شرق نوشت: حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دولت دوم محمود احمدینژاد در گفتگو با سایت «روزپلاس» از دوران وزارتش و رابطه این وزارتخانه با رئیس دولت گفته است.
حیدر مصلحی در این گفتگو ماجرای وزیرشدن خود را اینگونه تعریف میکند: «در سال ۸۸ محمود احمدینژاد من را صدا کرد و گفت میخواهم شما را بهعنوان وزیر اطلاعات معرفی کنم، بنده گفتم من روحانی هستم و شما شخصی هستی، آخوند هم فقط زیر بار حرف آخوند میرود. وزارت اطلاعات وزارت نظام است نه وزارت دولت برای همین گفتم اگر مقام معظم رهبری نظر داشته باشند من این سمت را میپذیرم».
وزیر سابق اطلاعات ادامه داد: «احمدینژاد نیز با مقام معظم رهبری مشورت کرد. اگر اشتباه نکنم هفته بعد در نماز آقا شرکت کرده بودم که ایشان به من گفتند با این پیشنهاد موافقم. من هم گفتم اگر شما موافق باشید تحت امر شما این مسئولیت را میپذیرم».
او در پاسخ به این سؤال که عدهای میگویند احمدینژاد و اطرافیانش علاقه زیادی به این وزارت دارند، شرایط در زمانی که شما وزارت اطلاعات را تحویل گرفتید چگونه بود؟ عنوان کرد: «مشکلی که احمدینژاد با من داشت با آقای محسنیاژهای هم داشت. نگاه رئیس دولت دهم این بود که وزارت اطلاعات وزارت دولت است. ایشان توقع و انتظارشان این بود که برخی اطلاعاتی که به دستگاه اجرائی و رئیسجمهور مربوط نبود را در اختیار داشته باشد. ما هم میدیدیم که این شدنی نیست، چون برخی اطلاعات در شأن رهبری بود و فقط ایشان باید در جریان قرار میگرفت، اما احمدینژاد در این موارد با بنده جروبحث زیادی داشت. ضمن اینکه ایشان در انتخاب افراد در بدنه وزارت نیز تأملاتی داشت».
او همچنین درباره فیلم سینمایی قلادههای طلا و اینکه آیا داستان این فیلم که یک نیروی اطلاعاتی با نیروهای امنیتی خارج از کشور رابطه داشته است، واقعی است یا خیر، گفت: «بالاخره دستگاه اطلاعاتی باید این هنر را داشته باشد که در دستگاههای اطلاعاتی و مراکز تصمیمگیری کشور آدم داشته باشد. بعضی مواقع ما فکر میکنیم فقط عقل ما میرسد که در دستگاههای دشمن نفوذ کنیم درحالی که عقل آنها هم میرسد. ما باید این مسائل را خیلی دور ندانیم. البته ممکن است در برخی مواقع از دست دوستان دربرود؛ ولی بحمدالله حفاظت دستگاه اطلاعاتی ما پای کار است و خیلیها را جمع و جور میکند».
مصلحی درباره رابطه وزارت اطلاعات با سردار حاج قاسم سلیمانی نیز عنوان کرد: «رابطه من با سردار دوستانه و رفاقتی بود. وقتی بنده وزیر شدم، دورانی بود که ما وزارت را در اختیار حاج قاسم گذاشته بودیم و اتفاقا بچههای وزارتخانه نیز خوشحال بودند. این ارتباط نزدیک بسیار روی موفقیتهای ما و شهید سلیمانی تأثیر داشت که دستگیری عبدالمالک ریگی یکی از آنها بود». او افزود: «یک بار نیز در دوران طالبان یکی از اعضای وزارت خارجه ما در افغانستان دستگیر شد که هیچگاه هم رسانهای نشد. ما این دیپلمات را که طالبان دستگیر کرده بود با نفوذی که در طالبان انجام داده بودیم آرامآرام از پاکستان وارد کشورمان کردیم و ماجرا به پایان رسید».
«نکته قابل توجه این بود که در دورانی که من وزیر اطلاعات بودم بین ما، سازمان اطلاعات سپاه و تشکیلات حاج قاسم یک رقابت حزباللهی وجود داشت. اینطور نبود که ما روی موضوعی که در دست آنهاست ورود نکنیم یا آنها روی موضوعات ما ورود نکنند، تقسیم کار شده بود، اما بالاخره کار اطلاعاتی این حرفها را نمیشناسد، اما رقابت حزباللهی را داشتیم».
دولتِ بیوجدان و حقِ اعتراض