"زمانه سیاه سپری میشود
روشنائی بر آستانه ایستاده است.
باران فرو خواهد نشست آسمان صاف خواهد شد.
آرامش فرا خواهد رسید.
شوربختیها پایان خواهند گرفت!
اما تا این همه فرا رسد
چه رنجها که بر ما نخواهد رفت!"
ترانه اتریشی
نوشتم از سرنوشت تلخ مردمان این سرزمین درزمانه تلخی که بر آنها رقم زده شده است. اما هرگز این پایان کار نیست. چرا با تمام فراز وفرودها، مستبدان و ائدولوژی هامی آیند بیداد میکنند. سخت جانی نشان میدهند تخم نفاق، میافشانند جانهای آزاد را به بند میکشند! اما ملت این اقیانوس همیشه در تب وتاب، این موجودیت عظیم وسیال مرتب در تغیر! از درون خود قهرمانان خویش را بیرون میدهد.
روحهای آزاد در مقابل جباران تاریخ قد علم میکنند وحقیقت آن چه که حکومت سرکوبگراز مردم دریغ داشته برملا میسازند.
نشان میدهند که هرگز سرکوب زندان، شکنجه و کشتار قادر نیست آزادگی نهفته در اعماق جان انسان هائی که بی هراس پای به میدان مینهند از میان بر دارد.
در سخت ترین روزهای تاریخ ملتها در سیاه ترین شبها نیز همیشه نوری تابیده و میتابد! نوری جاودانه که از انسانیت تاریخی نهفته در بطن انسان نشات میگیرد.
آزادی اکسیژن تاریخ است واکسیر حیات. ملتها تا مرز خفگی هم میروند. اما جوششی در اندرونه خلق وجود دارد که نهایت مانند آتشقشانی دهان میگشاید و سرریز میگردد. بخصوص درزمانی که انسان امروزی در یک ارتباط بزرگ جهانی در عصر تبادلات عظیم اطلاعاتی و در راه گشودن بسیار ندانستهها درحرکت است.
دنیای عظیم فن آوری دیجتالی، جهان انیترنتی، اطلاعات، دانش و آگاهی را از دسترس عدهای محدود خارج میسازد و به گونهای همگان را به میدان میکشد. آزادی اندیشه این اکسیر جاودانی تداوم حیات ملت هاکه انگبین در دهان آزادی خواهان وجام زهر در کف متحجران و دیکتاتور هاست. امان از حاکمان مستبد میگیرد و راه نفس آسوده بر آنها را تنگ میسازد.
این در ذات دبکتاتور هاست. که وجود حتی یک صدای مخالف یک جان آزاد صاحب آرمان را بر نمیتابد و برای خاموش کردن آن تا مرز جنون پیش میرود.
امازمان ریزش فرا رسیده. اعتبار داخلی و حرمتی که روزهای نخست انقلاب برای روحانیت و دستگاه بر آمده از انقلاب بود به پائین ترین میزان خود رسیده وطشت رسوائیهای مداوم حکومت اسلامی در تمام عرصههای حیات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، حتی دینی از بام فرود افتاده است.
امروز از آن لشکر میلیونی روزهای نخست انقلاب که با قلب خود به دور جمهوری نو پای اسلامی گرد آمده بودند جز یک مشت سپاهیان تشنه قدرت و زور. جز مشتی نان به نرخ روز خوران فاسد که خود نقش موریانه بازی میکنند و با حرص سیری ناپذیر خود آخرین بافتهای تخت سلطنت ولایت فقیه را جویده و به نابودیش میکشانند. کسانی بیشتر نمانده است.
عشق به آرمان انقلابی حال جای خود به نفرت عمومی پنهان و آشکار مردم داده است. مردمی که در این چهل سال جز خوناب دل از دست این حکومت نخوردند و همان طور که نوشتم زیر بار زندگی، فشارهای روحی و سایه عظیم دیکتاتوری بر سرشان به مذلت کشیده شدند طاقتشان به انتها رسیده است.
دیگر کمتر کسی به ادعاهای رژیم حتی به این بگیر ببندهای راه افتاده بر علیه فساد باور دارند. مردم به راستی منتظر یک جرقه! یک بر آمد جاندار اعتراضیاند که حساب خود با این حکومت تسویه کنند. امری که امروز درشیلی، عراق و لبنان در شکلهای مختلف میبینم.
خوشبختانه در کنار تمام محدویتهای اعمال شده دسترسی وسیع مردم به دنیای مجازی و خارج شدن اطلاعات و اطلاع رسانی از دست حکومت این فرصت را برای شبکههای اجتماعی امکان پذیر ساخته که نقش مهمی در آگاهی بخشیدن، اطلاع رسانی وتا حد معینی از سازماندهی صدای مخالفان و جنبش اعتراضی ایفا نمایند.
متاسفانه عمل کرد احزاب و گروههای سیاسی و تمایل به تداوم همان حرکت بطی گروهی، نخبه گرایئ و پلمیکهای بی پایان ناشی از ساختار روشنفکری، که حال به عادتی تغیر ناپذیر و گفتار درمان درون گروهی بدل شده عملا جریانهای سیاسی را ازنفوذ و تاثیر گذاری اجتماعی علی الخصوص در ارتباط با جوانان محروم ساخته ودر عمل آنها را به بخشی ا زنظام سیاسی تحت نام اپوزیسیون بدل کرده است.
همان طور که طی این چهل سال حکومت از مردم فاصله گرفته و به موجودی لخت وبی شرم و تکیه داده بر سر نیزه بدل شده است. اپوزیسیون کم مایه و کم جنبه که ما باشیم نیز طی این چهل سال از اصل خود دور ماندیم، رابطه خود با جامعه، توده مردم و نسل هائی که بعد از ما آمدند را از دست دادیم وبا اتخاذ سیاستهای چپ اندر قیچی گاه حمایت، گاه ستیزه، گاه افتادن به دنبال اصلاح طلب، و مهم تر از همه نیافتن زبان مشترک بین خود ودیگر گروههای اپوزیسیون از قافله عقب ماندیم.
صورت یک دیگر خراش دادیم وبه جای جستجوی راهی برای هم گرائی و مشارکت با دیگر گروهای اپوزیسون وجو ه افتراقی رابالا آوردیم و هرگز نتواستیم از پوستههای سخت خود بیرون بیائیم وبه همان دنیای کوچک گروهی خود بسنده کردیم و بر برج عاج خود ساخته نشستیم.
از این رو امروز درحیات سیاسی ایران واقعیت این است که ما بخشی از نیروهای تاثیر گذار در جامعه مدنی محسوب نمیشویم ونامه ما را حتی دربان اداره هم نمیخواند.
روی سخن ما پیوسته با تعداد محدودی است که تمامیت ما از آنها فراتر نمیرود. تعدادی که هویتشان در این مجموعه تعریف وباز تعریف میشود. متاسفانه باز تعریفی که فرقی با تعاریف قبلی ندارد. چرا که اگر جز این بود. پس نمودش و تاثیرش کجا دیده میشود؟
بخشی عملا به زائیده رژیم بدل گردیده و کارشان تئوریزه کردن و ونصیحت دادن به رژیم وخاک پاشیدن در چشم دیگر جریانهای اپوزیسیون میباشد.
بخشی ترازو شاقول خود با اصلاح طلبان زوار در رفته میزان میکنند و بخشی نیز گاه به نعل وگاه به میخ در حرکت.
داستان اپوزیسیون جدا از داستان حکومت نیست! هر دو به گونهای مشابه هماند.
"روزی تلخک از خانه بیرون آمد غربالی بر سر راه بود پای بر غربال نهاد غربال برجست بر زانویش خورد. لگدی محکمتر زد و محکم تر خورد آنقدر زد و خورد که زخمی ودر مانده به گوشهای نشست وفریاد زدای مردم به دادم برسید که غربال مرا کشت. "
حال داستان جمهوری اسلامی وماست که سال هاست مانند تلخک بر غربال لگد میزنیم واز عالم وآدم شاکی که غربال مرا کشت!
بگذریم!
جریان اپوزیسیون طی این سالها به جای تمایل و یافتن راه هائی برای ارتباط ونزدیکی با سازمانهای جامعه مدنی که اتفاقا بیشتر شکل دهندگان آن از روشنفکران و آگاهان جامعه و در گذشته هوادران سازمانهای سیاسی بودند! هم وقم خود در در تفسیر عمل کرد حکومت و حمایت از این یا آن جناح نهاد و عملا از شبکههای اجتماعی و جامعه مدنی فاصله گرفت. حال آن که" در جوامع دیکتاتوری جامعه مدنی و شبکههای اجتماعی به مثابه جانشین احزاب عمل کرده واز حقوق اجتماعی، حقوق بشری و آزادیهای فردی دفاع مینمایند.
در این جوامع نهادهای مدنی تلاش میکنند که بازتاب دهنده نگرانیهای شهروندان و منافع جامعه باشند. تلاش میکنند مردم را نسبت به حقوق شهروندی و عموم بشری خود آگاه سازندو به مردم یاری کنند که برترس خود فائق آیند. "
امروزه نقش شبکههای اجتماعی در عمل بسیار گسترده تر و کارا تر از جریانهای سیاسی عمل میکنند. این شبکهها میتوانند ارتباطات وسیع و جدیدی را شکل دهندو در خدمت به سازمان دهی جنبشهای اجتماعی باشند. شبکه هائی که میتوانند در این آشفته بازار بی هویتی تحمیل شده توسط حکومت اسلامی نقش هویت بخشی ملی وتاریخی را برعهده بگیرند.
شبکههای تاثیر گذاری که اطلاع رسانی میکنند، هویت میدهند، متقاعد میسازند، توان مندیهای فردی و اجتماعی را به نمایش مینهند و بسیج میکنند.
میتوان به نقش همین شبکهها درافشای فساد، بالا آوردن نقش کوروش، رجعت به گذشته تاریخی ومطرح کردن مجدد شاه و هویت بخشیدن به رضا پهلوی اشاره نمود.
غافل شدن از نقش مهم وتاثیر گذار این شبکهها عملا جریانهای سیاسی را از روندهای اجتماعی، سیاسی و برآمدهای تودهای محروم میسازد.
" شبکه هائی که بزرکترین نقش آنها فراهم کردن و ایجاد ارتباط بین سرمایههای فردی با یک دیگر و تشکیل یک سرمایه بزرگ اجتماعیست. تسهیل بخشیدن به هم گرائی نخبگان، متخصصان، هنرمندان، صاحبان حرف و تبدیل این سرمایه پراکنده اجتماعی به یک تشکل وسرمایه بزرگ اجتماعی تاثیر گذار در روند حرکات اجتماعی. "ققنوس تلاشی است در این راستا با کم کمی وکاستیهای خود که ناشی از همان کمی وکاستی هاو خود محوریهای خود ماست.
مهم ترین کار این شبکهها کمک رسانی جهت تبدیل دانش فردی به دانشی عمومی وفراگیر. کمک به هم گرائی بیشتر. یاری رساندن به بر آمدهای مردمی و متصل کردن آنها بیک دیگر است.
چنین شبکه اجتماعی یک سرمایه برزگ و پتانسیل عظمیمی برای تاثیر گذاری و کنشهای بزرگ اجتماعی است که در پروسه از دل خود رهبران خویش را بیرون میدهد و نقش تاریخی خود را بازی میکند. از همین روست که رژیم چنین مبارزه سخت و بی امان با این شبکههای اجتماعی وفعالان مدنی به پیش میبرد!
دور افتادن! کم به دادن به نقش این شبکههای اجتماعی از طرف اپوزیسیون وجریانهای سیاسی محروم کردن خویش است از یک ظرفیت بزرگ اجتماعی و تاثیر گذار که امروزه نقشی بزرکتر ازاین احزاب را بازی میکنند.
امروز آن جریان سیاسی پایدار و تاثیر گذار خواهد بود که عمق این تحولات و ونقش شبکههای اجتماعی را دریابد و شجاعت این را داشته باشد که عمیقا خود را متحول کند، دست از گروه بندی و دگم اندیشی بردارد. وظیفه خود را وصل کردن بداند و هیچ امری را مهم تر از مبارزه با این حکومت قرون وسطائی مستبد نداند.
باید که قدرت تخیل خود را در پیش بینی آینده با واقع بینی آنچه امروز در واقعیت جامعه ایران و خواست آحاد مردم جاری است به هم در آمیزد و با شجاعتی مضاعف قدرت انطباق خود را بااین شبکهها وروندهای جاری درعمل نشان دهد. تا بتواند نقشی در خور و تاثیر گذار در جنبش انقلابی ایفا نماید.
ابوالفضل محققی