Tuesday, Mar 23, 2021

صفحه نخست » سخن بر سر چیست؟ ا. سیه چشمان

ji.jpgایران اکنون سرزمینی است سخت زار و نزار و بحرانی از هر نظر که فکر کنیم چه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. در این چهل و دو سه سال، چه‌ها که بر سر مردم کشورمان نیامده است، آنچنان که گاه از بیان و اندیشه بیرون است. از جور به زنان گرفته تا زندانیان سیاسی تا کارگران، تا اقوام ایرانی، تا حتا دست اندرکاران بخش خصوصی. در زمینه سیاست خارجی چه می‌توان گفت که سرزمین مان را از هر جهت سکه یک پول کرده‌اند این اربابان زر و زور و جنایت و فساد.
روشن است که در این باره هر چه گفته و نوشته شود باز هم کم است. از این روست که بسیاری از مخالفین این رژیم ستمگر و مرتجع طی این سالها دست به آگاهی رسانی و افشاگریهای فراوان زده‌اند و میزنند و از نقطه نظرگاههای گوناگون خود به تحلیلها و بررسی‌های سیاسی و کارشناسی بیشمار پرداخته و می‌پردازند. کوتاه سخن در اینجا این است که گذشته از برخی تحلیلها و ابراز نظرهای سخت سودمند از سوی آگاهان زبده در بعضی زمینه‌ها، شوربختانه بسیاری از دیگر سخنان، بررسی‌ها و فراخوان‌ها از بس تکراری شده، دلزدگی ایجاد می‌کنند و راه نیز بجائی نمی‌برند.
اینکه اقتصاد کشور روبه فروپاشی است، اینکه سیاست خارجی رژیم به گل نشسته است، در آنجا و اینجا وضعیت حقوق بشر و حق زنان و حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دیگر هم میهنان پایمال این و آن می‌شود، اینکه جامعه مدنی سرکوب شده اما همچنان بالقوه وجود دارد. اینکه هویت ملی ما را و سرزمینمان در سطوح درونی و بیرونی به باد رفته و می‌رود و... هیچ تردید و شکی نیست، و در این حوزه‌ها به اندازه کافی سخنها رفته است.

از سوی دیگر، در درون و برون کشور افراد و گروههائی از روی میهن دوستی و مردم خواهی می‌کوشند تا به صورت پراکنده یا جمعی مردم را به مبارزه صنفی و سیاسی فرابخوانند. پس از سپری شدن جنبش دانشجوئی ۷۸ و جنبش ۸۸، ما با دو جنبش و خیزش با شکوه و گسترده تر دی ۹۶ و بویژه آبان ۹۸ رخ داد که شاید بتوان آنرا نقطه عطف مبارزات آزادیخواهان و ضد استبدادی زمان حاضر بشمار آورد. همگان بر این نظرند که ناکامی آن خیزشها و هر جنبش مقطعی خود انگیخته‌ای بدون سازماندهی اساسی و رهبری کارآمد، تنها به اتکاری راهبری بومی و محلی، به نتیجه نمی‌رسد.
آیا نخبگان و گروههای مبارز کوشیدند به بررسی و تحلیل ریشه‌های واقعی و سازماندهگان بومی جانباز آن دو جنبش "خود جوش" و اثرگذار بنشینند. به این نکته توجه کنید: آیا آن دو جنبش تنها خودجوش بوده و رهبری نداشتند؟ آیا کسی را سراغ دارید که توانسته باشد شمار قابل توجهی از عمدتا جوانان دهها شهر را به خیابانها بکشاند بدون آنکه شناخته شده باشد و کار سازماندهی انجام داده باشد و هزینه آنرا نیز پرداخته باشند؟ فرض کنید "من" نوعی بیایم و جوانان محله خودمان را به مبارزه فرابخوانم، آیا می‌توانم آنها را به خیابان بکشم. تصور آن در حد صفر است. بنابراین، آیا تلاش شد که راهبران بومی آن جنبشها شناسائی و به آنها دسترسی پیدا شود تا بتوان راهکار امر سازماندهی را از آنان آموخت؟ آیا اینکار شدنی بود؟ البته که کار ساده و آسانی نیست. دنبال کار ساده و آسان نباشیم.
