Monday, Feb 8, 2021

صفحه نخست » نتیجه آن همه نقد! درباره برگزاری بزرگداشت برای واقعه سیاهکل، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgویوالدو: «سبب مسافرت با لباس رزم، آن هم در این دوره چیست؟ "
دن‌کیشوت: "حرفه‌ای که من پیشه کرده‌ام، عهد و میثاقی که من بسته‌ام به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد که من به وضعی جز این به سفر بروم! "
***
بعد گذشت ۵۰ سال از حادثه سیاهکل، بعد ۵۰ سال گذشتن از روزی که تعدادی انسان مبارز و رزمنده‌ی به‌جان آمده از استبداد لباس رزم بر تن کرده و سلاح بر کمر بستند و آغاز جنگ مسلحانه را با حمله‌ای ناگزیر برای رهائی یکی از رفیقانِ گرفتارشده‌ی خویش به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل اعلام نمودند، می‌گذرد.

بعد این همه فراز و فرود، نقد در پس نقد، انشعاب در پس انشعاب به‌خاطر بررسی این مبارزه که نهایت منجر به بیرون‌کشیدن لباس‌های رزمی از تن و زمین نهادن سلاح گردید، درعجبم که چگونه بار دیگر با شوری افزون‌تر بعد گذشت نیم قرن زیرعنوان بزرگداشت این واقعه تراژیک لباس‌های مندرس‌گردیده و سلاح‌های زنگاربسته را بار دیگر از صندوقچه‌های قدیمی بیرون می‌آورند تکانی می‌دهند و آن‌ها را که دیگر نخ‌نما شده‌اند بر تن کرده و در میدانِ تقسیم‌شده بین دوستان قدیمی و رقبای امروز سلاح بر کف جولان می‌دهند.
این بار با روایتی دیگر نقد‌های صورت گرفته برگذشته را در صندوق می‌نهند و تفسیری دیگرگونه ارائه می‌کنند. واقعاً نمی‌دانم سبب این همه تلاش و نهادن نیرو برای بزرگداشت واقعه‌ای که به تاریخ پیوسته، نقد شده، بر نادرستی راه رفته صحه نهاده شده از چه روست؟
کدام بخش از میراث به‌جامانده از این واقعه هست که امروز برای زنده کردن و تقسیم آن این چنین تلاش می‌کنید؟ مهم‌ترین پیام این واقعه آیا چیزی جز مبارزه مسلحانه به‌عنوان «هم استراتژی و هم تاکتیک» بود که در قالب یک رویارویی نالازم به بهای فناشدن بسیاری جان‌های عزیز خود را نشان داد؟!
حال با این همه برجسته کردن آن واقعه چه پیامی برای نسلی که این تاریخ را نمی‌دانند می‌دهید؟ آیا فکر می‌کنید با طرح این واقعه و نشان دادن خود عنوان تولیت‌داران این بقعه برای خود کسب اعتبار می‌کنید؟ بار دیگر باد بر خرمن‌های کهنه می‌دهید که شاید دانه‌های گندمی در آن یافت شود.
چرا قادر نیستیم وقتی دست سایه‌بان چشم می‌کنیم نه برای نگاه کردن به گذشته و مرده‌ریگ‌های برجای مانده از آن بلکه سایه‌بانی برای نگاه کردن به افق‌های دور به آینده روشن باشد. هنر شکل دادن به آینده‌ به آن شکل که آینده را می‌خواهیم. مانند جریان‌ها و کسانی که هم‌اکنون، هم به آینده سرزمین خود و هم آینده جهان می‌اندیشند، رؤیا‌های خود را بر بستر واقعیت‌ها و با تکیه بر نسل جوان شکل می‌دهند. مگر نه قدرت یک سازمان نه جست‌وجو در گذشته بل در کنکاش در جهت درک ذات تغییر و شناخت جهت‌هایی است که این تغییر بر بستر آن شکل خواهد گرفت؟ ما هرگز قادر نخواهیم شد بدون درک ذات این تغییر نقبی به سوی آینده بزنیم و خود را نه در سیمای گذشته بلکه آینده ترسیم کنیم؛ با تجربه گذشته و تکیه بر آینده درسی به نسل‌های بعد ازخود بدهیم.
چرا درس ما به این نسل نباید درس محبتی باشد از زمزمه عاشقی؟ عشق به زندگی این گوهر یک‌بار نهاده شده در کف انسان! چرا نباید درس ما درس هم‌گرایی و نزدیک شدن به ‌هم برای یافتن زبان مشترک برای کاری مشترک باشد؟ مگر نه فلسفه هر بزرگداشتی نقد آن گذشته و دادن پیام مشخص حاصل از این نقد برای آینده است؟
از درون یک حمله مسلحانه و جنگی نابرابر بعد نیم قرن می‌خواهید چه‌گونه پیامی در آورده و راهنمای این نسل کنید؟ چه فرقی است بین ما و مداحان عاشورا؟ ما در نهایت همان پیام را از دل واقعه سیاهکل بیرون می‌کشیم که یک مداح از دل کربلا بیرون می‌کشد! با استادی بیشتر و امکانات بیشتر. این نوحه‌سرایی بر گذشته که عمدتاً حاصل اشک وحسرت بر گذشته تاریخی و تسلیم در برابر اعراب و نهایت تجسم دادخواهی در لباس حسین است همان رشته‌های نامریی است که ما را به جریان مرتجعی چون خمینی متصل می‌کند و در عمل ما را در کنار او قرار می‌دهد.
امروز نیز به‌هرگونه که پیام سیاهکل را تفسیر کنید نهایت از دل آن نمی‌توانید جز پرچم سرخ آغشته به خون بیرون بکشید. بر پرچمی که چیزی جز دعوت به مبارزه مسلحانه نقشی دیگر بر آن نبسته است! هرگز نه از دل آن، نه از افسانه‌های آرام آرام شکل‌یافته پیرامون آن و نه سرود‌های خوانده‌شده برای آن پیامی در راستای یک سیاست مبتنی بر واقعیت‌های ملموس اجتماعی، نه در راستای تلاش برای یافتن راه‌هایی جهت تعامل با دیگر جریان‌های سیاسی و نه برنامه دقیقی برای آینده نخواهید یافت! ما همیشه پرچم گذشته را بی‌آن‌که پرچم آینده در کنارش باشد، بر دوش می‌کشیم. با تأسف هرگز در این ۵۰ سال جز کاشتن تخم نفرت و جدایی، جز کشمکش، جز انشعاب، جز زورآزمایی و یارگیری رهبران در بالا و تحلیل‌رفتن سربازان در پایین، دستاوردی نداشتیم. این کشمکش‌ها باز من را به یاد این دیالوگ کتاب دن‌کیشوت می‌اندازد که شاه در جواب اسقف برای محکوم کردن دن کیشوت می‌گوید:
"... نه، نه آقایون دست‌کم بگذارید معنای ارزش‌های‌مان را حفظ کنیم!
در دنیای سیاست هیچ نتیجه‌گیری‌ای وجود نداره، فقط یه مشت مناقشه‌ی بی‌پایان!»

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy