چهل سال دروغ و نیرنگ و فریب، هنوز میتوانید با ترفندی جدید، ملت را اغفال کنند!
یکی از این شیادان، مصطفی تاج زاده است که از یاران شارلاتان دیگر، محمد خاتمی میباشد. او با کمال وقاحت از طرف اربابش، پیشنهاد "آشتی ملی" میدهد؛ میگوید: "آینده ایران را نجات دهیم و سعی میکنیم آینده را به نحو بهتری بسازیم. "
آقای تاج زاده، کارنامهی چهل سالهتان، حاکی از بی لیاقتی و بی کفایتی و فساد گسترده است، که ایران را ورشکسته و مردم را به فقر و فلاکت کشانده. شما کوچکترین توهمی باقی نگذاشتهاید که نه برای زندگی مردم ایران، ارزشی قائل هستید و نه برای پیشرفت کشور؛ حالا میخواهید آینده را نجات بدهید!؟ پروندهی چهل سالهتان را قبول کنیم، یا قول و وعدهی امروزتان را؟! این ماجرا کمی شبیه قسم روباه و دُم خروس است.
یک زبانزد (ضرب المثل) خارجی میگوید: "یک بار من را گول زدی، شرم و خجالت از توست. ولی دوبار گول بزنی، شرم از نادانی من است. " رژیم فقاهتی، آزمایش خودش را پس داده و کارنامهاش چیزی جز تمامی خواهی، فساد و چپاول، و شکست و ناکامی نبوده است. ملت ایران، شفاف و آشکار میداند که شماها چیستید و کیستید؛ دیگر گول نمیخورد! حنایتان، دیگر رنگ ندارد!
با وجود و حضور شما شیادان، "خاطر ایران" و "آیندهی ایران"، کوچکترین رابطهای با صندوق رأیِ نظام ندارد. در ضمنی که نجات ایران، در رهائی از دستِ شما و رژیمِ منفورِ ففاهتی است. شماها باعث تمام بدبختیها، و کاستیهایمان هستید. ثروتهای ملی را حراج کردید و به تاراج بردید. جنگلها را ویران، منابع آبی و محیط زیست را آلوده کردید، و حتی خاکهای کشور را فروختید. آنچه در داستانها خوانده بودیم که "خاکمان را توبره کردند"، در بارهی شما بی وطنها بوده است!؟
هم میهن، زمان آن فرارسیده که برای رهائی خودمان و نجات ایران مان، دشمن را شناسائی کنیم. دشمن در خارج از مرزها نیست، در درون است. همانطور که شعارتان به درستی آنرا بیان کرد: "دروغ میگن آمریکاست، دشمن ما همین جاست. " باید به مشکلات کشورمان آگاهانه بنگریم؛ رژیم را آنطوری که هست ببینیم و بشناسیم، گول نخوریم و اغفال نشویم. رژیم ضد ایرانی ملاها، این دشمنان داخلی؛، کافی نبود که هر چه توانستند، دزدیدند و چپاول کردند؛ پس اندازها و دستمزد کارگران و کارمندان و بازنشستگان را نیز به تاراج، بُردند. این فاجعهی اقتصادی و مالی، کم نبود، اکنون هستی ملت و امنیت کشور را به مخاطره انداختهاند، و میهن مان را در معرض جنگ و نابودی قرار دادهاند.
آنانکه نجات خود را از دیگران میخواهند، لیاقت آزادی و آمادگی مردمسالاری را ندارند!
تنها راه نجات، براندازی است. کنار زدن این رژیم منفورِ پلید، و بر پائی یک رژیم مردمسالار ایرانی است.
باید برای بر پائی "جمهوری دموکراتیک و لائیک در ایران"، همراه شویم.
امیرحسین لادن
مرداد ۱۳۹۸
[email protected]
(۱) یکرنگی، شاپور بختیار
(۲) انقلاب ایران در دو حرکت
(۳) سازگاری ایرانی
(۴) خداسالاری و درماندگی
(۵) خاتمی و ترساندن بیهوده "حکومت" از براندازی، و "مردم" از خطر خارجی، رضا علیجانی