با وجود جوّ سرکوب و کشتار که رژیم بر خیزش اعتراضی کنونی سوار کرده است، نباید از اندیشه ورزی پایهای در مورد ضروریات یک حرکت درست و هدفمند در میان مدت غافل شویم. خیزش خونین آبان ماه یک بخش از جنبش تغییر طلبی است نه همهی آن. این یک موج از جنبشی است که به صورت موجهای متناوب و پیاپی خواهد آمد؛ اما ما این را نیک میدانیم که هیچ حرکت اجتماعی به صورت تصادفی منجر به تغییر اساسی نمیشود. تجربهی قیام خونین مردم عراق اینک در پیش روی چشم ماست تا دریابیم وقتی حرکتی شرایط لازم پیروزی را برای خود فراهم نکرده است، با وجود فداکاری و استقامت بی نظیر و تلفات بالا، هنوز افق روشنی را در مقابل خود ندارد. این واقعیت به یک دلیل ساده است و آن این که پیروزی یک جنبش اجتماعی تغییر طلب حاصل یک کار فکر شده و برنامه مند است که فراز و نشیبهای زیادی هم دارد، اما در نهایت، در صورت جدیت، تصحیح خطاها و پایداری، شانس کامیابی دارد. برای چنین کاری باید یک استراتژی حرکت برای جنبش برنامه ریزی کرد. یک نقشهی راه دراز مدت که مسیر دستیابی به مقصد و مراحل مختلف عبور را نشان میدهد.
آن چه در این جا میآید دربرگیرندهی اصول نظری تدوین یک استراتژی برای جنبش تغییر طلبی در کشورمان است و تلاش دارد جنبههای واقعی شرایط در ایران امروز را نیز دربرگیرد. البته بدیهی است که هیچ قیامی را نمیتوان از روی کتاب مدیریت کرد و چالشهای فراوان پیش بینی نشده و سخت در مقابل خود خواهد داشت. اما دانستن این نکات برای طراحی یک نقشه راه لازم است. مراحل حرکت برای تغییر رژیم به صورت کلاسیک و تجربه شده میتواند چنین ترسیم شود:
۱) تعریف تغییر مورد نظر
چه تغییری میخواهیم؟ تغییر در چه میخواهیم؟ آیا میخواهیم کل جمهوری اسلامی برود؟ آیا میخواهیم ولایت فقیه منحل شود؟ آیا میخواهیم همین قانون اساسی را تغییر دهیم؟ آیا قانون اساسی جدیدی میخواهیم؟
طرح پرسش هایی از این دست، برای یک جنبش وسیع که میخواهد حاکمیت سیاسی را تغییر دهد، لازم است. به همین دلیل، در راستای تدوین یک استراتژی موثر برای جنبش باید معلوم شود که تغییری که به دنبال آنست چیست. در زمان انقلاب ۵۷ مشخص بود که قرار است رژیم شاه کنار زده شود و به جای آن، جمهوری) اسلامی (بیاید. این بار هم باید دقیق تعریف شود که تغییری که میخواهیم چیست. تا زمانی که معلوم نباشد تغییر مورد نظر جنبش- نه به شکل خیلی کلی وعمومی، بلکه به صورت مشخص و خاص- چه میباشد جنبش وارد مسیر تاثیر گذاری عملی نمیشود و با هزینه و تلفات زیاد حیران و سرگردان میماند. باید روی موضوع هدف کار کرد و تعریف کرد و آن را خوب ارائه داد تا همهی کسانی که میخواهند به جنبش بپیوندند بدانند تغییر مورد نظر جنبش چیست و اگر مطلوبشان بود به آن پیوسته و فعالیت کنند.
این را میدانیم که تغییر در قالب شعار بیان میشود، اما تغییر نمیتواند به شعار تقلیل یابد. این نیازمند یک نگاه روشن و شفاف دربارهی شرایط نوین و جزییاتی است که میخواهد جایگزین شرایط نامطلوب موجود شود. در غیر این صورت در حد شعار باقی مانده و بعد هم فرسوده شده و تاثیر خود را از دست میدهد. تغییر باید تدوین شده و فرموله شده باشد. به طور مثال، جایگزینی حکومت استبدادی مذهبی کنونی با یک جمهوری دمکراتیک و غیر مذهبی. و تمام جزییاتی که برای این منظور لازم است تهیه و ارائه شود.
۲) یارگیری برای تغییر
بعد از آن که معلوم شد چه تغییری میخواهیم، باید تلاش شود وسیع ترین طیف هوادار را برای آن فراهم کنیم. این طیف در میان مردم یک کشور شامل سه گروه است:
• کسانی است که بلافاصله ایده را میپذیرند و به آن میپیوندند،
• کسانی که نسبت به آن علاقه دارند اما نمیپیوندند و
• کسانی که با آن مخالفند.
تبحر و مهارت ارتباطاتی و مدیریتی رهبران جنبش باید به گونهای باشد که هر سه بخش این طیف را هدف قرار دهد، نه فقط آنها که از همان ابتدای مطرح کردن فکر تغییر، آن را پذیرفته و همراهی میکنند. لازمهی این امر این است که کار تبلیغاتی چنان گسترده، با ظرافت و دقیق صورت گیرد که درستی را ه را نشان داده و بخشهای عمدهی طیف را شامل شود: هم طرفداران خود را تغذیه کند، هم علاقه مندان منفعل را فعال سازد و هم مخالفان را به این باور برساند که با عدم مخالفت، شانس بیشتری برای یک زندگی بهتر و آینده روشن تر خواهند داشت.
بدیهی است که این یارگیری هرگز پیوستن صد در صدی و مطلق تمامیت جامعه را مد نظر قرار نمیدهد. این یارگیری تابع محتوای هدف جنبش است که با خود بار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و طبقاتی دارد. برای پیروزی هر جنبشی شماری از جمعیت کافیست، اما آن شماری که جنبش به واسطهی کمیت و کیفیت آن بتواند به هدف خود دست یابد. رهبری هوشمند جنبش با عملکرد خوب، طرف مخالف را برای مقاومت کردن تقویت نمیکند؛ برعکس، سعی میکند پشتیبانان طرف مقابل را با گفتمانی روشن و منطقی از جبههی مقابل بریده و به سوی خود بکشاند. در سایهی این ریزشِ هواداران طرف مقابل و پیوستن به صف هواداران تغییر است که، در یک مقطعی، توازن قوا به سود جنبش و در نهایت، به پیروزی آن منجر میشود. اگر جنبشی به این دو بخش خنثی و هوادار رقیب بی اعتنا باشد و فقط به هواداران خود بپردازد، در یک جایی، با خطر ضعف کمّی و محدودیت گسترهی حرکت روبرو میشود و میتواند بازی را ببازد.
فراموش نکنیم که جذب نیرو برای جنبش نمیتواند حاصل زد و بندها و شعبده بازیهای تبلیغاتی و مذاکرات و سازشهای مشکوک پشت پردهای یا واگذاریهای غیر اصولی و نیز مخدوش سازی اصالت طبقاتی حرکت باشد. برعکس، جنبش باید به روشنی استراتژی خود را برای همگان و به ویژه، برای نیروهای خنثی و مخالف، با ذکر جزییات و استدلال، توضیح دهد تا موجهای پیاپی مردمی با اعتقاد به درستی کار خویش به آن بپیوندند، آن را تقویت کنند و در نهایت، شرایط برتری آن را بر رقیب فراهم کنند. این یارگیری در راستای جذب نیروی فعال و سپس سازماندهی، هماهنگی و همسویی آنهاست برای حرکت به سوی نبرد نهایی و کسب پیروزی.
۳) خالی کردن زیر پای حریف
قدرت طرف مقابل روی نهادهایی استوار است که آن را پابرجا نگه میدارند. تا زمانی که این ستونها در اختیار رقیب باشد قدرت را حفظ میکند و وقتی این بنیانها را از دست دهد، به طور قطع، سقوط میکند. به همین دلیل، این برای جنبش یک امر اساسی است که به تدریج این پایههای حاکمیت استبدادی را از کنترل او بیرون آورده، به سوی خود جذب کرده و آنها را به نفع جنبش آزادیبخش مصادره کند.
این پایهها همان نهادهایی هستند که به نفع قدرت مسلط کار میکنند، مانند ارتش، پلیس، سپاه، بسیج، صدا و سیما، نهادهای مختلف دولتی، حوزههای علمیه، صنعت نفت و... هریک از اینها که از طرف مقابل جدا شده و به سوی جنبش بیایند، حاکمیت استبدادی یک گام به سوی فروپاشی و شکست نزدیک میشود. به همین دلیل، جنبش باید در پی جذب و هدایت این نهادها به سوی خود باشد. کارکنان و فعالان حاضر در این نهادها باید احساس کنند که اگر به پروژهی تغییر بپیوندند، برایشان بهتر است. برای این منظور، یافتن یا ابداع تکنیک هایی که این نهادها را علاقمند به فاصله گرفتن از حاکمیت ضد مردمی و نزدیک شدن به جنبش مردمی میکند، لازم است. تا وقتی که این حمایتهای نهادینه پشت سر حکومتی قرار داشته باشند آن حکومت میتواند در مقابل مردم و جنبش تغییر طلبی آنها مقاومت کند؛ یا مقاومت فعال از طریق سرکوب و کشتار و دستگیری تا مرز جنگ داخلی، یا مقاومت منفعل با فرسوده سازی جنبش و مشمول مرور زمان کردن آن و تامین بقای خود در یک کشور فروپاشیده و رو به انحطاط.
برای این منظور باید مهرههای اصلی و تعیین کنندهی هر نهاد را پیدا کرد، به سراغ آنها رفت و ایشان را به سوی جنبش جذب و یا از خدمت به حاکمیت منصرف کرد. اینها کسانی هستند که میتوانند با تصمیم خود سرنوشت یک نهاد را از این رو به آن رو کنند، لذا اگر به جنبش جذب شوند قادرند کل نهاد و فعالان آن را از خدمت به حاکمیت استبدادی جدا ساخته و به سوی حمایت از جنبش بیاورند. این یک روند تدریجی است و باید روی آن به صورت مکفی و مداوم کار کرد.
۴) جذب کنیم نه دفع
هر حرکتی در مسیر خود با زمانهای دشوار و سخت برخورد میکند که میتواند جنبش را به سوی ناامیدی و دلسردی، یا بر عکس، به طرف رادیکالیسم افراطی، عصبانیت و تندخویی ببرد. هر چند که خشم، خود از موتورهای انگیزشی جنبش است، اما به کارگیری آن به طور بی محاسبه در صحنهی مبارزه میتواند بخش هایی از طیفی را که باید جذب جنبش شوند فراری دهد. چه آن بخش از طیف که خنثی هستند و با دیدن خشم و هیجان دچار وحشت شده و انفعال خود را با عدم حمایت از جنبش ادامه میدهند وچه بخش مخالف را، که از خصلت تهاجمی جنبش به هراس و هیستری دچار شده و به دفاع تا دَم جان از هست و نیست خویش میپردازد. بنابراین، ضمن آن که برخی از تحرکها و اقدامات قدرت نمایی موردی برای عقب راندن دشمن و نیز فروپاشاندن روحیهی نیروهای آن ضروری جلوه میکند، در کل باید به دنبال جذب نیرو باشیم؛ چون در نهایت، پیروزی جنبش در گرو پیوستن نیروهای گسترده، نه فقط از میان هواداران، بلکه از میان اکثریت خاموش و یا نیروهای وابسته به طرف مقابل است.
