Friday, Dec 6, 2019

صفحه نخست » دو شعر از منیر طه «برای ساقه‌های سبز»

Monir_Tah.jpgواویلا

آتش به دشتِ گندم افتادست
واویلا
خونِ شقایق در خُم افتادست
واویلا
تیغِ هِلال داس و یال و بالِ خرمن‌کوب
با مردمِ نامردم افتادست
واویلا
دیدی چه بی رحمانه می‌روبد برونش را
دیدی چسان خصمانه می‌کوبد درونش را
دیدی چه آسان می‌درد پیراهنِ گل را
می‌درّد و می‌افشرد اینمایه خونش را
بنگر غریوِ ساقه‌های سبزِ گلگون را
بنگر تو عصیان و هَرای نایِ پرخون را
گویی گلوگاهش به نیش کژدم افتادست
اندام تُردش زیر نعلین ِسُم افتادست
واویلا
دیدی هراس خفته در چشمِ حبیبان را
دیدی هرای و وایِ پایِ بی‌رکیبان را
گمگشتگانِ روی دریا را و صحرا را
دیدی نصیبِ سینه سوزِ بی‌نصیبان را
سرخ است صحرا، بوی خون می‌آید از دریا
هرگز نخُسبد خون که بیدار است در رگها
فریاد گمنامان مپنداری گُم افتادست
واویلا
‌ای آشیان بی پناهِ خسته و رنجور
‌ای بر در و بامت خزیده نعشِ جغدِ کور
دیری نپاید طعمۀ کفتار می‌گردد
پایش لب گور است و جانش بر لب تنبور
*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
هله برخیز که خون بر سرِ بازار آمد، منیر طه

ندانستم چه بر جانش آمد

در یورش به دانشکدۀ فنی سه دانشجو به نام‌های شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا که به همراه دیگر دانشجویان می‌خواستند از دانشگاه خارج شوند، در راهروی دانشکده تیر خوردند و مردند.
روزنامه‌های ‌نوکرِ دربار و میرآخورانِ روزنامه نگار نوشتند:
سربازان تیراندازیِ هوایی‌کرده بودند.
از جان‌گذشته‌ای هم ‌نوشت: لابد دانشجویان بالای درخت نشسته بودند.
ندانستم چه بر جانش آمد.
تیراندازی هوایی! بجای اینکه سقف دانشکده را سوراخ کند، سینۀ سه دانشجوی هدف گرفته را سوراخ کرد.

«خونی‌که برجهید و روان شد/ پنداشتی ز دیده نهان شد؟
خون است خون، کجا شود از دیده‌ها نهان/ از فتنه‌ای‌که از سرِ خون بردمد فغان.»
از سروده‌ای به وقت دانشجویی.
وارثین آن تیراندازی هوایی! و بلا گردانانِ بلای ۲۸ مرداد که ملتی به ستوه آمده را گرفتار اینچُنین پی‌آمد شومی کردند، فراموش نکنند نخستین خونی که سطح دانشگاه را رنگین کرد، به وقتِ پادشاهِ فراریِ امریکایی بود که با یک اردنگی به داخل دروازه شوت شد و با همان اردنگی به خارجِ دروازه اُوت.
این جوان کُشی ادامه یافت تا خلافتِ دیگر جباران و نسخه برداران که وحشیانه ترینِ آن را در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ دیدیم و شنیدیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
هله برخیز که خون بر سرِ بازار آمد

به کین‌خواهیِ یارانِ‌عزیزی که در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران‌کشته شدند.

*

هله برخیز که خون بر سرِ بازار آمد
هله بستیز که گرگینة خونخوار آمد
*
هله آن روبهِ بگریخته از دامنِ دشت
به‌جگرخواریِ مرغانِ چمنزار آمد
*
هله حیوانِ کمان خورده، کمین کردة مست
تیز دندان و برافروخته رخسار آمد
*
هله هشدار، که غوغای کبوترها را
کف گرفته به دهان گرسِنه کفتار آمد
*
لاشه‌اش رفت و لَشش در گروِ لاشخوران
تیز چنگالک و با چنگکِ منقار آمد
*
دزدِ بگرفته‌کمین در کمرِ ظلمتِ شب
به شبیخونِ سرِ قافله سالار آمد
*
چنگ در سینه درافکن، هله این دَم بشکن
کز سرِ کوی محبت خبرِ یار آمد
*
خبر از مکتبِ عشق آمد و یارانِ عزیز
هله برخیز که خون بر سرِ بازار آمد
*
ونکوور، ششم دسامبر ۲۰۰۵ / پانزدهم آذر ۱۳۸۴



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy