Wednesday, Nov 26, 2025

صفحه نخست » صدای پای فروپاشی

مصیبت آب و آتش؛ حکومت در نقطه بی‌بازگشت

آیا جمهوری اسلامی به «ایستگاه آخر» رسیده است؟ اسناد بودجه و داده‌های میدانی نشان می‌دهد ایران در محاصره مثلث مرگبار «بی‌آبی»، «مازوت‌سوزی» و «آتش‌سوزی جنگل‌ها» قرار گرفته است. حکومتی که حتی بالگرد برای خاموش کردن جنگل‌های هیرکانی ندارد، حالا برای جبران کسری بودجه، چاره‌ای جز کشیدن ماشه «گرانی بنزین» ندارد؛ تصمیمی که می‌تواند «لشکر تشنگان» و «معترضان معیشتی» را در «زمستان سخت» پیش‌رو به هم برساند.

نیما آویدنیا | روزنامه‌نگار مستقل

ویژه خبرنامه گویا

زمستان امسال برای مردم ایران؛ فصل رویارویی با حقیقتی عریان و وحشتناک است «ورشکستگی تمام‌عیار منابع». جمهوری اسلامی که چهار دهه با شعار «مدیریت جهانی»، «اقتصاد مقاومتی» و «عبور از پیچ تاریخی» بر طبل توخالی ایدئولوژی می‌کوبید، اکنون در تله‌ای گرفتار شده که خود معمار آن بوده است.

avidnialrge.jpgبررسی داده‌های میدانی، اسناد درز کرده از وزارت نیرو و نفت، تحلیل لایحه بودجه ۱۴۰۴ و رصد رفتار امنیتی حکومت، تصویر واضحی از یک «ناترازی مرکب» را ترسیم می‌کند؛ جایی که بحران آب، کبود گاز، سوختن جنگل‌ها و کسری بودجه، در یک نقطه تلاقی می‌کنند و چاشنی یک انفجار اجتماعی تمام عیار را فعال می‌کنند. ما دیگر با یک «بحران مدیریتی» ساده روبرو نیستیم؛ با سیستمی روبرو هستیم که توانایی تأمین اولیه نیازهای زیستی (آب، هوا، گرما) را از دست داده است.

این گزارش تحلیلی، کالبدشکافی وضعیت حکومتی که منابع ملی را «پیش‌خور» کرده و اکنون برای به تعویق انداختن مرگ خود، چاره‌ای جز غارت تتمه سفره مردم و سرکوب «لشکر گرسنگان» ندارد.

دورنمای بودجه ۱۴۰۵؛ اعتراف‌نامه ورشکستگی و اجبار به «جراحی بنزین»

برای درک اینکه چرا افزایش قیمت بنزین در ماه‌های آینده «قطعی» به نظر می‌رسد، نباید به سخنان متناقض مسئولین گوش داد؛ باید به اعداد و ارقام کسری بودجه جاری و پیش‌بینی‌های لایحه بودجه ۱۴۰۵ نگاه کرد. این لایحه، در واقع «اعتراف‌نامه ورشکستگی» دولت است.

تحلیلگران اقتصادی برآورد می‌کنند که دولت برای سال آینده با کسری تراز عملیاتی وحشتناکی روبروست. فروش نفت با تخفیف‌های نجومی به چین و هزینه‌های سرسام‌آور دستگاه‌های ایدئولوژیک و نظامی، خزانه را خالی کرده است. در این میان، مسئله بنزین از یک چالش اقتصادی به یک «بحران امنیت ملی» تبدیل شده است.

الف) بن‌بست واردات: ایران که زمانی صادرکننده بنزین بود، اکنون در سال ۱۴۰۴ به دلیل فرسودگی پالایشگاه‌ها و عدم سرمایه‌گذاری (ناشی از تحریم و فساد)، به واردکننده قطعی تبدیل شده است. طبق آمارهای غیررسمی و گزارش‌های مرکز پژوهش‌ها، ناترازی روزانه بنزین بین ۱۰ تا ۲۰ میلیون لیتر نوسان دارد. با احتساب دلار آزاد، جبران این ناترازی یعنی خروج سالانه چند میلیارد دلار ارز؛ ارزی که دولت برای واردات کالای اساسی یا دارو به شدت به آن نیاز دارد و در سال ۱۴۰۵ دیگر توان پرداخت آن را نخواهد داشت.

ب) قاچاق سازمان‌یافته: بخش بزرگی از ناترازی بنزین، نه ناشی از مصرف مردم، بلکه ناشی از قاچاق سازمان‌یافته است. حجم عظیم قاچاق (که میلیون‌ها لیتر در روز برآورد می‌شود) نمی‌تواند صرفاً کار کولبران یا سوخت‌بران خرد باشد. شواهد و گزارش‌های میدانی نشان می‌دهد که شبکه‌های مافیایی متصل به برخی نهادهای قدرت و اسکله‌های خاص، سوخت یارانه‌ای را در ابعاد صنعتی (لوله کشی و تانکری) به کشورهای همسایه (پاکستان، افغانستان و ترکیه) منتقل می‌کنند. این «درآمد سیاه»، بخشی از کسری بودجه نهادهای خاص را در سایه تحریم‌ها جبران می‌کند.

حکومت اکنون بر سر یک دوراهی مرگبارایستاده است:

سناریوی اول: ادامه روند فعلی، که به معنای خالی شدن کامل ذخایر ارزی و توقف واردات دارو و کالای اساسی است (مدل ونزوئلا).

سناریوی دوم: گران کردن بنزین برای کاهش مصرف و توقف واردات.

انتصابات اخیر امنیتی در استانداری‌ها و تغییر آرایش یگان‌های ویژه، نشان می‌دهد که هسته سخت قدرت، گزینه دوم (گرانی) را انتخاب کرده و خود را برای «جراحی خونین» آماده می‌کند. تفاوت اینجاست که این بار، بنزین تنها جرقه نیست؛ بلکه بر انباری از باروتِ نارضایتی‌های انباشته‌شده (از آب تا مسکن و ابتدایی‌ات معیشتی مردم) فرود می‌آید.

جنایت در شمال؛ خاکستر شدن «هیرکانی» و ردپای مافیای زمین

در کنار بحران‌های زیرساختی، فاجعه‌ای برگشت‌ناپذیر در نوار شمالی ایران در جریان است. آتش‌سوزی‌های مکرر در جنگل‌های چند میلیون ساله هیرکانی (میراث طبیعی جهانی ثبت‌شده در یونسکو)، پرده دیگری از ناکارآمدی لجستیکی و فساد سیستماتیک رژیم را کنار زده است.

بی‌کفایتی یا تعمد؟ گزارش‌های محلی از گیلان، مازندران و گلستان حاکی از آن است که درحالی‌که شعله‌های آتش، ریه‌های تنفسی ایران را می‌بلعند، نهادهای مسئول از اعزام بالگرد و هواپیمای آب‌پاش عاجزند. طنز تلخ و گزنده تاریخ اینجاست: حکومتی که ادعا می‌کند پهپادها و موشک‌هایش توازن جنگ در اوکراین و خاورمیانه را تغییر داده‌اند، از تأمین ساده‌ترین تجهیزات اطفای حریق (آب‌پاش هوایی) برای جنگل‌های خود ناتوان است. اولویت بودجه‌ای حکومت، تسلیم شبه‌نظامیان در هزاران کیلومتر دورتر است، نه حفظ زیست‌بوم ایران.

مافیای تغییر کاربری: اما مسئله فراتر از بی‌کفایتی است. فعالان محیط‌زیست و منابع آگاه محلی معتقدند بخش بزرگی از این آتش‌سوزی‌ها، به‌ویژه در مناطق مشرف‌به دریا یا جاده‌های اصلی، «عمدی» و باهدف «زمین‌خواری» صورت می‌گیرد. قانون نانوشته‌ای در ایران وجود دارد: «جنگل را بسوزان تا مرتع شود، مرتع را خشک‌کن تا زمین بایر شود، و زمین بایر را سند بزن تا ویلا شود». مافیای چوب و زمین که پیوندهای عمیقی با برخی نهادهای قدرت و نمایندگان مجلس دارد، جنگل را می‌سوزاند تا پس از نابودی پوشش گیاهی، اراضی را تصرف کند. پروژه پتروشیمی میانکاله (که باوجود مخالفت‌های ظاهری، همچنان لابی‌های قدرتمند پشت آن هستند) نمونه‌ای از این نگاه کالایی به طبیعت است. برای الیگارشی حاکم، خاک ایران تنها کالایی برای فروش و تبدیل به دلار است، نه میراثی برای حفظ کردن.

ورشکستگی آبی؛ جغرافیای ایران در حال تجزیه خاموش

اگر گرانی بنزین جرقهٔ شورش است، بحران آب به‌مثابه «تخریب زیرساخت» خانه است.. داده‌های فنی و تصاویر ماهواره‌ای از دشت‌های فلات مرکزی (اصفهان، یزد، کرمان و جنوب تهران) حاکی از نرخ فرونشستی است که در تاریخ زمین‌شناسی ایران بی‌سابقه است و کارشناسان مستقل از آن به‌عنوان «بمب ساعتی زیر پای تمدن ایرانی» یاد می‌کنند.

«مافیای سدساز» و قرارگاه‌های نظامی، با نگاهی پیمانکاری و امنیتی به مقوله آب، در سه دهه گذشته شریان‌های حیاتی کشور را مسدود کردند. سدسازی‌های بی‌رویه، نه برای ذخیره آب و مدیریت اکوسیستم، بلکه برای ایجاد «رانت» و تعریف «پروژه» برای شرکت‌های خصولتی انجام شد. نتیجه این سودجویی، خشکاندن تالاب‌ها (از ارومیه تا گاوخونی)، نابودی کشاورزی سنتی و تخلیه سفره‌های زیرزمینی است. امروز، حکومت دیگر آبی برای توزیع ندارد. پروژه‌های انتقال آب از خلیج‌فارس و دریای عمان که با تبلیغات وسیع انجام می‌شود، تنها مسکن‌هایی موقت برای صنایع فولادی، نظامی و پتروشیمی هستند و دردی از کشاورز ورشکسته و شهروند تشنه دوا نمی‌کنند. درواقع، آب برای «صنعتِ متصل به قدرت» تأمین می‌شود، نه برای «مردم».

آوارگان اقلیمی؛ ظهور طبقه جدید معترض درنتیجه مستقیم این ورشکستگی آبی و شکل‌گیری موج عظیمی از «مهاجرت داخلی» است. تخلیه استان‌های مرزی (سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی) و مرکزی (یزد، کرمان، سمنان) و هجوم جمعیت به حاشیه کلان‌شهرهایی مثل تهران و کرج، بافت دموگرافیک و امنیتی ایران را تغییر داده است. این حاشیه‌نشینان جدید، که داروندارشان را در خشک‌سالی ازدست‌داده‌اند، دیگر شبیه به طبقه متوسط شهری نیستند که دغدغه اصلاح‌طلبی، کنسرت یا آزادی‌های مدنی لوکس داشته باشند؛ آن‌ها برای «بقا» می‌جنگند. جامعه‌شناسان سیاسی هشدار می‌دهند که پتانسیل خشونت در این «تهیدستان جدید»، به‌مراتب بالاتر از اعتراضات سال‌های ۸۸ یا حتی ۱۴۰۱ است. این لشکر، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.

زمستان سخت؛ نا ترازی گاز و تنفس سم در شهرها

ضلع سوم این مثلث شوم، بحران انرژی (گاز و برق) است. ایران، دارنده دومین ذخایر گازی جهان، اکنون در تأمین گاز زمستانی شهرهای خود ناتوان است. این طنز تلخ تاریخ است که رژیمی که اروپا را به «زمستان سخت» تهدید می‌کرد، اکنون خود در یخبندان مدیریتی گرفتارشده است.

چرا گاز نداریم؟ ریشه این نا ترازی در دو عامل اصلی نهفته است

الف) عقب‌ماندگی تکنولوژیک: عدم سرمایه‌گذاری در میدان‌ها پارس جنوبی و فشار افزایی، به دلیل تحریم‌ها و فرار غول‌های نفتی (توتال، شل)، باعث افت فشار شدید مخازن شده است. شرکای شرقی (روسیه و چین) نیز عملاً تکنولوژی لازم را منتقل نکرده‌اند

ب) غارت خام: بخش مهمی از گاز تولیدی، یا خوراک پتروشیمی‌های متعلق به «خصولتی‌ها» می‌شود تا ارزآوری کنند، یا هدر می‌رود (فلرینگ).

راهکار حکومت برای این زمستان چیست؟

«مازوت‌سوزی» دستور غیررسمی برای فک پلمپ مشعل‌های مازوت‌سوز نیروگاه‌ها در تهران، اصفهان، اراک و تبریز، یعنی حکومت تصمیم گرفته است کسری گاز را با «ریه‌های مردم» جبران کند. خاموشی‌های برنامه‌ریزی‌شده برق در تابستان و قطع گاز صنایع و خانگی در زمستان، نماد بارز «فروپاشی زیرساختی» است. سیستمی که از تأمین برق پایتخت خود عاجز است و مردمش را با مازوت خفه می‌کند.

از «ناکارآمدی» تا «غارت»؛ تغییر ماهیت فساد

آنچه امروز شاهد آن هستیم، فراتر از بی‌کفایتی، سوء مدیریت یا خطای محاسباتی است؛ ما با یک «غارت ساختاری» مواجهیم.

تحلیل رفتار اقتصادی الیگارشی حاکم نشان می‌دهد که آن‌ها در ناخودآگاه خود به این نتیجه رسیده‌اند که «پایان نزدیک است». رفتار آن‌ها شبیه به ارتشی است که در حال عقب‌نشینی از سرزمین اشغالی، زمین را می‌سوزاند و هرچه قابل‌حمل است را با خود می‌برد. طرح‌های عجیب فروش اموال دولتی تحت عنوان «مولدسازی» پیش‌فروش نفت، حراج معادن و تخلیه بی‌رحمانه منابع آب زیرزمینی، همگی نشانه‌هایی از این ذهنیت «نقطه پایانی» در هسته قدرت است. آن‌ها ایران را نه به‌عنوان یک «وطن» برای آبادانی، بلکه به‌عنوان «غنائم جنگی» می‌بینند که باید تا آخرین قطره دوشیده شود.

جامعه در آستانه انفجار؛ فروپاشی قرارداد اجتماعی

در سوی دیگر این معادله، جامعه‌ای قرار دارد که «کارد به استخوانش رسیده» است. قرارداد اجتماعی نانوشته‌ای که در دهه‌های گذشته بین حکومت و طبقات پایین برقرار بود (تأمین حداقل معیشت، انرژی ارزان و یارانه درازای سکوت سیاسی)، اکنون کاملاً پاره شده است.

مرگ امید به اصلاح: دیگرکسی منتظر نیست که مجلسی عوض شود یا رئیس‌جمهوری بیاید و مشکل آب و برق را حل کند. مردم به تجربه دریافته‌اند که مشکل، «ساختاری» است. این ناامیدی مطلق از اصلاح، خطرناک‌ترین مرحله برای یک حکومت استبدادی است، زیرا هزینه پیوستن به شورش را برای شهروندان پایین می‌آورد.

همگرایی بحران‌ها: درگذشته، اعتراضات معمولاً تک‌موضوعی یا بخشی بود (گرانی بنزین ۹۸، بی‌آبی خوزستان ۱۴۰۰، حجاب ۱۴۰۱، بازنشستگان). اما در سناریوی پیشرو، ما شاهد همگرایی این بحران‌ها هستیم. پدری که بیکار شده، آبی برای کشاورزی ندارد، برق خانه‌اش قطع است، در هوای آلوده مازوت نفس می‌کشد و حالا باید بنزین را لیتری چند هزار تومان بخرد، پتانسیل تبدیل‌شدن به یک سرباز جنگی تمام‌عیار علیه حکومت به‌تمامی آن را دارد.

فرسایش ماشین سرکوب: حکومت تنها یک پاسخ برای همه بحران‌ها دارد: سرکوب. اما گزارش‌های درز کرده حاکی از فرسایش شدید نیروهای میدانی (فراجا و بسیج) است. نیروی سرکوبگر نیز خود عضوی از همین جامعه بحران‌زده است.

وقتی اعتراضات از فرم «سیاسی/فرهنگی» خارج‌شده و به فرم «بقای زیستی» (نان‌وآب) درمی‌آید، بدنه نیروهای انتظامی برای شلیک به معترضان دچار تردید می‌شوند. ریزش در بدنه نیروهای مسلح و عدم تمکین سربازان در لحظه صفر، کابوس شبانه فرماندهان ارشد است.

نتیجه‌گیری: صدای پای فروپاشی

جمهوری اسلامی به نقطه بی‌بازگشت رسیده است. ابزارهای سنتی مدیریت بحران (تزریق پول نفت برای آرام کردن بازار یا سرکوب محدود) دیگر کارساز نیستند. پول نفتی وجود ندارد (خرج کسری بودجه نیروهای نیابتی منطقه می‌شود) و ادامه سرکوب نیز خشم مردم را عمیق‌تر می‌کند. تلاقی بحران بنزین، آب، گاز و نابودی محیط‌زیست، طنابی است که به گردن نظام افتاده و هرروز سفت‌تر می‌شود. زمستان پیشرو و بودجه سال پیش رو، آزمونی سخت برای بقای رژیم خواهد بود. ایران‌زمین، خسته از چهار دهه تاراج، در حال آماده‌سازی خود برای یک زایمان دردناک است؛ زایمانی که شاید با آشوب، تاریکی و ناامنی همراه باشد، اما نویدبخش پایان دوران «حکمرانی علیه منافع ملی» است.

سؤال اصلی دیگر این نیست که «آیا» انفجار اجتماعی رخ خواهد داد یا خیر؛ سؤال این است که «کِی» و با چه شدتی؟ و آیا اپوزیسیون و نخبگان ملی، طرحی برای مدیریت ایران در فردای این فروپاشی محتوا دارند؟ ایرانی که میراث دار آن، سرزمینی تشنه، سوخته، ورشکسته و غارت‌زده خواهد بود و بازسازی آن نیازمند عزمی ملی و حمایتی جهانی است.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy