کیوان حسینی - بیبیسی
در ادامه تحولات پرسرعت دوستی و دشمنیهای پرماجرای خاورمیانه، اینبار قصه قهر و آشتیها ظاهرا به یک سکانس دور از انتظار رسیده: دست دوستی امارات و ایران.
در روزهای اخیر مطالب بسیاری در رسانههای منطقه و ایران منتشر شده تا از آنچه "چرخش سیاست خارجی امارات در قبال ایران" خوانده شده، پرده بردارند. در اکثر این مطالب نیز یک عکس دیده میشود که در آن دو فرمانده نظامی ایرانی و اماراتی، در برابر پرچمهای دو کشور با لبخند با هم در حال دست دادن و رد و بدل کردن سندهای یک یادداشت تفاهم هستند.
در خطکشیهای خاورمیانه در سالهای اخیر، امارات همیشه عضوی از تیم مقابل ایران بوده. ضمن اینکه ایران نیز دلخوریهایش از سیاست خارجی امارات را در این مدت پنهان نکرده و محمد جواد ظریف، در یک اظهارنظر خبرساز، محمد بن زاید ولیعهد و حاکم دوفاکتوی امارات را در کنار محمد بن سلمان، جان بولتون و بنیامین نتانیاهو، به عنوان دشمنان ایران که به دنبال جنگ هستند، معرفی کرد.
آیا واقعا امارات سیاستهایش را تغییر داده؟ آیا این کشور به کلی قید باقی همتیمیها را زده و سیاست خارجی جدیدی برگزیده؟ و از همه اینها مهمتر، پشت صحنه این ماجرا چیست؟
چرا برخی میگویند امارات سیاست خارجیاش را تغییر داده؟
نگاهی از نزدیک به خبرهای اخیر حاکی است که طرح مساله تغییر سیاست خارجی امارات در قبال ایران، بی سند و مدرک نیست. حتی موضوع، تنها به سفر هیات نظامی اماراتی به تهران نیز خلاصه نمیشود.
در واقع یکی از مهمترین نشانههای آغاز این تغییر در زمانی دیده شده که چهار نفتکش در نزدیکی بندر فجیره امارات آسیب دیدند. در این زمان (۱۲ می - ۲۲ اردیبهشت) ظاهر ماجرا به گونهای بود که بهانهای مناسب برای تشدید فشارها بر ایران فراهم شده است.
با توجه به سابقه امارات و تلاشهایش برای افزایش این فشارها، عجیب نبود اگر ابوظبی در تبلیغات رسانهای، ادعای آمریکا را تایید میکرد و انگشت اتهام را به سوی تهران نشانه میرفت. اما واکنش اماراتیها ملایمتر ازاین انتظارات بود و حتی بعد از اینکه آمریکا اعلام کرد، ایران در این کشتیها خرابکاری کرده، موضع امارات همچنان این بود که متهم کردن ایران به اسناد بیشتری نیاز دارد.
اندکی بعد و همزمان با دومینوی افزایش تنش در خلیج فارس، امارات در یک اقدام دور از انتظار دیگر اعلام کرد که بخش بزرگی از نیروهایش را از یمن خارج میکند. جنگ یمن یکی از جنگهای "نیابتی" خاورمیانه توصیف شده که گفته میشود در آن، عربستان و متحدانش در برابر ایران و متحدانش قرار گرفته است.
اندکی بعد نیز گروه حوثیها که از حمایت ایران برخوردار است اعلام کرد از این پس در جنگ یمن، به اهداف اماراتی حمله نمیکند و تنها اهداف عربستانی را هدف قرار خواهد داد.
نشانههای بیشتر از تغییرات در روزهای پایانی ماه ژوئیه با اظهارنظری در تهران دیده شد. شهاب قربانی، دبیر کل کانون صرافان ایران اعلام کرد که دو بانک اماراتی اعلام آمادگی کردهاند تا نقل و انتقال پول به ایران را از سر بگیرند. به گفته آقای قربانی مذاکرات درباره این مساله ادامه دارد.