از اینرو، نشستن از آنسوی مرزها یا پشت گوشیها و رایانه‌ها و میکروفن‌های تلویزیونی برون مرز به اندازه‌ای ساده و آسان است که امید ثمری نیست و اینرا طی این سالهای اخیر آموخته‌ایم و تجربه کرده‌ایم. پس باید بیندیشیم و چاره جوئی کنیم. هرگز مردم را بزبان تحسین ولی در باطن نفی و توهین نکنیم. دو خیزش ۹۶ و ۹۸ نشان داد که مردم آماده مبارزه در صورت فراهم شدن شرایط دست بکار می‌شوند و خواهد شد.
دوستان، وضعیت بسیار بسیار دشوار است و باید با هوشمندی بسیار به آن پرداخت. نویسنده این یادداشت ساکن در سرزمین، به اندازه آگاهی ناچیز خود سخنانی را بروی کاغذ می‌آورد تا شاید به دیده آید و یاریگر باشد.
وضعیت سرزمینمان برغم فروپاشیدگی پیچیده است و نیاز به شناخت عمیقتر و همه جانبه تر است. علت اساسی را شاید بتوان در بحران ساختاری و ساختار بحرانی این حکومت مافیائی دانست. نیروهای حاکم بر زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با درهم تنیدگی‌شان جامعه را با کلافی سردرگم روبرو کرده است. از سوی دیگر نیز اعتراضات پراکنده بیشتر صنفی و کمتر سیاسی براه است و به آنها امید بسته‌ایم که این پراکندگی سرانجام به هم بپیوندند و شاید کار را یکسره کنند. اما پیوند دادن این پراکندگی خود هنر سازماندهی می‌خواهد و بس.
این حکومت مرتجع با وجود نزدیک شدن به فروپاشی تام و تمام، همچنان می‌کوشد پوست می‌اندازد و بسیارانی را در حالت بیم و امید قرار می‌دهد. در زیر به گزینه هائی که ممکن است حکومت طی چند سال آینده در پیش بگیرد یا با آنها روبرو شود، اشاره می‌گردد:
- فرض شود که در صورت ندانمکاری و بیراهه روی "اپوزیسیون"، و نبود جنبشهای خیابانی تاثیرگذار بدلیل کرونا و ترس مردم و غیره، حکومت کنونی همچنان پا برجا بماند چه که چهل و چند سال گذشته است و مخالفین کاری کارستان نکرده‌اند. پس اگر در همچنان بر همان پاشنه بچرخد و بشکلی نیز سازشی بین حکومت و غرب بدست آید، این گزینه دور از ذهن نیست.
- با گسترده شدن نارضایتی‌ها و جنبش‌های خیابانی و نزدیک شدن شمارش معکوس براندازی، حکومت، یعنی سپاه دست به نوعی کودتا بزند و برای اجابت به خواسته آن دست از مردم که خواهان رضاشاه هستند، رضاشاه حزب الهی برایمان علم میکنند.
- تضاد حکومت و غرب در حوزه سیاست خارجی بویژه در امر خظرناک هسته‌ای کار به جنگ مقطعی یا فراگیر بکشد.
- بحران رهبری در حکومت پیش آید و کشتیبان را سیاستی دگر آید، اما نه به نفع منافع ملی، بل در جهت استمرار حکومت مصیبت بار.
- فرض کنید حکومت در اثر به بن بست رسیدن همه راهکارهایش در جامعه داخلی و آچمز شدن در برابر غرب، راه تسلیم در پیش بگیرد. می‌دانیم که فرض محال که محال نیست.
- حاکمیت به توسعه موشکها دست بزند و بمب اتمی دست یابد و جنبش‌های سرنوشت ساز براه بیفتد و جنایتکاران موشکهای دارای بمب را بر سر خودمان بریزد.
- کسانی که مدعی رهبری جنبش را می‌خواهند در دست باشند، از هر جهت در حال آماده باش باشند تا چنانچه روزی روزگاری جنبشها و خیزشهای سراسری مانند آبان ۹۸ رخ داد، بتوانند راهبری و سازماندهی آنها را بعهده بگیرند و وارد مرحله "گذار" شوند. نیاید آنروزی که چنین جنبشی بار دیگر رخ دهد، "رهبران" قافیه را ببازند.
- جنبش‌ها و خیزشها هر چه بیشتر گسترده شوند و در اثر مقاومت و سرکوب حاکمیت، قیام صورت گیرد و احتمالا برای دفاع مشروع به عملیات مسلحانه روی آورده شود و با نوعی جنگ داخلی روبرو شویم.
به گزینه‌های بالا بازهم می‌توان افزود. به هر روی بر شمرده شدند توجه داده شود که با چه چشم اندازهائی می‌باید روبرو شویم و در برابر هر گزینه احتمالی چه تاکتیکها و استراتژی‌ای می‌باید در پیش گرفت.
بنابراین، به گذشته نه چندان دور باریک بینانه بیندیشیم و حلقه گمشده را بیابیم و دست بکار شویم و آنگاه هزینه بدهیم. راههای رفته و بی نتیجه را تکرار نکنیم. با توجه به شرایط موجود، رسیدن به مرحله جنبشی و خیزش ناشی از فقر، بیکاری، حق کشی، تبعیض، فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نزدیک است، اما آنچه مهم است پیش از آن مدعیان رهبری باید بهوش باشند و تمهیدات لازم را فراهم کرده باشند. تجربه نشان داده که در شرایط غیر جنبشی فراخوان برای اعتصابات و نافرمانی مدنی پاسخ نمی‌دهد، بلکه در گرماگرم جنبش فراگیر است که با فراخوان رهبری برای اعتصاب و نافرمانی مدنی کارگران و دیگران به آن دست می‌زنند، چون چرا که باید هزینه عمل کمتر باشد.
در گذشته طی مقاله‌ای در همین خبرنامه گویا گفتم و اکنون نیز اشاره می‌کنم که بعد از جنبش ۸۸ می‌بایست در جهت کادر سازی و اتخاذ تدابیر لازم برای سازماندهی جنبش‌های بعدی می‌کوشیدیم اما چنین نشد و این امر حیاتی و بنیادی به امروز کشیده شده است. اعتراضات و جنبشها لازم‌اند اما کافی نیستند. بنابراین، هر کس و هر گروهی که ادعای رهبری دارد باید در امر تشکیل کادرهای محلی و ملی بکوشد. اینکه شرایط سرکوب اجازه این کار را در برونمرز نمی‌دهد، راهگشا نیست. برای این منظور آشنائی با سازماندهی جنبش‌ها در گذشته تاریخ کشور خودمان و دیگر کشورها مسیرهائی را در این زمین پیش پای ما می‌گذارد.
چنانچه مدعیان حائز شرایط رهبری وظیفه و مسئولیت خود را تنها در این می‌بینند که در برونمرز و یا حتا در درون کشور از طریق شبکه مجازی یا تلویزیونی مردم را به مبارزه دعوت کنند، در حالی که خودشان در ساحل آرام یا خانه گرم و نرم نشسته‌اند و از مردم می‌خواهند که دست به اعتراضات، اعتصابات، نافرمانی بزنند، بجائی نخواهند رسید و مردم را سرخورده تر می‌کنند. شبکه‌های مجازی و اینترنتی لازم هستند اما کافی نیستند و نباید به راههای "سنتی" مبارزه کم بها داد.
طی مقاله دیگری اشاره شده بود که مبارزه سرنوشت ساز، نیاز به یک پروژه ۵ ساله دارد تا بتواند در مراحل متعدد با توجه به شرایط جامعه نسبت به کادر سازی، تشکیل انجمن‌های پیدا و پنهان، فعالیت‌های زیرزمینی، پخش شبنامه‌ها و اعلامیه‌ها و دیوارنویسی و غیره ذهنیت گروههای اجتماعی و جامعه مدنی را برای آمادگی و کسب پشتیبانی مالی گامهائی بردارد. جامعه ما هنوز از وجود چهره‌های واجد شرایط برای فعالیتهای مبارزاتی در میان گروههای گوناگون اجتماعی و نخبگان صاحب صلاحیت در راستای سازماندهی و تشکیل واحدهای مبارز تحت پوشش تدابیر ایمنی و امنیتی تهی نشده است. کافی است در جستجوی آنان برآمد و بهر نحو شده تشویق‌شان کرد که قدم پیش گذارند
کسانی که بر بی اعتمادی مردم به "رهبران" موجود انگشت می‌گذارند، بدانند که عامل و دلیل آن همین کمکاریهای اصولی، ناراستی‌ها بیجا و رقابتهای نابجا بوده که هر کس خود را "رهبری" دانسته، هرچند کوشیده بگوید که من تنها "یک سرباز کوچک ملت هستم"، اما رفتار و نحوه گفتار او طی زمان چنین جلوه می‌دهد که "رهبر خودخوانده" است! یک تنه منشور، بیانیه و برنامه صادر می‌کند! در خیال خود "اتحاد در عمل" ایجاد می‌کند و هنگامی که فراخوانش جواب نمی‌دهد، مردم را به بیغیرت، تنبلی، بیخیالی و ترسو بودن متهم می‌کنند. بگو! مردم آمدند، شما کجا بودید؟ این طرز برخورد بگونه‌ای است که گویا این مدعیان در پی آنند که خود را مطرح سازند و بر سر زبانها بیفتند! سخت در اشتباهند و کار مبارزه را بس ساده گرفته‌اند و پر بیراهه می‌روند.
