پریسا صالحی، انصاف نیوز
«یک پزشک پیدا کردم تا بکارتش را ترمیم کند، میخواستم با او زندگی کنم اما قبل از هرچیزی باید میفهمیدم دلیل او برای ماندن با من این بود که چون رابطهی جنسی داشتیم حالا مجبور است یا من را واقعا میخواهد، مادر یکی از دوستانم پزشک بود به واسطهی او یک پزشک زنان پیدا کردم و با او به مطب این پزشک مراجعه کردیم، دو میلیون تومان پرداخت کردم و عمل انجام شد. بعد از عمل انگار سرد شده بود دیگر نمیخواست من را ببیند بعد هم گفت ازدواج ایدهی خوبی برای ما نیست و رفت.»
اینها گفتههای مرتضی، مرد جوانی است که تجربهی مواجهه با پرستاری از یک زن که ترمیم بکارت داشته را دارد؛ بکارت یکی از مواردی است که در جوامع سنتی فشار زیادی را روی زنان و مردان وارد میکند، اگر در شب ازدواج نشانهای مبنی بر باکره بودن زن ظاهر نشود یا مرد متهم به ناتوانی جنسی میشود یا زن بار خشونت را تا پای کشته شدن به دوش میکشد؛ در بیشتر مواقع این زن است که فشار حاصل از این ارزش به دوش او گذاشته میشود.
از طرفی پدیدهی جدیدی که در این مورد شایع شده است، زنان متاهلی هستند که تصمیم به ترمیم بکارت میگیرند. این زنان برای یک روز مشخص مثل سالگرد ازدواج، سالروز تولد یا حتی روز ولنتاین دست به این عمل میزنند. در مورد ریشههای روانی این کار با زهره میرعابدینی، روانشناس و سکستراپیست به گفتوگو پرداختیم. میرعابدینی میگوید با این کار در مرد حس قدرت و در زن حس اهدای یک هدیه تداعی میشود.
زهرا، فرد دیگری است که سابقهی مراقبت از یک زن که عمل ترمیم بکارت انجام داده را دارد، او میگوید: «دوست من این کار را به اجبار خانواده انجام داد چون نگران ازدواج او بودند. این به خاطر سنت است و احتمالا این حساسیتها تا چند سال دیگر از بین میرود.»
تاریخ خاورمیانه پر از خونهای ریخته شده به جرم نداشتن بکارت است. در گفتمان سنت، بکارت به نوعی شرف زن محسوب میشود و بدون آن زن لیاقت محبت، زندگی مشترک و حتی نفس کشیدن را ندارد. در بعضی از نقاط ایران، خانوادهها با مردی در قوم خود توافق میکنند که زن را بکشد و بعد از قتل هم رضایت میدهند.
محمدعلی که دانشجوی یکی از دانشگاههای تهران است نیز در مورد این عمل میگوید: «من با زنانی مواجه شدهام که هیچ اعتقادی به بکارت نداشتند اما به خاطر دید جامعه این کار را انجام میدهند. من فکر میکنم این به این دلیل است که زنان هنوز به این باور نرسیدهاند که صاحب بدن خودشان هستند و فکر میکنند شخص دیگری باید برای بدن آنها تصمیم بگیرد.»
اما مساله به سادگی یک تصمیمگیری ساده نیست، بخش زیادی از قتلهای ناموسی در خاورمیانه به خاطر متهم شدن زنان به نداشتن پردهی پکارت بوده است، کمترین تنبیه یک جامعهی سنتی در خاورمیانه برای زنی که بکارت ندارد، طرد شدن است؛ این عوامل باعث سوق دادن زنان به عمل ترمیم بکارت است.
سمت دیگر اما بیاعتبار شدن سنت در زندگی روزمرهی شهری است. عوامل مختلف مثل نبود کارکرد سنت در زندگی شهری امروزی، زن را به داشتن رابطهی جنسی سوق میدهد اما در بخش بزرگی از ازدواجها هنوز این بکارت است که اهمیت اساسی خود را حفظ کرده است.
