می گفتند: اگر پول نداریم، عوض اش امنیت داریم!
می گفتند: اگر مفلس فی امان الله شده ایم، عوض اش امنیت داریم!
می گفتند: اگر کشور را غارتگران شخم زده اند، عوض اش امنیت داریم!
می گفتند: اگر ثروت مملکت را خرج سید حسن نصرالله و بشار اسد می کنیم، عوض اش امنیت داریم....
هی گفتند و گفتند و گفتند و ما هم داشت کم کم باورمان می شد که اگر هیچی توو مملکت نداریم، عوض اش امنیت داریم!
همین جوری که با لالاییِ «عوض اش امنیت داریم» دچار چرت ملیح شده بودیم، و چشمان مان بر روی تجاوز به دختر بچه ها و بریده شدن سر فرزند به دست پدر و تجاوز در روز روشن به «مرد جوان» و غارت مملکت توسط اکبر طبری و آملی لاریجانی و کشته شدن زن بدبخت، به دست وزیر آموزش و پرورش کشور و ارسال سازمان دهی شده دختران ایرانی برای تن فروشی در کشورهای منطقه و این ها بسته شده بود و با قصه ی هیجان انگیز سقوط قاضی فاسد از طبقه چهارم هتلی در بخارست داشت خوابمان می برد، ناگهان صداهای تق و توقی بلند شد و «کپسول های گاز» بود که به هوا می رفت!
یک روز پارچین، یک روز نطنز، یک روز زرگان، یک روز شیراز، و امشب هم گرمدره و غرب تهران، ما که این صداها، مزاحم خواب مان با لالایی «عوض اش امنیت داریم» شده بود و به نق نق افتاده بودیم، به لـلـه مان غُر زدیم که لـلـه جان! انگار خبرایی ه و همچین هم امنیت نداریم، که لــلــه ی مزبور که موجودی ست ترسناک شبیه به خانم فرهادی زاد و بدبخت از شدت فشار روحی و عصبی و مالی و این ها پستان اش مثل گرسنگان آفریقا آویزان شده و قطره ای هم شیر ندارد، پستان چروسکیده را چپاند در دهان مان، و با نعره ای رعب آور به ما فرمود که خفه شو توله سگ! مگه نمی بینی توو جنگل های شمال یه عده بچه رو که با موسیقی خارجی زدن و رقصیدن دستور دستگیری شون رو صادر کردن و یک عرق خور رو هم بالا ی دار کشیدن و انگشت یارو دزده رو هم توو زندان بریدن؟ ت خ م سگ اگه این امنیت نیست پس چیست؟ کوفت کن شیر منو تا نزدم مثل اون صاحب ملکِ حکومتی در لواسون توو فرق سر ت! از دیه میه هم خبری نیست! پس بخواب گل پونه، اینقدر نگیر تو بهونه....
بگیر این پستون رو به دهن ات که ممکنه فردا همین هم گیر ت نیاد!
یادت نره این جمله ی قشنگ، که هیچی هم نداشته باشیم، عوض اش امنیت داریم!