بیستم نوامبر سال 1995. شب به زیبایی به یادها می ماند اگر حکومت اسلامی نمی بود. نمایش " پروانه ای در مشت" در اورلندو اجرا شد. اسفندیار منفردزاده و بهروز وثوقی و ایرج جنتی عطایی و همراهان شان به خانه ما آمدند. محمد مختاری هم مهمان من بود. مجلس گرم تر شد و اسفند پشت پیانو نشست، و آثارش، موزیک متن فیلم هایی که بهروز بازی کرده بود را نواخت. بهروز کنار دست اسفند آرام اشک می ریخت وما مات خاطره ها. دیروقت من و محمد و ایرج و اسفند در باره تازه ترین کار محمد " انسان در شعر معاصر"صحبت می کردیم. بهروز گوشه ای بازیگوشانه تلاش می کرد ریش اش را از پنجه های شیطنت امید، که دو سال و اندی داشت دور نگه دارد و...
عکس هنوزصدای آرام ومهربان محمد مختاری را با خود دارد: " نگاه میهنم پیرم کرده است، چراغ ماتم است گلایل" ... از فیس بوک : مسعود نقره کار
حمله به یک زن با سرنگ حاوی «مایع منی»
لباس بدننمای کندال جنر در عروسی جنجال به راه انداخت