در این مورد با فاطمه سیدی، پزشک زنان و زایمان و رحیم محمدی، جامعهشناس به گفتوگو پرداختیم. محمدی میگوید سیر اهمیت بکارت در جامعه نزولی است ولی هنوز در میان اقشاری اهمیت دارد و ترمیم بکارت نیز بین زنانی که در معرض آسیب هستند اخلاقی است اما این موضوعی نیست که بتوان به آن توصیه کرد. شیما قوشه نیز موضوع را از دیدگاه حقوقی بررسی کرد.
سیدی: به خاطر ولنتاین و تولد ترمیم بکارت میکنند
سیدی در مورد احتمال آسیب در این عمل گفت: «این عمل جراحی، عمل کوچکی است و کار خاصی نمیشود و احتمال آسیب به سلامتی شخصی که این کار را میکند وجود ندارد، برای این عمل زیاد به من مراجعه میکنند اما من چنین کاری نمیکنم.
بعضیها با رضایت همسرشان این کار را میکنند، خانمی را میشناسم که سه فرزند دارد، با همسرش مراجعه کرد و میخواست برای ولنتاین یا روز تولد همسرش بکارتش را ترمیم کند، یکی از همکاران من هم این کار را برای ایشان انجام داده بود.
از همه سنی برای این کار مراجعه میکنند اما بیشتر کسانی هستند که مجرد هستند و ازدواج نکردهاند ولی رابطهی جنسی داشتهاند و حالا یا نگران هستند یا خجالت میکشند و تصمیم میگیرند بکارتشان را ترمیم کنند.»
محمدی: شرایطی که بکارت را مقدس جلوه میداد، در جامعه از بین رفته است
رحیم محمدی در مورد موضوع بکارت گفت: «در این موضوع باید برگردیم به شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جامعه که تعریف و برداشتی از بکارت ساخته که از یک طرف مقدس، منزه و اخلاقی است و از طرف دیگر الزامات سخت و عذابآوری را بر زنان و دختران تحمیل میکند.
پرسش اصلی این است که چرا تاریخ، جامعه و فرهنگ ما چنین تعریفی را از بکارت ساخته است و آیا شرایط و زمینههایی را که روزی تاریخ ما برای بکارت میساخت همچنان وجود دارد؟
شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی که بکارت را حفظ میکرد و مقدس، خوب و اخلاقی جلوه میداد به مقدار زیادی در سطح جامعه از بین رفته است. افراد، یعنی زنان هم این موضوع را خیلی رعایت نمیکنند یا اصلا از نظر پزشکی نشانههای بکارت را ندارند. بنابراین ما در یک مخمصهی تاریخی، فرهنگی گیر کردیم که یک طرف بر حسب عادت گذشته و قدیم بکارت را محترم میشمارد اما دیگر در جامعه اینگونه نیست.
کلانشهرها الزامات تاریخی فرهنگی خودشان را دارند و حتی الزامات اخلاقی این کلانشهرها فرق دارد اما یک سری بقایای ذهنی و نوستالژی در یک سری از افراد جامعه و همینطور نظام سیاسی ما باقی مانده که این پدیده را پاک و منزه جلوه بدهد.
خانوادهها محافظ نظام اخلاقی قدیم هستند ولی عرصهی عمومی جامعه اینطور نیست؛ البته این موضوع به این معنا نیست که خانوادهها اعتقاد ارزشی به این پدیده داشته باشند، بلکه آنها عملگرایانه به موضوع نگاه میکنند؛ یعنی میگویند اگر فرزند ما این عیب را از نظر اجتماعی پیدا کند در آینده ازدواج و زندگیش دچار مشکل میشود. آدمها عموما از سر باور این کار را نمیکنند بلکه از سر نتایج عملی این کار را انجام میدهند.
ما باید زمینههای تاریخی فرهنگیای را که این پدیده را اخلاقی و منزه جلوه میدهد به پرسش بکشیم اگر این کار را کنیم و کنشگران و خانوادهها به فکر بروند و سوال طرح کنند این پدیده بقایای خودش را هم از دست میدهد، البته نه به زودی، ممکن است مقداری طول بکشد.
