سیل جاری میشود در میان گلوله و خون در میان فریاد میلیونها توده مردم که نشئه قدرت ویرانگر خود شده بودند انقلاب اسلامی شکل میگیرد.
مردمی برآمده از اعماق که حال خمینی را زبان گویای خود میدانستند. مردمی که توان تجزیه و تحلیل آنچه که میگذشت نداشتند، توان استنتاج و نتیجهگیری، غرقشده در ایدئولوژی خشن اسلامی که خمینی منادی آن شده بود. توده مردم بهعنوان سیاهی لشگر همه جا را غرق در خود ساخته بودند.
تودههای مردم در کشورهای عقبمانده، که فاقد تفکر مستقل میباشند همیشه خواستههای خود را در سیمای یک ناجی متجلی میکنند و دل به او میبندند. برای آنها نه سخن که صاحب سخن مهم است. خمینی حال صاحب سخن شده بود. در چنین فضای ملتهب آکنده از شیفتگی و آرزو، مردمِ به هیجان آمده چشم بر خشونت بستند غرق در فضای خشونتبار روزهای انقلاب که تا سالها بعد تداوم یافت گردیدند! برآنچه که از زبان خمینی جاری میگشت مهر تائید زدند! پای کوبیدند، مشت بر هوا کردند و شعارهای او را تکرار نمودند و چرخه خشونت را به نام انقلاب چرخاندند.
ما نیز با اندک تفاوتی در آن فضای ملتهب، پرشور، فاقد عقلانیت و آیندهنگریِ بعد از سالها مبارزه مسلحانه فرصت یافته بودیم که سازماندهنده هیجانات و خواستههای بخشی از اقشار متوسط عمدتاً تحصیلکرده و به اصطلاح روشنفکران آن دوره باشیم. با شعارهایی به اصطلاح طبقاتی - انقلابی که به نظرم از نظر مضمونی چندان تفاوتی با شعارهای خمینی نداشت، آنها را پیرامون خود جمع کنیم.
شعارهایی که رنگ آزادیخواهی آن کم، عدالتخواهیاش پررنگ، ضدسرمایهداری و ضدامپریالیستیاش غوغا میکرد و آب بر آسیاب چرخان بر خون خمینی میریخت.
با وجود ادعای ما بر نمایندگی طبقه کارگر و دهقانان ما در عمل هیجانات و خواستههای بخش متوسط و روشنفکرانی با گرایشات مختلف را نمایندگی میکردیم که به خاطر ضغف رهبری، ضعف تئوری و توان سازماندهی عملاً بهدنبال آنها کشیده میشدیم.
ما فاقد یک دید استراتژیک با برنامه بودیم. تابعی از حوادث و فضای انقلابی که در سیمای ما بهصورت چریکهای فدائی نمود پیدا میکرد. چریکهایی که توانشان را از سیاهکل، از شهدا، سالها مبارزه مسلحانه، مبارزه ضدامپریالیستی و فعالیت در دانشگاههای ایران، از مبارزه مسلحانه دیگر جریانهای چریکی جهان، از گذشته، میگرفت.
با وجودی که در روزهای قبل انقلاب تعدادی از اعضای تأثیرگذار سازمان از زندانها آزاد شده و بلافاصله بهعنوان رهبری جذب سازمان فدائی شده بودند. اما هنوز توان این را نداشتند که قادر شوند موجی به عظمت و بلندی ناشی از طوفان انقلاب را که بهصورت دهها هزار نفر در سرتاسر ایران به سویشان میآمد مهار کنند. آنها سالها در زندان در یک فضای ایزوله شده از جامعه بحث کرده و بیشترشان به نفی مبارزه مسلحانه رسیده بودند. اما وقتی در برابر آنهمه جمعیت و سلاح قرار گرفتند بار دیگر قدرت سلاح، کثرت جمعیتِ عمدتاً جوان و شور و شوق کسانی که بیشترشان ماجراجویان دیروز دانشگاهها و محیطهای چپ افراطی بودند آنها را مقهور خود ساخت.
بحث و فحصها و رد مبارزه مسلحانه فراموش گردید! نگاهی غیرواقعی به آن چه که بودند و ارزیابی نادرست از توانایی که نداشتند! همه در زیر شعار و حضور هزاران جوان و سلاح مدفون گردیده بود! دست به سازماندهی و مبارزه بهقول خود انقلابی منطبق با خواست مردم زدند. ما خود را بخشی از قدرت و سرنوشت آتی انقلاب میدیدیم که باید از طریق سلاح و حمایت از حقوق کارگران و زحمتکشان، حقوق خلقها که هیچ دید درستی از آن نداشته و نداریم آن را بهکرسی مینشاندیم.
خمینی از سویی و ما به قدر وسع خود از سوی دیگر سرگرم ویران کردن بافتهای سیستمی بودیم که فکر میکردیم زائده سرمایهداری غرب و تفکر تکنوکراتها و لیبرالهای زمان شاهیست. ما در این نقطه حتی بر خمینی پیشی گرفته خواهان اضمحلال کامل ارتش، دستگاههای سرکوب و ماشین دولتی بودیم. خواهان تداوم اعدامها، افشای نام ساواکیها.
ما هیچگونه اعتراضی به عملکرد خلخالی در ویرانکردن مقبره رضاشاه نکردیم و اگر زور او بر اندک توان افکار ملی باقی مانده و افکار جهانی میچربید و قادر میشد که بناهای تخت جمشید را هم ویران کند اعتراض ما از حد یک اعتراض آبکی بالاتر نمیرفت. چرا که ما نیز تاریخ را با خوانش ایدئولوژیک طبقاتی میخواندیم و درک میکردیم. چنین خوانشی بود که در مبارزه با لیبرالها پیگیر بودیم و در چشم بستن بر ویرانیهای خمینی و قلعوقمع لیبرالها، روشنفکرانِ از نظر ما غربی، و خشکانیدن ساقههای نورسته مدرنیسم توسط او همراه!
مسلماً چنین نگاهی قادر نبود از حقوق زنان دفا ع کند و بر اجباری کردن حجاب اعتراض نماید! چرا که اعتراض زنان به حجاب اجباری را نیز در آن مقطع انقلابی اگر چه بر زبان نمیآوردیم اما آن را منحرفکننده مسیر انقلابی و همگام با خواست و نظرعناصر باقیماندهها از رژیم شاه و لیبرالها ارزیابی میکردیم که به جای دغدغهی انقلاب و ساختن جامعه نوین دغدغهی چادر و بیچادری داشتند.
چرا که در بنمایه ته ذهن ما هم اعتراضی از نوع غربزدگی آل احمدی و ذهنیت پنهان مذهبی ـ سنتی در دوران پهلوی خوابیده بود!
"نفی مذهب به معنای نفی ذهنیت تاریخی، ذهنیت شرطیشده و پنهان ما نبوده و نیست!"
نگاهی که در جامعه، در دانشگاهها بین دختران شیکپوش و سادهپوش مرز میکشید و سادهپوشان را در کنف حمایت انقلابی خود قرار میداد و شیکپوشان را بهخشونت از خود میراند، در تقابل با جوانانی که از مُدهای غربی و فضای مدرن پیروی میکردند قرار میگرفت و بهدیده تمسخر و تخقیر در آنها مینگریست. مراسمی مانند انتخاب دختر شایسته را اقدامی در راستای فرهنگ غربی و به انحراف کشانیدن دختران تلقی میکرد. آنها را مانعی در جهت انقلابیکردن محیط اجتماعی و دانشگاهها میدید. مروج همین به اصطلاح سادهزیستی از نوع خمینی بود که چهرههای عبوس و ژولیدهی بعد انقلاب را از خود بیرون داد.
در آن روزها، تمام تحلیلهای روشنفکری رد مبارزه مسلحانه بهکنار نهادهشده و ما سخت در کار مبارزه در کردستان، ترکمن صحرا و ارتباطگیری با دیگر نمایندگان خلقی بودیم. اولین مهمان ما یکی از چریکهای جنبش چپ انقلابی ترکیه بود که به حوزه ما آمد تا تجربیات خودشان را در ترکیه در اختیار ما بگذارد. روزهایی که بچههای دورهدیده در فلسطین که در صف چریکهای جرج حبش جنگیده بودند در صدر مینشستند و قدر میدیدند.
روزهایی که چشمانداز تداوم مبارزه مسلحانه بود و همه مسئولان باید یک چند روزی در کردستان تمرین سلاح و تیراندازی میکردند. روزهایی که هئیت سیاسی سازمان دغدغهی خاطرش کمبود سلاح بود و دلیل شکست در ترکمن صحرا را نداشتن سلاح به اندازه کافی میدانست.
ما هنوز غرق در رؤیا بودیم بیآنکه توان دیدن تحولات و آنچه که در زیر چادر سیاه انقلاب میگذشت را داشته باشیم. موش کور سرگرم جمعآوری سکهی طلایی ضربشده به نام خود در پستوهای هزارتوی سرزمینی به نام ایران بود و ما در عوالم انقلابیگری و نیروهایی که به سمت ما آمده بودند در برکهی کوچک حاصل از آب سدشکسته انقلاب که نصیب ما گردیده بود، غوطه میخوردیم و خود را شناگران ماهری میپنداشتیم.
ادامه دارد
ابوالفضل محققی