حجاریان، این فرادست و صدرنشین اصلاح طلب اسلامی راست میگوید با نفوذ در قدرت است که میتوان اصلاح امور را جاری ساخت اما باید از وی پرسید: بیش از بیست سال از اصلاح طلبی و نفوذ در قدرت دینی کدام اصلاح بنفع مردم و جامعه صورت گرفته؟ اقصاد که فروپاشیده است، سیاست که به لجن کشیده شده و کُشتار دینی و دگراندیشی بی وقفه ادامه دارد، در یک زمینه کوچک و عادی که اصلاحاتتان دستاورد داشته را نام ببرید؟ آری در قدرت است که میتوان روند اصلاحات را جاری ساخت اما نه در قدرت دینی بلکه غیردینی و عقلانی. شکست اصلاحات در دستگاه تئوکراسی شیعی از ذات دینی آن ناشی شده اما سعید حجاریان دین منش و «دینخو»، خفته در آغوش گرم و نرم اصلاحات دینی هیچگاه نخواست علت این شکست را در اصل وجودیاش توضیح داده و برملا کند و بگوید که اصلاح مورد نظرش اصلاح حکومت دینی ست. چونکه این امر لودهنده اصلاح طلبی دینی که خود علت شکستش بوده در روند بیست ساله اصلاح حکومت دینی، و در هیچ کجا هم چنین چیزی سابقه نداشته، خواهد بود.
اگر بخواهیم اصلاحات را به مفهوم رفرماسیون اروپاییاش هم در نظر گیریم، چنین چیزی یک امر و پروژه ایست عقلانی دارای پشتوانه نظری، اما اصلاح مورد نظر حجاریان دارای پشتوانه دینی ست. علت شکست اصلاحات در چهارچوب حکومت دینی ناشی از همین محدودیت و معذوریت دینی بوده است. لاطائل این فرادست اصلاح طلب دینی به همین جا ختم نمیشود. وی چون دین منش است و سر در لاک حکومت دینی اسلامی دارد و در ماندگاری آن مساعی میجوید باورش نمیشود که مردم در دی ۹۶ و آبان ۹۸ گفتهاند «اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» به همین جهت در منتهای کوشش خود در نفی آنها، آنها را «هرج و مرج» طلب مینامد. مضحک تر آن است، با وجودی که وی به اعتراضات در کف خیابانهای ایران از سوی مردم به ستوه آمده از ستمگری حکومتش، اعتراف میکند و هزار و پانصد کشته فقط در آبان ۹۸ به حجم پرونده کُشتارشان افزوده شده اما همزمان میگوید: «مردم میل به خروج از منزل را ندارند چه برسه خروج از حاکمیت». آدمیِ دینخو همچون وی وقتی به حکومت دینی خو کند متوهم شده و برای نجات آن حکومت، افسارگسیخته میشود و به هر کس میتازد. و به همین علت مجبور است تا انزجار و به همین مناسب ریشخند خود را نسبت به مردم معترض آشکار کند.
واژه «اصلاح» ترجمان رفرم اروپایی ست و «رفرماسیون» اروپایی از همین ریشه است. اصلاح یا اصلاحات همان رفرم یا رفرماسیون اروپایی نیست. در ازمنه تاریخ حکومتهای استبدادی، هرگاه این حکومتها در مدیریت سیاسی جامعه به بن بست میرسیدند موضوع برخی اصلاح امور مربوط به دوره معین خود، مطرح میشده اما نه به عنوان یک رویداد فرهنگی تاریخی آنگونه که در رفرماسیون اروپا رخ نمود. پشتوانه رفرماسیون، نظری/ مفهومی بوده که هدفش کوتاه کردن دست دین از ساختار سیاسی و تبدیل آن به یک امر شخصی بوده است. در حالیکه اصلاحات در حکومت اسلامی یک رویداد تاریخی برای تغییر اساسی و ساختاری و گذار از حکومت دینی نیست. از اینرو «اصلاحات» ایرانی با «رفرماسیون» اروپایی نافی یکدیگراند؛ اولی میخواهد حکومت دینی را اصلاح کند و دومی حکومت را از شّر دین نجات داده و دین را مبدل به امر شخصی کرد.
اصلاحات در ایران کنونی در چهارچوب یک نظام دینی مطرح است و اصلاح طلبان دین را یک امر شخصی نمیدانند بلکه برعکس برایش یک امر سیاسی قائل هستند آنهم زیر سیطرهاش. بی دلیل نبود که رهبر اصلاح طلبان محمد خاتمی در اولین دوره «انتخاب» حسن روحانی در میان دانشجویان گفت: «سیاست باید به خدمت اخلاق و دین» باشد. تنافی میان رویداد رفرماسیون اروپا و اصلاحات در ایرانِ اسلام و شیعه زده در اینست که، پشتوانه رفرم و رفرماسیون اروپا بر تدوین نظریه سیاسی و فکری استوار است در حالیکه اصلاحات در ایران بر اعتقاد دینی. به همین ترتیب اروپائیان نه به حکومت دین بلکه به دین رفرم بخشیدند و ما ایرانیان بر حسب همان گفته محمد خاتمی عزم را جزم کردهایم تا حکومت دینی را اصلاح کنیم. براستی که، در کج فهمیِ دو معنا و مفهوم متفاوت واژهها و رویدادها در دو فرهنگِ نافی یکدیگر، مانند دیگر کج فهمیهایمان، استثناء و استادیم.
نیکروز اعظمی
تهران میخواهد، نمیتواند، حامد آئینهوند
آدولف اَیشمَن چگونه به دام افتاد؟ کوروش گلنام