من فکر میکنم پدیدهی بکارت از یک طرف ظلم به زنان است و زمینهی ظلم را فراهم میکند و از طرف دیگر زمینهی متهم ساختن آدمهای سالمی را فراهم میکند که کارهای نیستند و شرایطی پیش آمده و خواسته و ناخواسته اتفاقی افتاده و حالا به خاطر اتفاق طبیعی بدنشان متهم و قربانی میشوند.»
او در مورد تبعات خشونتآمیز نداشتن بکارت اضافه کرد: «قتلهای ناموسی نسبت به ده سال پیش خیلی کمتر شده اما اگر از پدیدهی بکارت قدسیتزدایی و اخلاقزدایی نشود هم منجر به قربانی شدن زنان و دختران و هم منجر به قتلهای ناموسی و هم منجر به فروپاشی بعضی خانوادهها و هم منجر به فرار از خانه میشود و به طور کلی این موضوع عوارض بدی دارد.
راه حل آن خیلی صریح نیست که بعضی از کنشگران فمنیست ما فکر میکنند باید خیلی صریح بروند با مردم بگو مگو کنند. باید با متنها، نوشتهها، رمانها، قصه، فیلم و شعر و روشهای مستدل و عقلانی، مبانی تاریخی، ارزشی، فرهنگی و اخلاقی این پدیده را زیر سوال برد و آدمها را به فکر فرو برد، وقتی آدمها را به فکر فرو ببرید خودشان راه را پیدا میکنند اما اگر آنها را به لج بیندازید نتیجهی مثبتی ندارد متاسفانه بعضی کنشگران ما و همینطور بعضیها در نظام سیاسی ما در حوادث اخیر اینطور رفتار میکنند و افراد را به لج میاندازند. ما هنوز درست حرف زدن با مخاطبمان و مردمان را یاد نگرفتهایم بنابراین باید با اینها آهسته حرف زد.»
محمدی با تاکید بر لزوم برخورد گام به گام با این موضوع گفت: «افراد در تعلیم و تربیت و فرهنگشان یک پدیده را اخلاقی میدانستند اما امروز با این موضوع مواجه میشوند که یک عده میگویند این پدیده اخلاقی نیست، خب از لحاظ روانی و ساختار شخصیت نمیتوانند یک ساعته یا یک شبه آن ارزش اخلاقی را از دلشان بکنند و دور بیندازند، شدنی نیست. نهادهای اخلاقی، اجتماعی و شخصیتی مستلزم این است که در مدت طولانی همه کار کنند، بنویسند، حرف بزنند، فیلم درست کنند و گفتوگو کنند، تا به تدریج بنیانهای فرهنگی و اخلاقی در ذهن آدمها و کنشگران بلرزد و راه درست را پیدا کنند.»
او در پاسخ به اینکه بعضی اعتقاد دارند که با توجه به روند کاهشی اهمیت بکارت باید از آن کمتر صحبت کرد تا روند طبیعی خود را طی کند توضیح داد: «با اینکه در مورد آن حرف زده نشود مخالفم. هر پدیدهی اجتماعی باید به عرصهی گفتوگو بیاید اگر این اتفاق نیافتد در پشت پرده و در زیر پوست شهر بحران تولید میکند، بنابراین در مورد این پدیده باید گفتوگو کرد و حرف زد؛ رسانهها هم اعم از رسانههای مجازی، دیجیتال و کاغذی و داستان و قصه هم باید در این مورد حرف بزنند.
مشکل ما در شیوهی حرف زدن ما است، ما انسانهای عجولی هستیم و فوریتطلبیم و میخواهیم فوری به نتیجه برسیم. اینگونه پدیدهها با فوریتطلبی و فوری از جامعه نمیرود، اگر هم با عجله از جامعه بیرون رانده شود، تبعات منفی بیشتری پشت سر خود ایجاد میکند، برای مثال رضا خان گفت حجاب زن مشکل درست میکند و با زور و اسلحه روسری از سر زنها برداشت، دیدیم که بعد آن چه تبعات منفیای ایجاد شد. همین حجابی که در آن دوره کم کم داشت ارزش و اهمیت خود را از دست میداد، یک دفعه با یک شکل تندی به صحنه بازگشت؛ اما اگر آن نظام سیاسی آدمهای عاقلی بودند یا با آدمهای عاقلی مشورت کرده بودند میتوانستند راههای فرهنگی نرم تدریجی گام به گام را در پیش بگیرند و به فرآیندی که آغاز شده بود کمک کنند.