برای این منظور تاکتیکی که جنبش میتواند در استراتژی تغییرآفرینی خود دنبال کند، کسب پیروزیهای کوچک و موردی است. یعنی اکتفاء کردن مقطعی به احراز موفقیت در یک مورد مشخص و بعد، تدارک برای حرکتهای بزرگتر. وقتی جنبش بتواند گامهای موفق کوچک داشته باشد، روحیهی خودیها را بالا میبرد، در میان نیروهای خنثی این اطمینان را میآفریند که شانس پیروزی بزرگ نهایی را هم دارد و در میان هواداران طرف مقابل، تخم تردید و عدم اطمینان در مورد آیندهیشان در کنار حاکمیت رو به مرگ را میپاشد. به همین دلیل، برای جذب نیرو باید بتوان به سوی گامهای کوچک اما مطمئن رفت و با تبدیل آن به سرمایه، به سوی مقصد نهایی حرکت کرد. وقتی از همان ابتدا همه چیز را بخواهیم هیچ چیز به دست نمیآوریم. اگر از همان ابتدا به فتوحات کوچک پرداختیم، فتح بزرگ را نیز خواهیم داشت. این مسیری است منطقی که فرصت سازی میکند تا جنبش دوام بیاورد و نیروهای مورد احتیاج خود و شرایط مناسب برای پیروزی نهایی را فراهم سازد.
۵) پیش از پیروزی به فکر بعد از آن باشیم
فتح یک سنگر زمانی ارزش دارد که بتوان آن را حفظ کرد. پیروزی جنبش یک موضوع است، حفظ پیروزی و بهره مند شدن از نتایج آن، موضوع دیگری است. جنبش باید ازقبل تدارکات لازم برای این منظور را ببیند و خود را برای این مهم آماده سازد: آمادگی نظری، علم، دانش، تجربه و توان مدیریت و آمادگی عملی، تدارکات، سازماندهی، نیروی متخصص و طرح و برنامه. شرایط دنیای امروز به گونهای است که به قول نویسندهی ونزوئلایی، «مویزه نعیم»، «کسب قدرت از به کارگیری و حفظ آن آسان تر شده است.» تجربههای ناکامی مانند قیام مردم مصر نشان داد که اگر جنبش آزادی خواهی برای نگهداری و استقرار نهادینهی آزادی آماده نباشد، دشمنان آزادی، در لباس دوست، به سرعت آزادی را از کف مردم خواهند ربود. بنابراین، ما نیز باید آمادگی زیادی داشته باشیم که بتوانیم، پس از سقوط جمهوری اسلامی، مجبور نشویم بار دیگر، در چارچوب یک چرخهی شناخته شدهی تاریخی، برای پارامترهایی مانند حفظ امنیت یا تمامیت ارضی خود به نظامی گری و قبول یک دیکتاتور امنیت آفرین جدید پناه ببریم.
جمع بندی
اگر بخواهیم آن چه را که آمد خلاصه کنیم این میشود که یک جنبش تغییر طلب، زمانی میتواند به کامیابی دست پیدا کند که
• تغییری را که میخواهد به روشنی تعیین و تعریف کند.
• برای آن تغییر به گسترده ترین شکل ممکن در درون جامعه یارگیری کند.
• زیر پای قدرت مقابل را از ستونهای آن خالی کند.
• در پی به حداقل رساندن اقدامات دفع کننده و افزایش اقدامات جذب کنندهی طیفهای مردم باشد.
• خود را از پیش برای مدیریت پس از پیروزی آماده سازد.
این مسیر، البته یک راه کلاسیک کسب موفقیت برای جنبشهای معروفی چون جنبش استقلال طلبی گاندی در هند، جنبش حقوق مدنی مارتین لوترکینگ در آمریکا، جنبش پایین کشیدن اسلوبدان میلوسوویچ در صربستان، برخی انقلابهای رنگی در اروپا و نیز معدود موارد موفق جنبشهای بهار عربی، مانند قیام مردم تونس، بوده است. ما نیز به نوعی در دورهی انقلاب ۵۷ روایتی از این استراتژی را امتحان کردیم:
• نخست، جنبش معلوم کرد که رژیم شاهنشاهی را نمیخواهد و به جای آن نظام جمهوری) اسلامی (میخواهد.
• ایده به تدریج لایههای پایینی و میانی طبقهی متوسط، بعد لایهی بالایی طبقهی متوسط و سپس اقشار دیگر، از جمله لایههای محروم، حاشیه نشین و مستضعف را با خود همراه کرد.
• به مرور، رژیم نهادهای پایهای مانند صنعت نفت، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و بخش هایی از ارتش را از دست داد و در نهایت، به همین خاطر، سقوط کرد.
• انقلاب ایران با قول و وعده به عناصر درون رژیم شاهنشاهی راه برای جدا شدن آنها از حکومت فراهم کرد مانند اعلام بی طرفی فرماندهان ارتش در ماه آخر، یا استعفای رئیس شورای سلطنت.
• با تدارکاتی مانند تشکیل شورای انقلاب و نیز دولت موقت بازرگان، کشور را بعد از پیروزی انقلاب اداره کرد.
امروز هم این استراتژی میتواند مسیر مناسبی برای پایین کشیدن رژیم جمهوری اسلامی باشد. به شرط آن که
۱) به طور دقیق بگوید که اگر این رژیم را نمیخواهد، چه میخواهد: به طور مثال، جمهوری دمکراتیک و غیر مذهبی.
۲) ایده را به صورت مفصل و منطقی برای مردم توضیح دهد و از طیف هوادار، خنثی و مخالف، نیرو جذب کند.
۳) با نفوذ دادن گفتمان خود در نهادهایی که برای آن نقش ستون قدرت را ایفاء میکنند، مانند شرکت نفت، نیروی انتظامی، ارتش، سپاه، بسیج، صدا و سیما و... زیر پای رژیم را خالی کند.
۴) در مسیر خود به درجهای از قاطعیت اکتفاء کند که ضمن محافظت از خویش، لایههای مختلف غیرهمراه اما مستعد جامعه را وحشت زده و مجبور به موضع گیری در کنار حاکمیت نکند.
۵) نشان دهد که از حالا برای فردای سقوط نظام و دوران گذار توانایی و پیش بینیهای مدیریتی و اجرایی دارد.
به این ترتیب میتوانیم ببینیم که برای برخورد با رژیم سرکوبگر کنونی و پایین کشیدن آن یک راه امتحان شده و تدوین شده وجود دارد که با قدری انطباق و نوآوری قابل به کارگیری است. هر جریانی که میخواهد رهبری جنبش کنونی تغییر در ایران را بر عهده گیرد، میتواند، با اتکاء به این روش، گامهای طبیعی و منطقیِ چنین مسیری را بشناسد و برای تحقق آن برنامه ریزی کند.
بدیهی است که همیشه بین آن چه روی کاغذ پیش بینی میکنیم و واقعیت عینی فاصلهای وجود دارد. این امر طبیعی است. آن چه مهم است این که این فاصله آن قدر نباشد که نتوان آن چه را روی کاغذ داریم با واقعیت انطباق دهیم. بنابراین، اگر اصول کلی فوق جوابگو باشد، میتوانیم در کار جنبش اعتراضی کنونی در درون یک جریان رهبری کننده از آن بهره ببریم، به شرط آن که خود را برای فراز و نشیبهای تند وسخت آن آماده کرده باشیم و از تغییر، انعطاف و ابتکار هراسی نداشته باشیم.
برای دیدن برنامه های تحلیلی کورش عرفانی در تلویزیون دیدگاه به این وبسایت مراجعه کنید www.didgah.tv
آدرس ایمیل برای تماس با نویسنده [email protected]
نقش قرآن در کشتار حکومتی، جلال ایجادی