سران جمهوری اسلامی ایران و بدنه ایدئولوژیک آن در طی سالیان حکمرانیشان بر ایران تلاش بسیار زیادی به خرج داده-اند که علوم انسانی را از دانشگاه ها و جامعه حذف و یا کمرنگ نمایند و بجای آن طبق نامگذاری غیر علمی خودشان، "علوم انسانی اسلامی" را جایگزین نمایند. زیرا از علوم انسانی و تاثیر آن بر رشد آگاهی نسل جدید و به تبع آن دوری نسل جدید و مردم از اسلام و آموزه های واپسگرای آن در هراسند. علوم انسانی دروازهای به سوی خردورزی، سعادت و پیشرفت برای بشر میگشاید و انسان را تشویق به اندیشیدن، پرسشگری و کنجکاوی میکند، که این خصوصیات برای حاکمیت استبداد دینی به مانند زهر عمل میکند.
حاکمان اسلامی برای تسلط بر جامعه نیازمند مردمانی فاقد قدرت اندیشیدن و پرسشگری میباشند تا پاسخ پرسشهایشان را بدون اندیشه و از طریق منابع غیر استدلالی دینی و ساخت دست حکومت دینی حاصل نمایند. منابع و معارفی که هدفش حفظ حکومت دینی و حاکمان و حامیان مزدورشان است تا به استثمار و چپاول ثروت مردم بپردازند. نام اسلام برای حکومت تنها پوسته ای برای عوام فریبی و ممانعت از قیام مردم علیه دزدان و غارتگران در لباس حاکمان اسلامی است. از نکات مهم دیگر در بررسی اصطلاح علوم انسانی اسلامی این است که عبارت فوق اصطلاحی کاملا بی معنی میباشد، به عبارتی دیگر آن موضوعات و مفاهیمی که به عنوان علوم انسانی اسلامی معرفی میشوند به هیچ عنوان علم نیستند! بلکه تعدادی اقوال و روایات میباشند، این به اصطلاح علوم انسانی بطور کلی با توصیف مطالب علمی مطابقت ندارند. حتی در بسیاری از موارد این اقوال با یکدیگر نیز در تضاد میباشند. شیوه شکل گیری و پیدایش علوم انسانی که یکی از شاخه های علوم بشری است، به وسیله استفاده از ابزارها و شیوههای علمی و پژوهشی صورت گرفته است. این موضوع که بگویم فلان مطلب یک حقیقت علمی است چون فلان شخص آنرا گفته است، گفتاری کاملا اشتباه، خارج از چارچوب علوم و مضحک میباشد. برای اثبات یک حقیقت علمی باید به شیوه پژوهشهای علمی عمل نمود. به بیان سادهتر تمامی علوم بشری برای اثباتشان از فیلتر عقل، منطق و ریاضیات و تکنیکها و ابزار علمی بررسی پدیده ها گذر میکنند و مطالبی که خارج از این شیوه ها و چار چوب قرار داشته باشند و از این فیلترها عبور نکرده باشند به هیچ وجه علم محسوب نمیشوند. آنچه یک فرد مذهبی به عنوان علم معرفی میکند، به هیچ وجه از یک فیلتر اثباتی عبور نمیکند، بلکه با استناد به اینکه راوی آن مطلب شخص مقدس یا مشخصی بوده است، مطلب فوق را به عنوان یک اصل مسلم و علمی معرفی مینمایند. بنابراین از لحاظ دیدگاه روش های پژوهشی، مطالب وموضوعاتی که به نام علوم انسانی اسلامی و یا هر نوع علوم اسلامی به خورد مردم داده میشوند، به هیچ وجه ماهیتی علمی ندارند و در حقیقت علم محسوب نمیشوند و نه تنها در بهبود زندگی انسانها موثر و مفید نیستند، بلکه منجر به آسیب های جدی به زندگی بشر نیز میشوند. این به اصطلاح علوم، پاره ای اقوال مستقیم و غیر مستقیم از سوی افرادی در گذشته های دور میباشند، که حتی در درستی و اصالت این اقوال تردیدهای جدی وجود دارد. بنابراین ما با هیچ علمی روبرو نیستیم و تنها با دستورات و روایات مذهبی درگیر هستیم که به نام علم بزک شدهاند تا فروش این کالای مضر و بی ارزش به مردم آسان باشد. در حقیقت دستورات فوق که به نام علوم انسانی اسلامی معرفی میشود هدفش حفظ قدرت کاسبان دین میباشد تا بدینسان ایشان بتوانند به زراندوزی خویش بدون مزاحمت مردم ادامه بدهند.
حال میخواهیم به چرایی این موضوع بپردازیم که چرا حاکمان، مبلغان و کاسبان دین دست به چنین تغییر تعریفی زدهاند بدین معنی که تعبیر "معارف دینی" را به " علوم انسانی اسلامی" تغییر نام دادهاند، علت این تغییر نامگذاری به فشار مدرنیسم بر ماهیت واپسگرا و تخریب کننده قوانین شرع مربوط میشود. قوانین شرعی در دنیای مدرن امروز برای اداره جامعه کاملا ناکارآمد و بیکفایت میباشند و متولیان دینی که بر امور کشور حاکمند، بجای اینکه به شکست مدیریت و اداره جامعه بر اساس معارف دینی اعتراف و آن شکست را بپذیرند و تن به مدیریت علمی و علوم انسانی بدهند، با حیله گری قصد دارند تا تنها با تغییر نام "معارف اسلامی" به "علوم انسانی اسلامی" در حفظ قدرت و استیلای ایدئوژیک خویش کوشا باشند. بطور مبسوط تر باید گفت که چون منافع مالی افراد معروف به متولیان دینی از طریق تحمیق و استثمار مردمان ساده و ناآگاه تامین میشود و همزمان سطح آگاهیها در حال رشد است این کاسبان و راهزنان دین مجبور به انجام اصلاحاتی ظاهری و نه ماهوی شدهاند. اداره امور یک کشور در قرن بیست و یکم با این معارف اسلامی امری پر تناقض و ناممکن میباشد و تنها با علوم انسانی حقیقی میتوان پاسخگوی مردم و اداره جامعه بود.
ایران دارای حاکمانی است که ادعای علوم انسانی اسلامی دارند اما برای حفظ حکومتشان، به شیوه علوم انسانی مدرن کشور را اداره میکنند، اما در مواجهه با مردم سعی در تحمیق ایشان دارند و علوم انسانی اسلامی را رو نمایی میکنند. در یک دست جام ادار شتر بدست میگیرند و به مردم توصیه به نوشیدن میکنند و در دستی دیگر داروهای درمانی طب مدرن را در دست گرفته و مصرف مینمایند. نوشیدن ادرار شتر به حفظ حکومت استبدادیشان کمک میکند و مردم را خرافی و جاهل نگاه میدارد و خوردن داروهای طب مدرن به حفظ جانشان یاری میرساند. نوشیدن ادرار شتر بخشی از علوم انسانی اسلامی است که به نقل از خودشان توسط معصومین برای درمان سفارش شده است و حتی خود متولیان اسلام شیعی به آن عمل نمیکنند و برای درمان بیماریهایشان از مدرن ترین امکانات پزشکی داخل و خارج کشور بهره میبرند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تمام تلاشهای حاکمیت دینی حاضر در ایران، برای استقرار احکام و دستورات دینی در جامعه و نام گذاریهای بیهوده، جهت تثبیت این روش ها در جامعه، هرگز به بار ننشسته و از این به بعد هم نتیجهای به بار نخواهد آورد. سخن پایانی اینکه؛ علوم انسانی اسلامی همانقدر در جامعه ایران کاربردی و مستقر خواهد شد، که نوشیدن ادرار شتر جهت درمان بیماری کرونا در میان مردم و حتی خود روحانیون مرسوم شده است.