اگر یک فرآیند خود به خودی در جامعه، فرهنگ و تاریخ وجود دارد، اگر با این فرآیند با عقلانیت مناسب همراهی نشود، خود تبدیل به مسالهی اجتماعی میشود. در مورد خیلی از پدیدهها مثل حجاب، حقوق زن و حتی دین همین مساله وجود دارد. مردم ایران به تدریج داشتند دین خودشان و رابطهشان با خدایشان را بازتعریف و نوسازی میکردند تا با شرایط دوران مدرن سازگار باشد. یک دفعه عدهای آمدند و گفتند دین از اساس دروغ، غلط و غیرعقلانی است و برای دوران ترس و ناآگاهی بشر است؛ خب بعد از این یک عده با سرعت دین و سنت را برگرداندند و اسلام سیاسی هم از نتایج همان داستان بود. میشد که نخبگان اجتماعی، نویسندگان، فرهنگیها و روشنفکران این پدیده را خیلی خوب بفهمند و آهسته و گام به گام پیش میرفتند، خیلی از این اتفاقات نمیافتاد.
بکارت با مفهوم ناموس گره خورده، ناموس و اموال هم همیشه مترادف هم میآیند، برای مثال گفته میشود که مراقب ناموس و اموال خود باشید. ناموس پدیدهی روانی و روانکاوانهی باطنی جاگیری است و به این راحتی نمیشود به سادگی با این پدیدهها برخورد کرد. باید به آدمها فرصت داد تا خودشان به فکر فرو روند و با پرسش مواجه شوند و بیاندیشند و گفتوگو کنند. اما اینکه گفتوگو نشود و راکد و ساکت گذاشته شود و زیر پوست شهر رانده شود تبعاتی دارد ، از طرفی هم اگر افراط شود و آن را کاملا یک پدیدهی غیر عقلانی نامعقول مربوط به آدمهای عقب مانده فرض شود بازهم تبعات دارد.»
این جامعهشناس در مورد میزان اهمیت بکارت زن در جامعهی مردان گفت: «من تحقیق مستقلی ندارم و این را در قیاس با مسایل دیگر میگویم که در مردان و پسران طبقهی متوسط فکری فرهنگی که به دانشگاه رفتهاند و در معرض جریانهای فکری جدید هستند، این تعصبات زدوده شده است؛ برای مثال بخشهایی از زنها و مردها به راحتی باهم برخورد میکنند، دست میدهند و گفتوگو میکنند و کاملا محسوس است که در بخشهایی از طبقهی متوسط شهری این پدیده اهمیت خود را از دست داده است.
هرچه از طبقهی متوسط یا از شهرهایی که ویژگی کلانشهری را دارند دور میشویم، در شهرهای باستانی و سنتی که ریشههای تاریخی و فرهنگی را حفظ کردند مثل زاهدان، زابل، کرمان، یزد، قسمتهایی از خوزستان که قبیلهای و عشیرهای است یا در آذربایجان که قبایل ترک آنجا هستند که این مفاهیم به مثابه ناموس و عرض تلقی میشود و کسی که از آن سنتها تخطی کند جانش را از دست میدهد.
در کلانشهرها در جامعهی مردان هم فضا باز شده و خیلی روشن هستند و من فکر میکنم در جاهایی مردان ما بیشتر از زنها از این پدیده اسطورهزدایی کردند.»
او در پاسخ به اینکه آیا میتوان ترمیم بکارت را راه حل موقتی جامعه در تعارض نظام اخلاقی سنتی و مدرن دانست گفت: «این صحبت درستی است؛ من با ترمیم بکارت مخالف نیستم ممکن است فردی ببیند اگر بکارت را نداشته باشد به زندگیش آسیب میخورد من این کار را برای او اخلاقی میدانم، شرایطی خودخواسته یا ناخواسته به وجود آمده که ما آن را درک نکردیم، اگر ما به جای او بودیم میفهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است، بنابراین خود این پدیده را من غیراخلاقی نمیدانم اما خیلی هم نمیشود آن را به افراد توصیه کرد. کسانی که در موقعیتهای خانوادگی خاصی هستند اشکال ندارد چنین کاری کنند اما نمیشود این را به عنوان یک پدیدهی عمومی توصیه کرد.»
محمدی در پایان افزود: «من با کنشگران حوزه زنان خیلی گفتوگو کردهام و احساسم این بود که اهل عجله هستند. یک مقدار با مسایلی که با اسطورههای تاریخی و فرهنگی جامعه پیوند خورده باید عقلانیتر، آهستهتر برخورد کرد تا مردم به تدریج یاد بگیرند، فکر کنند و این تغییرات را تجربه کنند، واقعیت این است که تغییرات گاهی سختی و رنج و عذاب دارد. اینطور نیست که تغییر مثل جابهجا کردن یک دیوار باشد، تغییرات اجتماعی تغییر فکرها، روانها، دلها و آرزوها است و نیاز به زمان دارد.»
میرعابدینی: ترمیم بکارت در زنان متاهل، حس قدرت برای مرد دارد
از میرعابدینی در مورد علت تمایل زنان متاهل به ترمیم بکارت پرسیدیم که توضیح داد: «این موضوع هم مثل هر موضوع دیگری دو بعد دارد: بعد روانشناختی و بعد جامعهشناختی. بعد جامعهشناختی به تقدس بکارت برمیگردد، انگار که بکارت پرده، پل یا ورودیای است که باید بسته بماند تا یک فاتح طی مراسمات خاصی و با پرداخت هزینههای خاصی که به طور سنتی شامل مهریه، شیربها و امثال آن است، این فتح را انجام دهد؛ این فضای ذهنیای است که در مورد بکارت از آموختههای جامعه است و برای ما وجود دارد.
مسالهای که ارزش و تقدس بکارت از نظر روانشناختی برای ما ایجاد میکند این است که دادن این بکارت برای یک زن به مثابهی دادن یک هدیه و برای یک مرد تبدیل به چیزی است که باید فتح شود و احساس قدرت برای او ایجاد میکند میشود.
وقتی هر چیزی روی یک قله قرار داده میشود و دور از دسترس میشود و میگوییم شما باید تلاشهایی کنید تا به آن قله برسید، همیشه احساس فتح قله باعث احساس لذت و توانمندی و قدرت در فرد میشود، وقتی بکارت تبدیل به قلهی دور از دسترس میشود اگر کسی بتواند آن را فتح کند احساس قدرت در او تداعی میشود.
مغز ما جوری کار میکند که با تصویرسازی چیزهایی که قبلا تجربهی آن را داشتیم، میتوانیم مشابه آن احساس را در خودمان تولید کنیم. مثال سادهی آن این است که اگر الان من به شما بگویم:«لیمو ترش»، نه لیمو ترش وجود دارد، نه بوی آن هست و نه مزهی آن؛ ولی دهن شما آب میافتد، یا در مورد یادآوری جایی که رفتیم وقتی آن فضا را در ذهنمان تکرار میکنیم و حتی تصویرسازی ذهنی میکنیم، حس و حال آن برایمان تداعی میشود. این موضوع تکرار تجربهی فتح کردن برای یک مرد و برای زن تکرار تجربهی دادن یک هدیهی ارزشمند است.»
او در مورد تبعات عمل ترمیم بکارت در زنان گفت: «دو طیف مختلف این کار را انجام میدهند، بعضی از آدمها مجبور به این کار میشوند چون اگر این کار را نکنند زندگی آنها به خطر میافتد. قطعا ما هرکاری را از روی ترس و حفظ جانمان انجام دهیم، برایمان آسیب روانی خواهد داشت. اولین آسیبی هم که ایجاد میکند اضطراب است و ممکن است انواع و اقسام اختلالات اضطرابی را تولید کند. چون فرد به طور دائم نگران است که نکند بفهمند، نکند مشخص شود نکند فلان اتفاق بیافتد. کسانی که در معرض خطر خشونت هستند دچار ضطراب میشوند حتی اگر ترمیم کنند و مدام به این فکر میکنند که نکند لو بروم.
کسانی هستند که خودشان هم باور دارند که نباید این کار را میکردند اما تحت شرایطی این اتفاق برای آنها افتاده و حالا بار عذاب وجدان سنگینی دارند. اینها هم درگیر اختلالات اضطرابی میشوند.
طیف دوم کسانی هستند که خودشان اعتقادی به این موضوع ندارند، در این اشخاص بار روانی ایجاد شده خیلی کمتر از گروه اول است چراکه بر خلاف اعتقاد خودشان کاری نکردند، نسبت به خودشان نارضایتی ناشی از اینکه «من گول خوردم» یا «تباه شدم» و منفیبافیهایی در این حد دیگر ندارند. فقط برای اینکه زندگی بهتری داشنه باشند یا کسی بهشان گیر ندهد و در کل همرنگ جامعه شوند یا به عبارتی قیمت را بالا ببرند این کار را انجام میدهند. در این افراد هم ایجاد مشکل میشود اما غلظت آن به اندازهی گروه اول نیست. این مشکل تا حدی از جنس اضطراب است اما بیشتر مربوط به تعارض درونی است که «من نمیتوانم خود واقعیم را نشان دهم، یک باوری دارم و دلم خواسته و یک کاری را انجام دادم ولی چون جامعه آن را نمیپذیرد نشان نمیدهم.» یک نوع ریاکاری که خیلیها در جامعهی ما درگیر آن هستند.»
او دربارهی درگیر شدن خصوصیترین بخش زندگی زنان در عمل در دو بعد بدنی و اجتماعی توضیح داد: «این نوع حس تمام زنان وقتی پیش متخصص زنان می.روند درگیر آن میشوند و مخصوص این طیف خاص نیست. خیلی طبیعی است که کسی که سن پایینتری دارد و دفعات اول مراجعهاش به پزشک زنان است بیشتر حس شرم یا خجالت داشته باشد، هرچند همه میدانیم که حتی بعد از سالها هم حس خوشایندی ندارد.
قسمت زیاد این موضوع در بعد اجتماعی به باورهای مذهبی سنتی در جامعه برمیگردد که شکلی از فرهنگ بر ما حاکم است که به خودش اجازه میدهد که در کوچکترین ارکان زندگس ما دخالت کند، کدام یک از ما و در کدام حیطه واقعا آزادی عمل داریم؟ در خیلی موارد مجبوریم که روی فرهنگمان کار کنیم، البته در مورد این مورد دیگر خیلی شرایط خاص و آزاردهنده است و حتی میتواند منجر به لج کردن و عکس العمل منفی شود.»
قوشه: قانون موضعی در برابر ترمیم بکارت ندارد
شیما قوشه در مورد موضع قانون در برابر عمل ترمیم بکارت گفت: برای زنی که چنین کاری میکند قانون جرمانگاری نکرده و حتی چندی پیش یک فتوایی هم در مورد آن داده شد اما برای پزشک ممکن است نظام پزشکی قوانین خاص خود را داشته باشد.»
او در ادامه افزود: «اگر بخواهیم ایدهآل نگاه کنیم از ابتدا نباید این مساله برای زنان مهم باشد، من میخواهم افسانهی پردهی بکارت را زیر سوال ببرم چراکه حتی طبق گفتهی پزشکان در بسیاری از زنان پردهی بکارت به آن شکلی که عموم فکر میکنند نیست، برای بعضی اصلا به آن شکل وجود ندارد، برای بعضی آنقدر کلفت است که در منابع دینی هم به آن اشاره شده و گفته شده که یک استخوان یا گوشت وجود دارد، اینها جز با عمل جراحی برداشته نمیشود و دخول هم نمیتواند آن را از بین ببرد. اما به هرحال ما در یک جامعهی سنتی زندگی میکینم و برای خیلی از خانوادهها این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است.»