آقای علی میرفطروس در مقالهای تحت عنوان "سایه سنگین انقلاب و افسون روشنفکران" که درسایت خبرنامه گویا درج شده با بیان مطالبی عنوان کرده است که عامل تسلط خمینی وملایان برانقلاب ایران را افسون روشنفکران میداند. ایشان در آغاز نوشتهاند که شاه گفته بود برخوردی بین ما وامپریالیستها روی خواهد داد، شاه هیچگاه از قدرتهای غربی با عنوان امپریالیسم نام نمیبرد، زیرا قدرتهای غربی نه تنها خواهان برخورد با شاه نبودند بلکه حفظ منافع آنان ایجاب میکرد که همواره پشتیبان نطام شاه باشند، نقش این کشورها درکودتای ۲۸ مرداد نشانگر حمایت آنان در حفظ نظام شاه بود.
آقای میر فطروس میافزایند که اگرعامل انقلاب توهین به منزلت و شرافت انسانی است، چرا در ۴۰ سال اخیر که شرافت و منزلت انسانی مورد شدیدترین توهینها و سرکوبها قرار میگیرد انقلاب صورت نگرفته، بدیهی است که پایمال کردن حقوق انسانی در حاکمیت جمهوری اسلامی بمراتب شدیدتر و غیر انسانی تر از زمان شاه است، اما پایمال کردن حقوق شهروندان به تنهائی نمیتولند عامل تعیین کننده در ایجاد انقلاب باشد.
آقای میر فطروس در بخش دیگری از مقاله یادآور میشود که چرا توفان انقلاب شکوهمند اسلامی باعث شد که دستاوردهای پس از یکصد سال تلاش و تکاپوی جامعه ایران برای توسعه و تجددطلبی برباد رفتند و از نسلها باید پرسید چرا انقلاب و چرا خمینی، این پرسش را باید از رهبران رژیم پیشین پرسید که تمام اهرمهای نطامی، مالی، اداری، امنیتی و فرهنگی را در دست داشتنند و نتوانستند توسعهای متوازن را در جامعه نهادینه کنند بدون شک جامعه ایران در زمینه توسعه اقتصادی دستاوردهایی داشته است اما این توسعه متوازن نبود، مناطق عقب مانده مانند بلوچستان، بشاگرد و دیگر مناطق محروم از توسعه بهره چندانی نبردند در حالیکه در تهران و شهرهای بزرگ آسمانخراشها و هتلها و کابارهها ساخته میشد، با هجوم روستائیان به شهرها زاغه نشینی گسترش یافت و حلبی آبادها در حاشیه شهرها مانند قارچ از زمین روئیدند، افزون بر آن توسعه اقتصادی باید با توسعه سیاسی همگام و همسو باشد هیچگاه نمیتوان با تاسیس یک حزب تحمیلی، سانسور شدید و دستگاه سرکوب و شکنجه ساواک توسعه اقتصادی را به پیش برد.
ایشان در بخش دیگری از مقاله خود مینویسد که روشنفکرانی مانند سارتر، سیمون دوبوار و رژه گاردی و دیگر اندیشمندان غرب در مخالفت باشاه و درحمایت از خمینی بودند. روشنفکران یادشده بارها مخالفت خود را با خودکامگی شاه و سانسور و شکنجه اعلام کردند اما خواهان جانشینی دیکتاتوری خونریز خمینی نبودند.
درباره گرایش جانبدارانه "بی بی سی" از خمینی در ماههای قبل از انقلاب، کاملا مشخص است که بی بی سی مبلغ و سخنگوی سیاستهای دولت فخیمه است، در سال ۳۲ با پیروی از سیاست دولت انگلستان افزون بر حمایت از کودتا رمز شروع کودتا نیز از رادیو بی بی سی اعلام شد اما در سال ۵۷ باین نتیجه رسیدند که شاه دیگر قادر به حفظ قدرت نیست از اینرو حفظ منافع خود را در ترجیح خمینی بر شاه ارزیابی کردند.
در بخش دیگری با نقل قول از: فوکویاما که جشنهای ۲۵۰۰ ساله را کهنه پرستی نامید آقای میر فطروس از جشن ۲۰۰ ساله القلاب کبیر فرانسه نام میبرد که ۳۰۰ ملیون دلار هزینه داشته است. آقای میرفطروس جشن برای سلطلن حسین بی کفایت و فتحعلیشاه خرافاتی و عیاش و بقیه شاهان بی مسئولیت و خوشگذران قاجار را با انقلاب کبیر فرانسه که تحولات عمیق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در اروپا ایجاد کرد مقایسه میکند. ضمنا رژیم که ادعای پاسداری از مفاخر تاریخی و ملی ایران را داشت برای بابک خرم دین قهرمان ملی ایران حتی یک تندیس برپا نکردند و آرامگاهی شایسه و سزاوار برای یعقوب لیث سردار ملی ایران بنا نکردند اما برای امامان مدفون در کربلا و نجف و امام رضا در مشهد ضریحهای طلا میساختند.
در مورد انقلاب سفید ایشان براین باورند که روشنفکران از پشت عینک سیاه ایدئولوژی چه دینی و چه لنینی به انقلاب سفید نگاه میکردند و تحولات اجتماعی شاه را خوار و بی مقدار میشمردند درحالیکه سال ۴۲ دانشجویان مبارز آن سالها با پلاکاردهای بزرگ که بر سردر دانشگاه تهران نصب کرده بودند نوشته بودند "اصلاحات آری دیکتاتوری نه" این رویکرد دانشجویان نشانگر این واقعیت بود که جامعه آمادگی پذیرش اصلاحات را داشت.
آقای میر فطروس در خاتمه مقاله نوشتهای از پوپر را بعنوان تاییدی بر دیدگاه خود میآرود که روشنفکران راهشگای دیکتاتوری هستند ایشان به نقل از پوپر مینویسند که "بسیاری از روشنفکران با اندیشهها و عمکرد خود راهگشای حکومتهای جبار بودهاند این دسته از روشنفکران پیامبران دروغینی هستند که آلودگی کلامشان بسیار خطر ناکتر از آلودگی هواست" آقای میر فطروس بخوبی آگاهند که روشنفکران یا در زندان بودند یا قلم و گفتارشان زیر تیغ سانسور بود زیرا استبداد حاکم کوچکترین انتقادی را تحمل نمیکرد. روشنفکران با کدام ابزار رسانهای یا با کدام حزب میتوانستند با مردم ارتباط و پیوند داشته باشند تا بتوانند به مردم رهنمود بدهند یکی از این روشنفکران خود آقای میر فطروس است که در سال ۵۱ بعلت انتشار جنگ ادبی سهند در زندان قزل قلعه مورد شکنجه قرار گرفتند و ازدانشگاه اخراج و بسربازی اعزام شدند و باز هم در زمستان سال ۵۳ طبق گفته خود ایشان، که با من هم سلولی بود فقط بخاطر داشتن عکس زنده یاد گلسرخی دستگیر شده بود. چگونه میتوان پذیرفت که صدها روشنفکر میتوانستند بر افکار مردم تاثیرگذار باشند، درحالیکه رژیم تمام رسانهها و نهادهای آموزشی را در اختیار داشت اما روشنفکران از داشتن رسانه، حزب و نهادهای مدنی محروم بودند اما از سوی دگر مذهبیون با برخورداری از هزاران مسجد، هیاتها، حسینیهها و انجمن فوق ارتجاعی حجتیه و همچنین ایجاد مدارس با مدیریت ملایان در مناطق متوسط نشین و فقیرنشین بخوبی با تودههای مردم بویژه جوانان ارتباط داشتند و آنانرا تحت تاثیر افکار خود قرار میدادند، مدارس ملی تحت مدیریت ملایان درس را با صلوات آغاز میکردند و با صلوات بپایان میرساندند. دانش آموزان این مدارس بعد از انقلاب اکثر کمیتهها را در دست گرفتند و بیشتر نیروهای اطلاعاتی و شکنجه گر از میان همین دانش آموزان برخاستند. دکتر سیدحسین نصر که رئیس دفتر شهبانو بود در دانشگاهها مسجد میساخت و با یاری نوچهاش حداد عادل از مرتجعینی مانند مطهری و فلسفی برای سخنرانی دعوت میکردند درحالیکه به شاملو، اخوان و بیضائی اجازه سخنرانی نمیدادند، در حسینیه ارشاد دکتر شریعتی سخنرانی داشت و کتابهایش مرتبا چاپ میشد اما دکتر آریانپور سرشناسترین و محبوبترین استاد جامعه شناسی حق تدریس جامعه شناسی نداشت بلکه در دانشکده الهیات زبان انگلیسی تدریس میکرد. انقلاب افسون روشنفکران نبود دهها هزار مذهبی فعال که از طریق نهادهای گوناگون پیوند تنگاتنگی با مردم داشتند آنها بودند که مردم را افسون کردند هنکامیکه فضای سیاسی باز شد صدها روشنفکر وسازمانهای سیاسی که ضربات هولناکی را متحمل شده بودند از آنچنان نیروئی برخوردار نبودند که بتوانند مسیر انقلاب را تفییر دهند موج عظیم انقلاب برهبری خمینی بحرکت در آمده بود و هیچ نیرویی یارای مقابله با آنرا نداشت.
یداله بلدی
پس لرزههای بیروت و بغداد در تهران، آرش فضیلت