Thursday, Nov 4, 2021

صفحه نخست » در عالم واقع دین خاتم وجود ندارد چون قصه‌ی خاتم وجود ندارد، تقدیم به آرامش دوستدار، مجید محمدی

Majid_Mohammadi_2.jpg• این مطلب را تقدیم می‌کنم به آرامش دوستدار. در سال ۱۳۶۱ اولین کتاب وی را خواندم یعنی ملاحظات فلسفی در دین و علم. تازه از چنگ ایدئولوی مذهبی داشتم خلاصی می‌یافتم و آن کتاب دریچه‌هایی را بر من می‌گشود. یک نسخه از کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دینی وی را سعید حجاریان به من امانت داد چون در آن زمان در داخل کشور به آن کتاب نمی‌شد دسترسی داشت. آثار دیگرش را در دوره‌ی اقامت در امریکا خواندم. از این جهت او بر گردن همه‌ی ایرانیان حق دارد چه آنها که آثارش را خوانده‌اند و چه انها که نمی‌خواهند با پرسش‌های وی آشنا شوند.

گفتن این که وی فیلسوف نبود جفای بزرگی است که البته با انواع سندرم‌های زندگی تحت نظام‌های تمامیت خواه قابل توضیح است. من تاکنون مطلبی در باره‌ی آثار وی ننوشته‌ام و این را می‌گذارم برای وقتی دیگر. صرفا برای عرض ادب به آقای دوستدار این مطلب را به وی تقدیم می‌کنم. او بهایی نبود اما به خاطر به دنیا آمدن در یک خانواده‌ی بهایی بسیاری از جفاهایی که بر آنها می‌رود بر دوستدار هم رفت. این مطلب بخشی است از کتاب "قرار بود التیام آور و معنابخش باشد: شیعه، مذهب فریب، توحش و توهم" که به زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر شده است.

۴۳ سال است که اخبار مربوط به نقض حقوق بهاییان در ایران به بخشی از مواد دائمی رسانه‌ها تبدیل شده است. این نقض حقوق خط قرمز و نقطه‌ی انتهایی ندارد، از نفی حق تحصیل تا نفی حق کسب و کار، از نفی داشتن معبد تا نفی داشتن رهبر و شورای هماهنگی امور مربوط به بهاییان، از اعدام تا ناپدید شدن، و از نفی تبلیغ تا نفی هر گونه فعالیت اجتماعی و فرهنگی و مذهبی. بهاییان ایرانی حتی حق داشتن قبرستان ندارند. آن دسته از افراد غیر بهایی نیز که از حقوق بهاییان دفاع کنند از شغل خود محروم و از جامعه حذف می‌شوند (مثل یکی از اعضای شورای شهر شیراز).

علت العلل این سرکوب بی حد و حصر چیست؟ آیا بهاییان چنان که اتهامات رسمی آنها می‌گوید در پی "تشکیل اجتماعات به‌قصد اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی"، "تبلیغ علیه نظام"، و "اقدام علیه امنیت ملی" بوده‌اند؟ چرا در عالم خارج هیچ یک از تاثیرات این عناوین مشاهده نمی‌شود؟ مشخص است که این اتهامات امنیتی جنبه‌ی پوششی دارند برای اتهام اصلی که باور به دینی متاخر از اسلام است. آنها معتقد نیستند که دین اسلام آخرین دین است و طرح دینی تازه یعنی نفی خاتمیت دین اسلام و لذت مستوجب حذف. آیا یک دین می‌تواند ادعای دین نهایی و آخرین داشته باشد؟

داستان‌هایی برای معنادار کردن زندگی

اگر دستورات ادیان برای نحوه‌ی زندگی (شریعت) را در پرانتز بگذاریم (که همه به زمان و مکان وابسته بوده‌ و بعد از مدتی برای بسیاری از اهل دین از حیز انتفاع ساقط می‌شوند) و ادعاهای اخلاقی آنها را به پی نوشت ببریم (که هیچ ربطی به ادیان ندارند و نظام‌های اخلاقی سکولار هم اصول و پایه‌های حیات اخلاقی را مطرح ساخته‌اند) نظام باورهای ادیان در باب خلقت، حیات، کیهان و سرانجام قصه‌هایی هستند که افراد می‌خواهند در مورد چیزهایی که نمی‌دانند و نمی‌توانند بدانند ساخته‌اند تا زندگی را قابل تحمل‌تر، معنی دارتر و کم رنج آورتر سازند. خدا، رستاخیز، فرشتگان، وحی، بهشت و جهنم و معجزه نام‌هایی برای نادانسته‌های ما هستند و کنکاش در آنها جستجویی است در فضای تاریک بدون چراغ و بدون روش و صرفا بر اساس باور. هر روز که توانستید پاسخ این سوال را پیدا کنید که بر سر یک سوزن چندین فرشته جای می‌شود یا در بهشت به هر مرد چند زن می‌رسد (این که به هر زن چند مرد می‌رسد قابل طرح نیست) معنی بقیه‌ی برساخته‌های ادیان برای داستان گویی را خواهید یافت.

فروش داستان به عنوان "تنها" حقیقت

داستانگویی و خیالبافی و افسانه سازی به بخشی از نیاز انسان‌ها پاسخ می‌داده و خواهد داد. مشکل آنجا پیدا می‌شود که عده‌ای این داستان‌ها را واقعی یا حاکی از عالم واقع تصور کنند. افراد حتی می‌توانند زندگی خود را تا حدی بر اساس همین داستان‌ها تنظیم کنند مثل این که هر روز برای ظهور فردی که تصور می‌شود بیش از هزار سال از منظر دیگران پنهان است دعا کنند یا منتظر مواجهه با بیگانگان فرا زمینی که در میان ما زندگی می‌کنند باشند یا مراسم خاصی را انجام دهند تا این امور را تسریع کنند اما واقعی معرفی کردن این داستان‌ها چیزی بیش از فروش روغن مار به عنوان دوای همه‌ی دردها نیست.

بدون داستان (دیدن مجموعه‌های تلویزیونی یا خواندن یک رمان) ممکن است شبها نتوانیم بخوابیم و زندگی می‌تواند برای برخی بدون داستان غیر قابل تحمل شود اما آنچه بر صفحه ‌ی تلویزیون، کتاب یا مانیتور لپ یا صحنه‌ی تئاتر می‌بینیم یک محصول است؛ محصولی واقعی که بر اساس خیال و رویا و توهم خلق شده است و واقعیت را گزارش نمی‌کند. در این داستان‌ها عناصری از عالم واقع هم هست تا باورپذیر شوند اما گزارش عالم واقع نیستند. ادیان همیشه تلاش کرده‌اند مرز میان فیلم مستند و داستانی را به هم بریزند.

داستان مسیح که به خاطر بخشیده شدن گناه انسان‌ها بر سر صلیب رفته و پس از مرگ به آسمان صعود یافته یکی از این قصه‌هاست برای کسانی که می‌خواهند گناهانشان بخشیده شود تا شبها آرام تر بتوانند بخوابند و مجازات‌هایشان کاهش یابد. داستان‌های فرعی مسیحیت شفا بخشی جذامیان و تغذیه‌ی گرسنگان از یک قابلمه‌ی کوچک است. اینها داستان‌هایی بسیار جذاب و خلاق هستند و هنر آنها در اغراق‌ سازی‌هایی است که انسان‌ها می‌توانند باور کرده و با آنها زندگی کنند و امید به آینده پیدا کنند اما گزارش واقع نیستند.

داستان اسلام داستان پیامبری خشمگین و جنگجوست که همراهانش با راهزنی و کشتار یهودیان و لشکر کشی دنیا را فتح می‌کنند، شبها مثل موشک از یک نقطه‌ی زمین به نقطه‌ی دیگر سفر می‌کند، با شمشیر از روی زمین ماه را به دو نیمه می‌کند، در شهر آرمانی وی رودهای شیر و عسل جاری است و مردان نه یک زن زیبا بلکه دهها زن زیبا را در اختیار خود خواهند گرفت (البته زنان نمی‌توانند چنین رویایی داشته باشند). در دنیایی که کمبود شیر و عسل و دهها زن برای یک مرد وجود دارد این داستان حقیقتا جذاب است اما فقط داستان است.

داستان یهود داستان مهاجرت و آوارگی و باز شدن مسیری خشک در میان دریاست. این داستان را برای کسانی که در اردوگاه‌های مهاجران در ترکیه یا فرانسه مستقر هستند و می‌خواهند به یونان یا بریتانیا بروند تعریف کنید تا ببینید چشم‌هایشان خیره خواهد شد. کودکان مهاجرانی که خطر غرق در دریا را شنیده‌اند از این که دریا شکاف برداشته و افراد بتوانند در خشکی مسیر را بپیمایند شگفت زده خواهند شد. اگر آواره بوده‌اید و به عنوان اقلیت سرکوب شده‌اید این داستان برای شما آرامش آور و چشم باز کننده است. گوساله‌ی سامری یک داستان فرعی است که انحراف از مسیر را نشان می‌دهد.

داستان اصلی و فرعی

چنان که می‌بینید ادیان یک داستان اصلی دارند و چندین داستان فرعی که با داستان اصلی هم نشینی دارند. داستان اصلی می‌تواند در حول و حوش یکی از موضوعات کلیدی مورد توجه خریداران دین یعنی شفا بخشی، عروج، آخر الزمان، نجات، رستگاری، دسترسی به قدرت و علم مطلق، یا حکومت جهانی باشد. پیامبران و مقدسان ادیان هنرشان در بیان و بیان دوباره‌ی این داستان‌ها و زیر- داستان‌ها بوده است. نزدیکی ادیان به هم در داستان‌های فرعی است که در آنها اشتراک پیدا کرده‌اند. ادیان ابراهیمی به هم نزدیک هستند چون در بخش زیادی از داستان‌هایشان با هم اشتراک دارند گرچه ممکن است اسامی را اندکی تغییر داده باشند (مثل داستان ابراهیم و قربانی کردن فرزند) یا در گوشه‌ای نکته‌ای را از دیگری بستانند یا نستانند (مثل به آسمان رفتن عیسی پس از سه روز در روایت مسیحی که در روایت اسلامی نادیده گرفته شده است).

یکی از علل اصلی مخالفت بخشی از روحانیون ادیان مختلف با سینما و رمان نویسی و تئاتر- اگر داستان‌های آنها را عینا بازگویی نکنند (اسلامی و مسیحی و دینی نباشند) - این است که برای قصه گویان کهن به رقیب تبدیل می‌شوند و دکان قبلی‌ها را از سکه می‌اندازند. دستگاه‌های سانسوری که اهل ادیان بر پا می‌دارند بیشترین حساسیت را به روایت و داستانگویی دارند.

ادعای آخرین داستان

داستان‌های بودا و شینتو و بهاییت و زرتشت و صدها داستان دیگر از همین جنس هستند. تا اینجای کار مشکلی با این داستان‌ها نیست اگر موجب رنج و فلاکت انسان‌ها در فضای عمومی و سیاسی نشوند و گروهی به خشونت و تنفر علیه گروه دیگر برانگیخته نشوند. مشکل از آنجا آغاز می‌شود که یکی از این داستان‌ها ادعا کند که آخرین داستان است و دیگر نباید داستانی منتشر یا روایت شود. این درست مثل این است که تهیه کننده‌ی یک آهنگ یا داستان یا رمان و نمایش بگوید بهترین یا آخرین است و کار را تمام کرده است؛ بعد از آن همه چیز قلابی است و مسموم و کسانی که داستان‌های دیگری می‌گویند به اعدام محکوم شوند. ادیان غیر اسلام ادعای بهترین داشته‌اند اما غیر از مسلمانان هیچ اهل دینی، دین خود را "آخرین" معرفی نکرده است.

این نوع برخورد را در برخی از منتقدان ادبی دیده‌ایم که یک مجوعه شعر را رمان یا یک فیلم را اوج و قله برای همیشه معرفی می‌کنند چون مجذوب آن شده و نمی‌توانند خود را از چنگ آن خلاص کنند. منتقدان با انصاف تر حداقل ده یا صد اثر جاودانه یا در قله را برای یک هفته یا یک ماه و یک سال معرفی می‌کنند و فضایی برای تنفس افراد یا آثاری بیشتر فراهم می‌سازند. اما همیشه بعد از بهترین، بهترین‌های دیگر هم می‌آیند. ظرفیت بشر برای خلاقیت بی پایان است. بعد از پر بیننده‌ترین فیلم‌ها و پر خواننده‌ترین کتاب‌ها باز هم فیلم‌ها و کتاب‌های پر بیننده و پر خواننده بیرون خواهد آمد. به همین دلیل حتی پس از ادعای خاتمیت دین اسلام ادیان دینی عرضه شده‌اند و مسلمانان با قلابی و جعلی خواندن نمی‌توانند آنها را انکار کنند.

بیان این که داستان‌های خوب همه گفته شده‌اند نه "خاتمیت داستان سرایی" بلکه پایان گرفتن افق دید کسانی است که چنین می‌پندارند. البته کسانی که نمی‌خواهند هزینه‌ی تفتیش عقاید و تکفیر و برچسب‌های مختلف را پذیرا شوند خلاقیت‌های خود را در چارچوب همین داستان‌هایی که وجود دارند عرضه می‌کنند. اما همیشه چنین کاری ممکن نیست و صدای مدعیان را در می‌آورد و خود داستان سرایان در نقاطی احساس می‌کنند که باید راه خود را از روایات قبلی جدا سازند. داستان سرایان تازه ممکن است در نقاطی از خطوط اصلی داستانی موجود پا را فراتر بگذارند.

ادعای خاتمیت علی رغم سانسور و حذف و کشتار جمعی نودینان (در این نوشته، بهاییان) البته برای ادیان کارکرد دارد. آنها را از گرفتاری هر روزه در حوزه‌ی رقابت خلاصی می‌دهد، تعدادی مشتری دائمی و ناگزیر برای آنها جفت و جور می‌کند و بر انسجام درونی و تصلب آنها می‌افزاید. رهبران ادیان برای تبلیغات تجاری خود چاره‌ای جز معرفی خود به عنوان بهترین ندارند و چه چیزی بهتر از این که "بهترین" را بهانه‌ی "آخرین" بودن قرار دهیم. با همین توجیه بوده که با بروز امواج اسلامگرایی در خاورمیانه در چند دهه‌ی اخیر سرکوب مسیحیان، یهودیان و بهاییان بشدت افزایش یافته و کشورهای خاورمیانه به تدریج دارند از اهل دیگر ادیان خالی می‌شوند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy