Saturday, Dec 6, 2025

صفحه نخست » آژیر قرمز در تهران؛ آرایش جنگی تل‌آویو برای «نبرد سرنوشت‌ساز»

avidnia.jpgدرحالی‌که تهران همچنان مشغول ارزیابی تبعات «جنگ ۱۲ روزه» است و مقامات سیاسی از بسته بودن درهای مذاکره سخن می‌گویند، در تل‌آویو اتفاقی به‌مراتب خطرناک‌تر در جریان است. اسرائیل بی‌سروصدا وارد مرحله‌ای از «بازآرایی استراتژیک» شده؛ تحولی که معنای آن نه مدیریت تنش، بلکه آماده‌سازی برای یک جنگ تمام‌عیار است. جهش بودجه دفاعی، تغییر جهت خریدهای نظامی و جابه‌جایی چهره‌های کلیدی در ساختار اطلاعاتی و نظامی، تصویری روشن ترسیم می‌کند که همه نشانه‌ها حکایت از آن دارد که تل‌آویو در حال نزدیک شدن به نقطهٔ بی‌بازگشت رویارویی سرنوشت‌ساز است.

نیما آویدنیا | روزنامه‌نگار مستقل

ویژه خبرنامه گویا

عبور از دکترین «چمن‌زنی» به «ریشه‌کنی باغ»

برای دهه‌ها، دکترین امنیتی اسرائیل در قبال گروه‌های نیابتی ایران و تهدیدات منطقه‌ای، استراتژی معروف به «چمن‌زنی» بود؛ ضربات مقطعی برای تضعیف دشمن بدون ورود به یک جنگ پرهزینه و تمام‌عیار. اما تحولات پس از جنگ ۱۲ روزه نشان می‌دهد که این دکترین مرده است.

ناکارآمدی پدافند هوایی ایران در آن جنگ و ناتوانی در ره‌گیری مؤثر پهپاد ها و جنگنده‌ها، جسارت استراتژیک اسرائیل را بیشتر کرد. اکنون، ماشین جنگی اسرائیل بر اساس دکترین جدیدی در حال بازیابی است: دکترین «ریشه‌کنی باغ».

دکترین «ریشه‌کنی باغ» یک مفهوم در ادبیات امنیتی اسرائیل است که توسط فرماندهان پیشین ارتش و تحلیلگران مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل برای توضیح تغییر راهبرد نظامی کشور به‌کاررفته و در رسانه‌هایی مثل هاآرتص و کانال ۱۲ بازتاب داشته است. این گفتمان می‌گوید اسرائیل نباید دیگر فقط «شاخ ‌و برگ» دشمن را بزند، بلکه باید کل «اکوسیستم تولید قدرت» از تونل و انبار موشک تا مسیرهای مالی و لجستیک و تهدیدهای احتمالی در آینده خشکاند. این اصطلاح توضیح‌دهنده سیاست واقعی اسرائیل در سال‌های اخیر است.

برای فهم عمق این تغییر، باید سه نشانگر حیاتی را که در هفته‌های اخیر رخ‌داده‌اند، زیر ذره‌بین برد. تغییراتی که در کنار هم تشکیل‌دهنده قطعات یک پازل جنگ همه‌جانبه هستند.

محور اول: اقتصاد جنگ؛ بودجه‌ای برای «نابودی» نه «دفاع»

پول، صادق‌ترین شاخص برای پیش‌بینی جنگ‌هاست. سیاستمداران ممکن است در سخنرانی‌ها بلوف بزنند، اما در تخصیص بودجه هرگز دروغ نمی‌گویند.

بودجه دفاعی اسرائیل از حدود ۳۰ میلیارد دلار در ۲۰۲۵ به ۳۴.۶ میلیارد دلار در ۲۰۲۶ رسیده؛ رشدی نزدیک به ۱۵ تا ۲۰ درصد، آن‌هم در اقتصادی که هنوز از تبعات جنگ‌های اخیر خارج نشده است. چنین جهشی در بودجه نظامی معمولاً فقط زمانی رخ می‌دهد که دولت تصور کند وارد «مرحله بعدی» یک بحران امنیتی می‌شود، نه اینکه از آن خارج‌شده باشد.