در روزهایی که تحریمهای سختگیرانه علیه ایران و کمپین "فشار حداکثری" واشنگتن، بسیاری از بخشهای مختلف اقتصاد ایران را با مشکلاتی فزاینده برای نقل و انتقال پول به خارج از کشور روبهرو کرده، این خبر بازتاب قابل توجهی در رسانههای فارسی پیدا کرد. اگر چه هنوز نتیجه این مذاکرات روشن نیست.
و سرانجام، عکس قاسم رضایی، فرمانده مرزبانی ایران با محمدعلی مصباح الاحبابی، فرمانده گارد ساحلی کشور امارات از ملاقاتی در روز ۳۰ ژوئیه (۸ مرداد) منتشر شد و بدبینترین تحلیلگران را نیز با این خبر روبهرو کرد که یک هیات هفت نفره اماراتی به تهران سفر کردهاند.
سابقه سیاست خارجی امارات چیست؟
میزان چرخش سیاست خارجی امارات در قبال ایران، هنوز روشن نیست. اما در کنار رمزگشایی نشانهها از اتفاقات اخیر، ساختار منحصربهفرد این کشور خاورمیانهای و سابقه چند دهه اخیرش به عنوان یک بازیگر منطقهای نیز، اساسا چنین چرخشی را قابل تصور میکند.
امارات متحده عربی، کشوری کوچک در حاشیه جنوبی خلیج فارس است که در موقعیت جغرافیایی بسیار استراتژیکی قرار دارد و از جمله "کشورهای تازه تاسیس" منطقه محسوب میشود. با این حال روحیه و ابتکارات شیخ زاید، حاکم ابوظبی که ریاست امارات متحده عربی را از زمان بازیابی استقلال (۱۹۷۱) تا زمان مرگش (۲۰۰۴) برعهده داشت، موجب شد تا نه تنها این کشور متفاوت از هم نپاشد، بلکه در کنار رشد اقتصادی خیرهکننده به ثبات سیاسی نیز دست یابد.
این کشور در واقع فدراسیونی از هفت "امارت" است و حاکم یکی از این هفت امارت (ابوظبی که بزرگترین امارت نیز هست و ۸۶درصد خاک امارات را کنترل میکند) ریاست فدراسیون را برعهده دارد. حاکم دبی (پرجمعیتترین امارت)، معاون اوست. و به رغم ساختار غیردموکراتیک و اقتدارگرایانه سراسر کشور، حاکمین امارات و قبایلشان در تصمیمگیریهای کلی و مهم بینقش نیستند.
این موضوع در کنار روحیه محتاط و محافظهکار شیخ زاید، ضعف نظامی کشور در برابر تهدیدهای بزرگ، کوچکی کشور و تهدیدهای فزاینده منطقهای موجب شدند تا امارات متحده از سالی که استقلاش را بازیافت، سیاست خارجی ماجراجویانهای در پیش نگیرد. به عنوان مثال این کشور که مدعی مالکیت سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک است، همواره در این سالها تاکید داشته که علاقهمند است این مساله از مسیر دیپلماتیک حل شود.
امارات یک کشور رانتی است که سومین مخازن نفت جهان را در اختیار دارد و از طریق بیمه، آموزش و مسکن رایگان، شهروندانش را راضی نگاه میدارد. در عین حال نفت تنها یک سوم درآمد دولت است و سرمایهگذاری خارجی، سهم قابلتوجهی در اقتصاد این کشور کوچک دارد.
علاوه بر اینها امارات به جای "امنیت ملی" به "امنیت وارداتی" متکی است و به همین دلیل فرمانش را با فرمان واشنگتن تنظیم میکند. این کشور که از مخالفان حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس بود، از ابتدای دهه ۹۰ میلادی و تهدید صدام حسین برای اشغال امارات، در یک چرخش کامل به یکی از طرفداران ناوهای آمریکایی در خلیج فارس تبدیل شد. این مساله تا امروز یکی از ابعاد مهم سیاست خارجی امارات باقی مانده است.
این ویژگیها موجب شدند تا بعد از مرگ شیخ زاید و به قدرت رسیدن پسرش خلیفه، سیاست خارجی امارات به رغم تحولات بزرگ منطقه تغییر قابل توجهی نکند و در بر همان پاشنه قبل بچرخد.تا اینکه خلیفه بن زاید در سال ۲۰۱۴ سکته کرد و برادر ناتنیاش، محمد که ولیعهد است، فرصت یافت آرام آرام به نفر اول مملکت تبدیل شود.
نقش محمد بن زاید در روابط ایران و امارات چیست؟
محمد بن زاید بیشتر از اینکه با برادرش، خلیفه مقایسه شود، ناظران را به یاد پدرش شیخ زاید میاندازد. او به زبان انگلیسی مسلط است، تحصیلکرده بریتانیاست و ارتباطات ویژه و بسیار نزدیکی با برخی از قدرتمندترین رهبران جهان دارد.
ضمن اینکه بارها از کاریزمای او، شخصیت اثرگذارش و توانایی ویژهاش در ارتباط برقرار کردن با دیگران و اثر گذاشتن بر نظرات اطرافیانش، گزارشهایی در رسانههای مختلف منتشر شده است. به بیان دیگر، محمد بن زاید از آن دست چهرههای منطقه است که گویی برای رهبری و شهرت و قدرت، ساخته شده است.
محمد بن زاید که در رسانههای انگلیسی به "MBZ" نیز معروف است، چهرهای کلیدی در پررنگکردن نقش کشورش در تحولات منطقهای در چهار سال اخیر بوده است. از او به عنوان "مرشد" محمد بن سلمان نام برده میشود و معتقد است که "اسلام سیاسی" (به ویژه گروه اخوانالمسلمین) در کنار ایران، از تهدیدهای مهم برای اعراب جنوب خلیج فارس هستند.
امارات در دوران قدرت گرفتن محمد بن زاید از یمن تا لیبی در عملیات نظامی، نقشی فعالانه داشته و از او به یکی از معماران سیاست لابیگری کشورش در واشنگتن نام برده میشود. در حقیقت در دوران محمد بن زاید، امارات به یکی از کشورهایی تبدیل شده که از سال ۲۰۱۶ میلادی، به شکل فعالانهای در تلاش است از طریق لابیهای واشنگتن بر سیاستهای دونالد ترامپ اثر بگذارد.
و در همین دوران است که روابط رو به رشد ایران و امارات، آرام آرام به سردی گرایید و کار به جایی رسید که وزیر خارجه ایران، او را در کنار کسانی مانند بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل یا جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، در رده کسانی توصیف کرد که مبلغ حمله نظامی به ایران هستند.
محمد بن زاید در این مدت همانند یک دوست وفادار، معلم پایبند و متحد استراتژیک، دست در دست محمد بن سلمان از او حمایت کرد و چنانکه اخیرا روزنامه نیویورک تایمز در یک گزارش مفصل نوشت، هم او بود که محافل واشنگتن را قانع کرد که محمد بن سلمان گزینه قابل اتکایی برای پادشاهی عربستان است.
او همچنین از طرفداران توسعه نظامی امارات و افزایش خریدهای تسلیحاتی این کشور نیز هست؛ مسالهای که میتواند در این روزهای تیرگی روابط با قطر، به یک منبع مهم اضطراب قطریها هم تبدیل شود. بماند که با توجه به ادعای ارضی امارات بر سه جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، قدرت گرفتن نظامی امارات هرگز در نگاه ایران تحول مثبتی نیست.
پشت صحنه 'چرخش' سیاست خارجی امارات در قبال ایران چه میتواند باشد؟
محمد بن زاید، برخلاف دیگر رهبران کشورهای عربی خلیج فارس، محدودیتهای ویژهای دارد و همواره ناچار است تا قدرتش را با دیگر حکام امارات متحده عربی تقسیم کند.
در میان این شیخهای بانفوذ، محمد بن راشد آل مکتوم، حاکم دبی، نقشی تعیینکننده دارد. او علاوه بر اینکه معاون رئیس امارات محسوب میشود، به شکل سنتی، نقش نخستوزیر و رئیس کابینه را نیز برعهده دارد.
ضمن اینکه اصولا اداره امارات و ثباتش، نتیجه توازن قوا و مشارکت مسالمتجویانه هر هفت امارت در تصمیمگیریهای بزرگی نظیر دمیدن بر طبل دشمنی با تهران است.
یکی از گمانهها درباره چرایی چرخش امارات، همین ساختار قبیلهای و البته نقش محمد بن راشد آل مکتوم، حاکم دبی است. چنانکه خبرگزاری آناتولی حدود ۱۰ روز پیش گزارش داده بود، حاکم دبی نه تنها از دشمنی با ایران ناراضی است، بلکه جنگ یمن را نیز یک ماجراجویی پرهزینه بیثمر میداند.
محمد بن راشد برای نارضایتی از شکرآب شدن روابط ایران و امارات، انگیزههایی منطقی دارد. ایرانیها در اقتصاد دبی نقش دارند و بود و نبودشان در رونق اقتصادی این شهر روبهرشد، موثر است. علاوه بر این، یک جنگ احتمالی با ایران، نه فقط دبی، که تمامی امارتهای این کشور را با مشکلات مهمی روبهرو میکند.
علاوه بر این رشد و توسعه اقتصادی امارات به میزان قابل توجهی به سرمایهگذاری خارجی و امنیت و ثبات کشور و منطقه گره خورده است. به همین دلیل نیز این کشور همواره یکی از نخستین طرفداران پایان دادن به هرگونه درگیری در خلیج فارس است؛ چه جنگ ایران و عراق که به رغم حمایت از بغداد، به دنبال صلح و میانجیگری بودند و چه تهدید صدام حسین و جنگ ۲۰۰۳ که امارات تلاش کرد با پیشنهاد نقل مکان صدام به امارات، جلوی جنگ را بگیرد.
علاوه بر این، همبستگی محمد بن زاید و محمد بن سلمان در یمن به بنبست اختلافات داخلی خورده و عملا جبهه سومی در این جنگ باز شده است. امارات در این جنگ همواره از "مجلس انتقالی جنوب" یمن حمایت کرده که یک گروه جداییطلب است و در تلاش است تا کشور "یمن جنوبی" را احیا کند.
درگیریهای اخیر عدن، میان این نیروها و نظامیان وفادار به عبدربه منصور هادی (نخستوزیر تحت حمایت عربستان) رخ داده است؛ یک جنگ داخلی، درون جنگ داخلی. دولت یمن که در عربستان مستقر است، "مجلس انتقالی جنوب" را که چهرههایش در ابوظبی با مقامهای بینالمللی دیدار میکنند، یک گروه غیرمشروع خوانده است.
خروج امارات از یمن اگرچه در تبلیغات رسمی یک تصمیم هماهنگ با ریاض توصیف شد، اما در پسزمینه اختلافات داخلی جبهه مخالفان حوثیها و محبوبیت ایده احیای یمن جنوبی در میان برخی قبایل یمن نیز میتواند نشانهای باشد از یک چرخش استراتژیک دیگر از سوی ابوظبی؛ چرخشی که در آن محمد بن زاید را از باتلاق جنگی نامحبوب در عرصه بینالمللی رها میکند و همزمان، انتقادهای احتمالی داخلی را نیز ساکت خواهد کرد.
آنچه که چرخش سیاست خارجی امارات در برابر ایران توصیف میشود، یک معنای واحد ندارد. این موضوع میتواند نزدیکی جدی به تهران و تغییر قابل توجه رویکرد بینالمللی باشد. و همزمان میتواند در سطح تلاشهایی محدود برای کاهش تنش فزاینده خلیج فارس و دوری از یک جنگ، باقی بماند.
اما هرچه هست، چنین چرخشی کمک بزرگی به تهران خواهد بود که این روزها زیر بار "فشار حداکثری" واشنگتن با دشواریهای بسیاری روبهرو شده است. با افزایش فشارها ایران بارها سیگنالهایی فرستاده که حاکی بودند رهبران جمهوری اسلامی آمادهاند برای کاهش فشارها، جبهه مقابلهجویی با ریاض و ابوظبی را با آشتیکنان و روبوسی، ختم به خیر کنند.