یلدا از معدود جشنهای جهان است که عمری هزاران ساله دارد. از پست و بلندهای فراوانی گذشته است، و بیش از هر جشن ایرانی چوب واپسگرایانی را خورده که ترانه و آواز و پایکویی و شادمانی را برنمی تابند. واپسگرایانی که حتی تحمل دیدن درخت «سرو»ی را ندارند که ایرانیانِ قبل از اسلام هر ساله به زیبایی آن را آذین میبستند.
قرنهای قرن است که هربار سلطان یا خلیفهای از قبیلهی واپسگریان به حکومت رسیده، به بهانهای سروهای بلندبالای ما را فرو انداخته است.
حتی در سالهای اخیر، این خلفای قرن بیست و یکمی هر چند گاهی سروی کهن را به جرم این که مردمان به آن «دخیل» میبندند از کمر یا از ریشه بریده اند؛ زیرا از دید مسئولین واپسگرای حکومت اسلامی دخیل بستن به درخت زنده و با طراوتی که نفس انسان از اوست خرافات است اما دخیل بستن به در ودیوار مقبرهی هر امامزاده و شیخ و ملایی خرافات نیست!
ایرانیها به دلیل توجه خاصی که به طبیعت داشتند (و رهبران سیاسی و مذهبیشان آنها را به حفظ و پاسداشت طبیعت تشویق میکردند) گیاهان را دوست داشتند، به ویژه درختان «همیشه سبزِ» سرو و کاج را، زیرا میدیدند که این درختان در مقابل برف و توفان و تازیانههای سرما همچنان سرفراز و سبز و سربلند میایستند و با طراوت و شادمانی بیشتر خودشان را به بهار میرسانند.
بیهوده نیست که سرو در همهی تاریخ ما نقشی برجسته داشته و دارد: در استورهها، در آیینها، در شعر و ادبیات وهنر، در معماری و نقش برجستهها و کتیبهها، و بر پارچهها و فرشها و..
به باور من کاملا روشن است که رسم آویزان کردن پارچههای رنگین و شاد به درختهای کهن، که هنوز و همچنان مردمانی در گوشه و کنار ایران به آن پایبند هستند، ادامه همان آیین باستانی آذین بستن درختان سرو و کاج به مناسبت یلدا، و تولد مهر میباشد. رسمی که چون بسیاری از عادتهای زیبای مردمان از ترس خلفا و سلاطین متعصب مذهبی تغییر نام و یا معنا داده است. اگرچه بسیاری از مردمانی که هنوز به این درختان پارچه، عروسک، و گُلی را آویزان میکنند، مسلمان نیستند.
چه خوب که قرنها پیش از حمله اعراب، درخت همیشه سبز ما، با پیروان مهر یا میترا به اروپا رفت، در اروپا مهرپرستی جای خود را به مسحیت داد، اما درخت همیشه سبز، تا همین امروز و اکنون همزمان با یلدا، در همهی خانهها و خیابانهای بیشترین کشورهای جهان حضوری زیبا و با شکوه دارد. و ما، اگر چه قرنها از موهبت حضور سرو یلدا در خانهها و خیابانهایمان مان محروم بودهایم اما خوشبختانه واپسگریان مسلمان نتوانستند یلدا را، که اندیشه سبز سروهایمان در دلش حک شده، از ما بگیرند.
یلدا در همهی این سالهای بلند، با خورشید زیبایش، با مهر دل انگیزش، و با اندیشهی سبز درخت یلدایش همچنان در کنار ما بوده است، حتی وقتی که نامش را با «چله» عوض کردند، و حتی وقتی ناچار شدیم به جای پایکوبی و سرود خوانی در کوچهها و گذرگاهها و گردهمآییها در کنج خانههایمان تولد خورشید و مهرمان را جشن بگیریم. و غریبانه، اما با غرور و شادمانی «دور از چشم شیخ و محتسب»، بنوشیم و برقصیم و آواز بخوانیم.
متاسفانه امسال، در آستانهی یلدای بزرگ رنج و درد و تاریکی بیش از همهی سالهای تاریخ مان بر ایران میتازد. از سویی بیماری همه گیر کرونا، و از سویی دیگر، هیولای تاریکی و بیدادِ حکومت اسلامی برسرزمین مان فرو افتاده است. اما درست در چنین زمانی ست که یلدا به یاد ما میآورد تا از درختان همیشه سبز سرو بیاموزیم راه رسیدن به روشنایی را؛ نه فقط به عشق رسیدن خودمان به بهار، به عشق رسیدن نسلهای آینده به شادمانی و آزادی، و آرامش گرمابخشی که مردمان ما به راستی شایسته آن هستند.
در کنار درخت سرو یلدای آذین بستهام برای همگان آرزوی شادمانی و بهاری را دارم که در آن این بار آزادی با چهرهای واقعی سرزمین مان را روشن کند.