این افزایش نه صرفاً تقویت ارتش، بلکه نشانه تغییر مقیاس در نوع جنگی است که اسرائیل برای آن آماده می‌شود: جنگی پرهزینه، چند جبهه‌ای و طولانی‌مدت که نیازمند انباشت منابع، ساخت ظرفیت‌های جدید و تقویت زیرساخت‌های تهاجمی است.

تغییر ماهیت خریدها: از پدافندی به تهاجمی

تا پیش‌ازاین، بخش اعظم بودجه اسرائیل صرف هزینه‌های جاری و نگهداری «گنبد آهنین» می‌شد. اما آنالیز ردیف‌های بودجه جدید نشان می‌دهد که تمرکز خریدهای نظامی تغییر کرده است:

  • خرید مهمات سنگین سنگرشکن: افزایش ذخایر بمب‌های نفوذ گر سری GBU و انواع بومی آن، تنها یک کاربرد دارد: هدف قرار دادن تأسیسات زیرزمینی هسته‌ای و موشکی ایران.

  • توسعه بازوی بلند: سرمایه‌گذاری سنگین روی اسکادران‌های F-35 و F-15EX که توانایی حمل سوخت بیشتر برای رسیدن به عمق خاک ایران بدون سوخت‌گیری مکرر رادارند.

  • تدارکات لجستیک انبوه: ارتش اسرائیل در حال پر کردن انبارهای مهمات خود در سطحی است که برای یک جنگ چندماهه کافی باشد، نه یک عملیات چندروزه.

تصویب چنین بودجه‌ای در شرایطی که اقتصاد اسرائیل تحت‌فشار است، به این معناست که کنست و کابینه امنیتی به این نتیجه رسیده‌اند که «هزینه جنگ نکردن» از «هزینه جنگیدن» بیشتر شده است. به زبان ساده، اسرائیل اقتصاد خود را «جنگی» کرده است. این پیام برای تهران واضح است: اسرائیل خود را برای یک درگیری بزرگ‌تر و ساختاری آماده می‌کند؛ چیزی فراتر از حملات محدود یا عملیات بازدارنده.

محور دوم: انقلاب «لیزری» و تغییر موازنه وحشت

شاید ترسناک‌ترین بخش این تغییر آرایش، ورود تکنولوژی باشد که موازنه قوا را برای همیشه تغییر می‌دهد. سال‌هاست که تنها کارت برنده محور مقاومت و ایران، «تعداد زیاد موشک‌ها و پهپادها» بوده است.

ورود سامانه‌های لیزری (پرتو آهنین) به معماری دفاعی اسرائیل، فراتر از یک ارتقای فنی ساده است و سه تغییر بنیادین در موازنه نظامی منطقه ایجاد می‌کند:

  • · معکوس سازی معادله هزینه: تا پیش‌ازاین، گروه‌های شبه‌نظامی با تحمیل «جنگ نامتقارن اقتصادی»، اسرائیل را در تنگنا قرار می‌دادند؛ شلیک یک راکت ۵۰۰ دلاری در برابر موشک تامیر ۵۰ هزار دلاری. اما لیزر این معادله را واژگون می‌کند. با کاهش هزینه هر ره‌گیری به «قیمت برق مصرفی» (چند دلار)، اسرائیل از خطر فرسایش اقتصادی در جنگ‌های طولانی رها می‌شود.
  • خنثی‌سازی دکترین «اشباع» با خشاب نامحدود: پاشنه آشیل سامانه‌های پدافندی کلاسیک، محدودیت تعداد موشک و زمان لازم برای بارگذاری مجدد است. ایران و هم‌پیمانانش سال‌ها بر «تاکتیک یورش انبوه» برای اشباع این ظرفیت تمرکز کرده بودند. اما سامانه لیزری با برخورداری از «خشاب نامحدود» عملاً سقف تحمل پدافند را نامتناهی کرده و کارایی تاکتیک اشباع را به‌شدت کاهش می‌دهد.
  • استقرار سپر هیبریدی و تقسیم‌کار لایه‌ای: برخلاف تصور رایج، لیزر جایگزین گنبد آهنین نمی‌شود، بلکه یک «سپر ترکیبی» شکل می‌گیرد. در این تقسیم‌کار جدید، لیزرها مأمور شکار اهداف کم‌ارزش و پرحجم (راکت‌های کوتاه برد، خمپاره و پهپادها) می‌شوند تا ذخایر استراتژیک و گران‌قیمت سامانه‌هایی نظیر «فلاخن داوود» و «پیکان ۳»، صرفاً برای مقابله با تهدیدات بالستیک پیشرفته (مانند خیبرشکن و فتاح) حفظ شوند.

پیامد راهبردی: خروجی فنی این سه تحول، ایجاد نوعی «توهم آسیب‌ناپذیری» در سطح کلان است. تاریخ نظامی نشان می‌دهد هنگامی‌که یک بازیگر احساس کند سقفی نفوذناپذیر بر سر دارد، هراس از «پاسخ متقابل» در محاسباتش کمرنگ شده و تمایلش برای آغاز جنگ‌های تهاجمی و پیش‌دستانه افزایش می‌یابد.

محور سوم: "موساد" با پوتین‌های جنگی؛ وقتی تانک‌ها به اتاق جاسوسی می‌آیند

سومین ضلع این مثلث، تغییر در رأس و بدنه ساختار اطلاعاتی اسرائیل است. انتصاب رومن گوفمن به‌عنوان معاون و جانشین احتمالی ریاست موساد و تأثیرگذاری تفکر او بر سازمان، خبری بود که نباید لابه‌لای تیترها گم شود.

  • گوفمن؛ جاسوسی که پشت میز نمی‌نشیند: رومن گوفمن یک جاسوس اتوکشیده واداری نیست؛ او یک ژنرال زرهی تمام‌عیار است. مردی که در میدان نبرد ۷ اکتبر، شخصاً اسلحه به دست گرفت و در خط مقدم زخمی شد. او در ارتش اسرائیل نماد «روحیه تهاجمی» شناخته می‌شود. انتصاب یک فرمانده میدانی تانک به قلب تشکیلات اطلاعاتی موساد، حامل پیامی صریح و بدون ابهام است: دوران عملیات صرفاً اطلاعاتی به پایان رسیده است.

  • تغییر مأموریت از «جمع‌آوری اطلاعات» تا «عملیات در عمق»: تحلیلگران امنیتی معتقدند این جابه‌جایی مهره، نشان‌دهنده تغییر بنیادین در مأموریت موساد است. تا دیروز، وظیفه اصلی این سازمان بر «جمع‌آوری اطلاعات» و نهایتاً خرابکاری‌های سایبری متمرکز بود. اما با تزریق تفکر نظامی گوفمن، موساد به سمت «عملیات شبه‌نظامی در عمق خاک دشمن» تغییر مسیر می‌دهد. این تغییر رویکرد به معنای سه تحول میدانی است:

  • افزایش ترور فرماندهان میدانی در تهران، بیروت و دمشق.
  • گذار از خرابکاری سایبری به عملیات تخریبی فیزیکی علیه زیرساخت‌های نظامی و حیاتی.
  • آماده‌سازی میدانی در داخل خاک ایران جهت پشتیبانی از حملات هوایی احتمالی.

به بیان ساده، وقتی یک ارتشبد زرهی به اتاق فکر جاسوسی قدم می‌گذارد، یعنی قرار است داده‌های اطلاعاتی مستقیماً به «مختصات نقطه شلیک» تبدیل شوند.

همگرایی واشنگتن و بن‌بست تهران: پایان عصر «مهار دوگانه»

هم‌زمان در عرصه بین‌الملل، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و چینش تیم امنیت ملی تندرو او، چتر سیاسی لازم را برای تل‌آویو فراهم کرده است. در سوی دیگر میدان، بسته شدن مسیر مذاکره از سوی تهران، آخرین امیدها برای راه‌حل سیاسی را از میان برده است. این هم‌زمانی تاریخی را باید فراتر از یک تغییر دولت ساده دید؛ ما با پدیده‌ای مواجهیم که در روابط بین‌الملل به آن «توفان کامل» می‌گویند. این وضعیت حاصل برخورد دو جبهه پرفشار سیاسی است:

  • واشنگتن: اعطای «چک سفید امضا» به تل‌آویو بازگشت دونالد ترامپ و استقرار تیم امنیت ملیِ تندرو در کاخ سفید، یک تغییر پارادایم اساسی است. در دولت‌های دموکرات، استراتژی آمریکا بر پایه «مهار دوگانه» بود؛ یعنی فشار بر ایران، اما هم‌زمان کنترلِ اسرائیل برای جلوگیری از جنگ تمام‌عیار. اما با تیم جدید در واشنگتن، ترمزدستی آمریکایی از روی ماشین جنگی اسرائیل برداشته‌شده است. دکترین جدید کاخ سفید، حمایت از «پیروزی قاطع» به‌جای «مدیریت تنش» است. این یعنی تل‌آویو برای اولین بار در سال‌های اخیر، نه‌تنها چراغ سبز سیاسی برای حمله دارد، بلکه از تضمین پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی ایالات‌متحده نیز برخوردار است. چتر سیاسی ترامپ، هزینه بین‌المللی هرگونه ماجراجویی نظامی را برای اسرائیل به‌شدت کاهش می‌دهد.

  • تهران: انسداد «سوپاپ اطمینان» دیپلماسی در سوی دیگر معادله، تهران با بستن کانال‌های مذاکره، آخرین لایه حفاظتی خود را کنار زده است. در دهه گذشته، هر زمان که تنش به نقطه‌جوش می‌رسید، «میز مذاکره» (آشکار یا پنهان) به‌عنوان سوپاپ اطمینان عمل می‌کرد و سایه جنگ را دور می‌ساخت. تصمیم رهبر جمهوری اسلامی برای توقف کامل روند دیپلماتیک، پیام روشنی به غرب مخابره کرده است: «تهران دیگر به دنبال خرید زمان یا معامله نیست.» در محاسبات استراتژیک اسرائیل، این بن‌بست به معنای آن است که دیگر هیچ «مانع سیاسی» برای حمله وجود ندارد. وقتی دیپلماسی می‌میرد، منطق نظامی تنها زبان باقی‌مانده روی میز خواهد بود.

نتیجه‌گیری: فروپاشی « بازدارندگی» و عبور از نقطه بی‌بازگشت

آنچه امروز در روابط تهران و تل‌آویو می‌گذرد، فراتر از یک تنش معمولی است؛ ما شاهد «مرگِ مفهوم بازدارندگی» هستیم. تلاقیِ خطرناکِ «جسارت راهبردی تل‌آویو» که اکنون به چک سفید امضای ترامپ مستظهر است و «انسداد دیپلماتیک تهران» که عملاً پل‌های بازگشت را تخریب کرده، « حاشیه امن » میان جنگ و صلح را کاملاً از میان برده است.

اما خطرناک‌تر از متغیرهای سیاسی، «سقوطِ سدهای روانی» است. در جریان «جنگ ۱۲ روزه»، مهم‌ترین مانع نه در آسمان، بلکه در ذهن استراتژیست‌ها فرو ریخت. آن «تابوی ۴۵ ساله» که نبرد مستقیم ایران و اسرائیل را به یک خط قرمز نانوشته تبدیل کرده بود، شکست و «قبحِ درگیری مستقیم» برای همیشه از میان رفت. دو طرف اکنون از «آستانه هراس» عبور کرده‌اند؛ دیگر ترسی از تبعاتِ «اولین شلیک» وجود ندارد، زیرا آن شلیک پیش‌تر انجام شده و آسمان به زمین نیامده است.

معادله‌ی نهایی ساده و هولناک است: وقتی تکنولوژی (سپر لیزری) و سیاست (حمایت واشنگتن)، «هزینه جنگ» را برای یک طرف به حداقل می‌رساند و هم‌زمان «امید به مصالحه» برای طرف دیگر به صفر میل می‌کند، ادامه وضعیت موجود ناممکن می‌شود.

این صحنه آرایی، دیگر شباهتی به «مدیریت تنش» یا «کنترل بحران» ندارد؛ بلکه مقدمه‌ای دقیق و محاسبه‌شده برای یکسر‌ه‌سازی و خروج از وضعیت برزخی است. همه شواهد نشان می‌دهد که سازها برای یک رویارویی سرنوشت‌ساز کوک شده است.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy