-محمدجواد حجتی کرمانی: در شرايط حاد كنونی مذاكره با ترامپ چون خوردن گوشت مردار «هزار سگ» به حكم اضطرار مجاز است.
- شکست توافق اتمی سرآغاز بیرون آمدن جریانی شده که با پشتیبانی مجتبی خامنهای و ابراهیم رئیسی هدفی جز قبضه کردن رهبری ندارد.
- جامعه از این اوضاع خسته شده و جز امنیت اقتصادی و اجتماعی نمیخواهد! خواستهای که جمهوری اسلامی هرگز قادر به تأمین آن نیست.
حامد محمدی - کیهان لندن
در سال ۱۳۹۲ حسن روحانی در جریان تبلیغات انتخاباتی در یک سخنرانی به «والله العلی العظیم» قسم خورد که اگر مشکلات کشور که بسیار پیچیده است راه حل نداشت کاندیدای ریاست جمهوری نمیشد. او مدعی بود برای همه قفلها کلید وجود دارد.در دولت محمود احمدینژاد تحریم و انزوای بینالمللی شبیه آنچه امروز تکرار شده موجودیت نظام را به خطر انداخت. در نهایت علی خامنهای مجبور شد بر سر آنچه بیش از دو دهه مخفیانه به امید تضمین بقای رژیم در نیروگاههای اتمی تولید و انبار شده بود «نرمش قهرمانانه» و مذاکره کند.
در چنین شرایطی حسن روحانی از چهرههای ارشد امنیتی و مطّلع از فعالیتهای زیرزمینی اتمی با بهرهگرفتن از موج احساسات مردم، بر جای مانده از انتخابات ۸۸، از سبزهای سرخورده سواری گرفت و وعدهی «تدبیر و امید» داد و رئیس جمهوری اسلامی شد. او محمدجواد ظریف تنها برگ نظام را که دو دهه در آمریکا «در آب نمک خوابانده شده بود» به ایران فراخواند و وزیر خارجه کرد. مجوز مذاکره با گروه ۱+۵ صادر و در نهایت توافق اتمی در سال ۱۳۹۴ امضا شد.
باراک اوباما راه مهار یاغیگریهای جمهوری اسلامی را تقویت آنانی که غربیها «میانهرو» میخوانندشان و خارج کردن رژیم از انزوا با بازگرداندن آن به جامعه بینالملل میدانست. او موفق شد اروپاییها و رهبران چین و روسیه را با سیاستهای خود که البته زودتر از آنچه پیشبینی میشد شکست خورد همراه کند.
در همین دوران «دولت تدبیر» با حمایتهای اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی و همچنین با سیگنالهایی که موسوی و کروبی و رهنورد از حصر فرستادند با ردای سبز و بنفش رای جمع کرد و فضای پر التهاب سیاسی ایران با روی کار آمدنِ دوبارهی اصلاحطلبان کمی آرام شد.
روحانی در دوره نخست نتوانست وعدههای سیاسی و اقتصادی را که خودش و جریان پشت سرش مطرح کرده بودند متحقق کند. اما با تبلیغات محافل داخلی و بینالمللی، برجام را که چیزی جز نتیجهی عقبنشینی و شکست ماجراجوییهای اتمی رژیم نبود با تقلّب به عنوان «پیروزی» و یک دستاورد بینالمللی جا زدند تا با تکیه بر آن هم منافع نظام تامین شود و هم پشتوانهای قوی برای پیروزی مجدد او در انتخابات ۱۳۹۴ فراهم کند و هم چرخهی معیوب اقتصاد به راه بیفتد. غافل از اینکه مشکل و مسئلهی اصلی در ماهیت خود نظام و ساختار سیاسی و اقتصادی آن است.
برجام همای سعادت، چماق خفّت
با امضای برجام ۱۵۰ میلیارد دلار (بهعلاوه ۱.۸ میلیارد پول نقد) به رژیم ایران رسید. تعدادی از زندانیان ناقض تحریمها در آمریکا آزاد و با افرادی که جمهوری اسلامی به گروگان گرفته بود مبادله شدند. دهها شرکت که در دولت محمود احمدینژاد به خاطر تحریمها ایران را ترک کرده بودند بازگشتند تا معاملات خود را از سر بگیرند. دهها نفر از حامیان روحانی، شامل مدیران ارشد و میانی در جناح اصلاحطلب، بطور قبیلهای پُستها و مسئولیتها را در اختیار خود گرفتند و کار و بارشان در شرکتها و بنگاههای زنجیرهای بیش از پیش سکه شد و پای آقازادهها و «ژن خوبها» بیشتر از گذشته به اروپا و آمریکا و کانادا باز شد.
پس از توافق اتمی کیسهی خالی نظام چنان پُر شد که بخش قابل توجهی از آنچه به دست آمد به جیب سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفت و صرف توسعه صنایع موشکی و تقویت شبهنظامیان شیعه در منطقه شد.
همه اینها تحت سیاستهای باراک اوباما در سایهی ملاقاتهای پیدا و نهان محمدجواد ظریف با جان کری وزیر خارجه اسبق آمریکا پدیدار شد اما روی کارآمدن دونالد ترامپ و خروج آمریکا از توافق اتمی پایان این دوران طلایی برای نظام را رقم زد.
برجام که همای سعادت دولت روحانی شده بود و افتخار آن فرصتی برای به سخره گرفتن سیاستهای فَشَل جریان رقیب و تاختن به دانهدرشتهای جناح مقابل شده بود، حالا تبدیل به چماقی گشت که حزباللهیها و ولایتمداران هر لحظه بر سر حیثیت روحانی و ظریف و اصلاحطلبان میکوبند.
اوج این خفّت را در سفر هفتهی گذشتهی محمدجواد ظریف به فرانسه و دیدار او با امانوئل ماکرون در حاشیه نشست «گروه هفت» میتوان دید که در نهایت با نتیجهی «صفر» دست از پا درازتر به تهران بازگشت. دونالد ترامپ نه حاضر به دیدار با او شد و نه حاضر شد از شروط خود عقبنشینی کند.
ظریف با چراغ سبز خامنهای و تحت فشار حامیان مذاکره با آمریکا با هواپیمای دولتی و نامنتظره با تلاش ماکرون خیالباف به امید باز شدن روزنههایی در مذاکره به فرانسه رفت. اما وقتی دست خالی بازگشت، برخلاف تبلیغات خوشبینانه و خیالپردازانهی برخی افراد و رسانهها، نظام و رهبرش علی خامنهای احتمالا باید دریافته باشند که این بار شرایط بسیار متفاوت از گذشته است.
تردیدی نیست که یک بخش مهم از هویت جمهوری اسلامی را آمریکاستیزی تشکیل میدهد. سیاستی که چهل سال است برای مردم ایران هزینه به بار آورده. اما هرجا شرایط نظام وخیم میشود عقبنشینی میکند تا با اخاذی یا باجدهی خود را جمع و جور کرده و با جمعآوری امکانات به حیات و خرابکاریهای خود ادامه دهد. این عقبنشینی را خمینی با «جام زهر» قطعنامه ۵۹۸ انجام داد و نظام پس از مرگش برنامه اتمی مخفی را پیش برد؛ خامنهای با «نرمش قهرمانانه» انجام داد و با منابع به دست آمده مداخله در سوریه و عراق و تقویت شبهنظامیان را پیش برد. و حالا کمتر از چهار سال اینبار اما با یک عقبنشینی تاریخی روبروست.
مذاکره و توافق با آمریکا: استخراج قدرت
تجربه نشان داده جمهوری اسلامی در هر مقطعی که با اجبار روبرو شده برای حفظ خود تن به مذاکره با آمریکا داده اما پوشیده نیست مذاکره و رسیدن به هرگونه توافق با آمریکا برای جریانهای سیاسی داخلی که مامور این مذاکرات هستند هم تولید قدرت کرده و هم امتیازات فوقالعادهای به همراه داشته است.
اکنون دو سال دیگر از عمر دولت ترامپ باقی است و پیشبینیها حاکیست او تا شش سال آینده قدرت را در دست خواهد داشت. هر دو جناح رژیم کاملاً واقفند که ادامه وضعیت فعلی با تحریمهای شدید به ویژه در بخش نفت و بانک ممکن نیست و راه و چاره فقط کنار آمدن با آمریکاست. اما چگونه؟!
اگر بناست برای حفظ موجودیت نظام و جلوگیری از فروپاشی مذاکره شود طبیعی است بین دستجات و باندهای درون رژیم بر سر نشستن پای میز مذاکره با آمریکا رقابت سختی درگیرد. آنهم در شرایطی که رهبر جمهوری اسلامی در ۸۰ سالگی قرار دارد و جناحی که در قدرت باشد دست بازتری برای اثرگذاری در معادلات و نهایتاً تعیین جانشین وی دارد.
مذاکره و ضرورت مُردارخوری
در داخل ایران برای پیشبرد سیاستهای نظام و خروج از بحران دو دیدگاه عمده وجود دارد. گروه نخست آنهاییاند که باور دارند راه نجات از بحران، مذاکره با آمریکاست و سرآمد آنها حسن روحانی و تیم ظریف و اصلاحطلباناند که بر خلاف ادعای گذشته خود که مدعی بود برای همه قفلها کلید وجود دارد حالا میبیند که کلید بیدندانهی تدارکاتچی کارساز نیست.
صدایی که از این جریان شنیده میشود گاهی خفیف است؛ مذاکره را لازم اما مشروط به تایید و اراده رهبر نظام می داند. گاهی هم شدت میگیرد که بیانگر واقعیت بحرانهای نظام است چنانکه محمدجواد حجتی کرمانی از روحانیون نزدیک به جریان ملی- مذهبی در یادداشتی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد مینویسد در شرایط حاد کنونی مذاکره با ترامپ چون خوردن گوشت مردار «هزار سگ» بالاصاله حرام است ولی به حکم اضطرار به حکم قرآن در شرایط اضطرار مجاز است!
عبای مجتبی خامنهای زیستگاه امنیتیهای پرنفوذ
گروه دوم جریانی است که در ظاهر معتقد است باید مقاومت کرد اما میداند مذاکره با آمریکا یعنی در دست داشتن قدرت داخلی! و این برای تأثیر بر تعیین جانشینی خامنهای حیاتی است.
این گروه در عین اینکه معتقد و مدعیست باید در برابر فشارها تا آخر مقاومت کرد ولی نسخهاش شاید فقط تا پایان دولت روحانی کاربرد داشته باشد. خامنهای تا کنون، دستکم در کلام، به این گروه نزدیک بود اما اکنون عمل او نیز در جهت منافع اینهاست.
سالهاست امنیتیترین حلقههای نظام در زیر عبای مجتبی خامنهای جمع شده و قدرت گرفتهاند. فصل مشترک آنها در این چند سال مخالفت با برجام بوده است.
یک سوی این جریان قدرتمند به «حلقه خراسان» و آستان قدس و سوی دیگرش به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در تهران به عنوان مرکز اصلی قدرت میرسد. سیدابراهیم رئیسی و مجتبی خامنهای، فعلا، با یکدیگر در پشت این جریان قرار دارند که ارکان آن را اطلاعات سپاه، سپاه محمد رسولالله تهران، قرارگاه عمار و قرارگاه ثارالله تشکیل میدهند و بازوهای امینتی- نظامی آن بسیار قویتر از نهادهای مشابه دولتی است. در کنار همه اینها، بنگاههای اقتصادی این جریان از جمله «بنیاد مستضعفان» و «ستاد اجرایی فرمان امام» در کنار نهادهای مشابه و عتبات و موقوفات ثروت هنگفتی در اختیار دارند که با منابع دولت ورشکسته قابل مقایسه نیست!
به نظر میرسد شکست توافق اتمی سرآغاز بیرون آمدن این جریان قدرتمند از تاریکخانهها شده که هدف نهایی آنها قبضه کردن رهبری و هدایت کشور است. اما اینکه روح زمان و رویدادهای اجتماعی با اهداف این جریان همراهی کند یا نه، موضوعی دیگر است.
رژیم ایران در شرایط کنونی در حال «مقاومت» است و از خصلتهای این سیاست استخراج قدرت از اقدامات ایذایی و نظامی است که پیامدهای سنگین دارد و دود آن ابتدا به چشم دولت میرود و در نهایت نظام را در شرایطی قرار میدهد که حتی در صورت روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا نیز شانسی برای معامله نخواهد داشت. از همین رو احتمال میرود مذاکره برای توافقی جدید به دست این جریان پرنفوذ بیفتد که انگیزههای قوی برای آن دارد از جمله جانشینی خامنهای و رهبری آینده!
اما در این جنگ داخلی بر سر مذاکره و قدرت، عوامل مؤثر و تعیینکنندهای وجود دارند که نه جناحین جمهوری اسلامی و نه دولتهای خارجی نمیتوانند از تأثیرات آن به دور باشند: جامعهای که از این اوضاع خسته شده و جز امنیت اقتصادی و اجتماعی نمیخواهد! خواستهای که فقط یک نظام مدرن و دموکراتیک و متکی بر مشارکت بیشترین نیروهای جامعه میتواند آن را تأمین کند. مسئلهی ایران، این است!