در تاریک روشن هوا به صدای بغ بغوی دو کبوتر از خواب بر میخیزم، از لابلای شاخههای درخت گلابی روبروی پنجره اطاقم به دو کبوتری که تازه در روزهای آغازین بهار به لانه خود برگشتهاند نگاه میکنم. چه عاشقانه و سر شار در گوش هم میخوانند؟ بر میخیزم با درد تلخ تنهائی در پشت پنجره میایستم.
" در اطاقی که به اندازه یک تنهائیست دل من که به اندازه یک عشقست به بهانههای ساده خوشبختی خود مینگرد.. و به آواز قناریها که به اندازه یک پنجره میخوانند. " فروغ
ذهنم بی تابی میکند. از پنجره میگذرد، هزاران کیلومتر دور تر، برفراز سرزمینی که سر زمین مادری من است میچرخد و درگوشهای از آن سرزمین در اطاقی که همسرم و دخترم در کنار هم غنودهاند فرود میآید. میدانم، همزمان با من میلیونها انسان آواره، مهاجر، تک افتاده، زندانی، بیمار و غریب در این روزهای سخت هجوم "کرونا "روحشان چون من، بیشتر از هر زمان دیگر در رویا، میچرخد و عزیزان را خود جستجو میکند.
چرا که نوروز بر آستانه در ایستاده است!
آخرین چهارشنبه سال، خبر از آمدن میر نوروزی میدهد. روزهای کودکی از مقابل چشمانم عبور میکنند. شادی مردم، هم همهههای پریدن از روی آتش، دادن زردی و گرفتن سرخی از آن!
"زردی من از تو سرخی تو از من
غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا "
صدای قاشق زنان، خنده فال گوشان، عشوه دختران جوان برای پسران همسایه، بیاد شعر شهریار میافتم
"چار شنبه نن گردکانه مویزه
قز لار دیر آتل ماتل چار شنبه
آینا تکن بختم آچل چارشنبه"
گردو و مویز چهارشنبه
دختران میخوانند چهارشنبه بر خیزپریدن آغاز کن!
گشوده شو بختم چون آئینه چهار شنبه! " جیدر بابا
میخندم، شال آویخته او را از پنجره غلام به خاطر میآورم، جوراب بسته شده برشال را و فاطمه خانم که خانم ننه اورا به خاطر میآورد و میگرید.
بر چه فرهنگ وسنتهای جانداری تکیه دادهایم.
فرهنگی به درازنای تاریخ به وسعت اقوام وملیتهای گوناگون که قرنها وقرنها در کنار هم به مسالمت زیستهاند، کار کرده سنگ بر سنگ نهاده واین سرزمین را ساختهاند. شادی واندوه خودرا درشعر وموسقی ریخته ونسل به نسل در سینهها چرخانیدهاند.
سرزمینی که پیامبرش با "پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک "منزلت و جایگاه انسانی اورا معین ساخته وداریوشش در دعای خود از اهورا مزدا خواستارمصون داشتن او از خشکسالی ودروغ گردیده است.
اگر امروز حکومتی جابر و ستمگر بر او حکم میراند و پیوسته بر طبل دشمنی میکوبد. اما چه باک که فرهنگی غنی تر، انسانی تر، از زبان حافظ اورا به کندن نهال دشمنی ونشاندن درخت دوستی میخواند.
سعدی از گوهر یگانه انسان میگوید که اگر روزگارش عضوی از او را به درد بیاورد دیگر عضوهایش قراری نخواهند داشت. چرا که بنی آدم اعضای یک پیکرند!
سیمای حقیقی این سرزمین نه جنگ، نه هجوم ونه هل من مبارز مشتی متجر بنیادگرا بل پیامی از دوستی است نگاشته بر لوحی گلی کوروش که از آزاد بودن انسان میگوید.
امروز اگر چنین آمده که چهره این سرزمین مخدوش شده و استبداد بر آن حکومت میکند. اما تمام تاریخ آن مبارزه برای آزادیی و آزادگی بوده است.
طاقت آورده،؛ رنج کشیده اما هرگز دمی از فکر حریت خود غافل نگردیده است.
در انتهای سالی که رو به پایان است مردم در کنار روزهای تلخی که سپری گرده و سپری میکنند، روزهای پر شور پای کوبی، فریاد آزادی! قدرت مردم را به خاطر میآورند.
روزهای درد آوری که سرکوب ونشستن گلوله بر قلبهای جوان را تجربه کردهاند.
روزهای دروغ آشکار حکومت به مردم. قربانیان بی شمار ایپیدمی کرونا و بی مسئولیتی حکومتیان، در برابر آن. روزهای سقوط اقتدار کذانی حکومت اسلامی. روزهای فرو ریختن اعتقاد بخش عطینی ازمردم به حکومت و باورهای دروغین ترویج شده توسط او ونرفتن اکثریت به پای صندوقهای رای! این خود دستاورد بزرگی است!
روزهائی که عاطفه وهمبستگی عمومی برای مقابه با کرونا در سیمای انسانی هزاران پزشگ، پرستار وکادرهای درمانی و همیاری مردم سیمای دیگری از جامعه را ترسیم میکند! ما زندهایم! وبا تاریخ میآئیم!
ذهنم آرام میگیرد. میدانم روزهای سخت تر از این داشتهایم اما هرگز در استقبال از مقدم میر نوروزی تعلل نکردایم. هرگز این آتش جاویدان شعله ور در درون هر تک تکمان خاموش نگردیده است.
" آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. "
در آستانه سال یک هزار سیصد نودونه اگر چنین آمده که نمیتوان هیمه آتش در معبر نهاد. اما با بر افروختن بوتهای کوچک در حد امکان ویا با بر افروختن شمعی و نهادنش بر پشت پنجرههای خود و سر دادن سرودی در رسای آزادی و عظمت انسان آخرین چهارشبه سال این سور گرما بخش را به یک همبستگی تاریخی وبیاد ماندنی بدل خواهیم کرد!
ذهنم و روحم آرام گرفته است. افق روشن گردیده، آفتاب در حال دمیدن است. کبوتران پرواز میکنند. امیداین درخت شاداب زندگی در درون هزاران شاخه قلبم جوانه میزد.
زیر لب زمزمه میکنم.
"آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا بر جاست
گر بیفروزیش رقص شعلهاش از هر گران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست " سیاوش کسرائی
شب چراغ دل خواهم افروخت بر بال باد نوروزی خواهم نشست وهمراه مردم خواهم خواند "غم برو شادی بیا محنت بروروزی بیا "
ابوالفضل محققی
کرونا در سیاهچالهای حکومت اسلامی، مسعود نقره کار