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کند (حافظ)
اخیرا گروهی از کنشگران سیاسی ایرانی با امضای نامه‌ای خطاب به دولت بایدن خواستار آن شده‌اند که آن دولت به برجام برنگردد و تحریمها را برندارد. در مورد نگاه به غرب و آمریکا برای کسب پشتیبانی آن دولتها از مبارزات مردم ایران و محکومیت جنایات و حبس و شکنجه حکومتی نسبت به فعالین سیاسی و مدنی دو دیدگاه وجود دارد. یکی آنکه دولتهای غربی تا زمانی که منافع‌شان ایجاب کند نسبت به وضعیت حقوق بشر در له یا علیه حکومتی اعلام موضع می‌کنند و اولویت آنها در مورد حقوق بشر حاشیه‌ای است. دیگر آنکه چنانچه دول غربی احساس کنند که پایه و بنیان حکومت متزلزل است و امیدی به بقای آن نیست و منافع‌شان تهدید می‌شود و حکومت جایگزین موافق میل‌شان است، از هرگونه پشتیبانی از مردم کوتاهی نخواهند کرد. بنابراین، اگر بایدن سرانجام به این نتیجه برسد که به برجام به هر شکل آن برگردد، بر می‌گردد و تحریمها را نیز بر پایه تصمیم گرفته شده خود برمی دارد. انتظار پشتیبانی واقعی و موثر از آنان مستلزم آن است که در جهت برپائی جنبش‌های سرنوشت ساز گام برداریم تا مسیر در جهت گذار و براندازی پیش برود. اما اگر هدف از انتشار این گونه بیانیه‌ها و سرگشاده‌ها صرفا باری بهرجهت و مطرح شدن صادرکنندگان آن باشد، این دیگر سخن دیگری است.
بر کسانی که در پی مطرح شدن و زبانزد خاص و عام شدن هستند ایرادی نیست، اما این ویژگی در این مراحل حساس مبارزاتی کاربرد ندارد و بدرد روزی می‌خورد که در آینده پسا ج. ا. برای تشکیل حزب، انتخابات مجلس و وزارت و ریاست و غیرو بکار آید.
البته، مقصود نادیده گرفتن مبارزات این افراد نیست، اما مبارزه کسانی مانند نرگس محمدی‌ها، نسرین ستوده‌ها،... و زنان و مردان دلیر مبارز کجا و مبارزه "دیگران" کجا! آری، رهبری مبارزات به زور و ضرب نیست، بلکه اسباب بزرگی باید فراهم شود. در مسیر مبارزه دستگیر و زندانی شدن هم وجود دارد اما تنها چند مدت زندانی کشیدن یا پشتوانه قبلی بازداشت و سواد و معلومات سیاسی کسی را به رهبری نمی‌رساند. ببینید، مانند ماندلا باید در جنبش بطور مستقیم یا غیرمستقیم حضور فعال داشت، سازماندهی کرد و تشکیلاتی پنهانی و آشکاری مانند "کنگره ملی" براه انداخت. وگر نه هر جنبشی لاجرم با توجه به شرایط مبرم آن دیر یا زود رهبری خود را در کوران مبارزه بنیادی خواهد یافت.
می‌گویند حکومت اجازه نمی‌دهد ما مبارزه کنیم، سرکوب، بازداشت و حتا اعدام می‌کند که می‌کند، پس رهبری و "مدیریت" مبارزه برای گذار و براندازی باید به برونمرز واگذار شود که نتیجه همان است که افتد و دانی. اما اگر کسانی که در درونمرز راست می‌گویند و مدعی‌اند که حاضرند جان خود را در راه آزادی ایران فدا کنند، پس حرجی نیست! از سوی دیگر، شوربختانه هستند کسانی که بر آن هستند که مدعیان رهبری در درون مرز، یا هیچ نمی‌دانند یا وابسته‌اند و بیهوده آب در هاون می‌کوبند!


از: ا. سیه چشمان
۱۶/۱۲/۹۹ - تهران



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy