«مولوی نعمت الله مشعوف چون حاضر نشد به جای مولوی گرگیج، امام جمعه آزادشهر بشود، بازداشت شد»
هادی خرسندی - ایندیپندنت فارسی
-چرا مرا آوردید اینجا؟
-حالا دیگه امام جمعهات میکنیم، قبول نمیکنی؟
-مگر زوری است؟
-پس چی. میگیم امام جمعهای، میگی چشم. شما از امروز امام جمعه آزادشهری!
-اگر این رسم آزادشهر است وای به امام جمعه دربند.
-ببین مولوی! اینقدر کتکت میزنیمت که قبول کنی.
-کتک را قبول میکنم، سمت را نه.
-اینجا میکشیمت به سیخ. جوجه کبابت میکنیم.
-حالا کی میخواهد بخورد آن جوجه کباب را؟
-مسخره نکن شکنجههای ما را.
-بنده عرض کردم «امامت جمعه اهل سنت آزادشهر تنها زیبنده مولوی محمد حسین گرگیج است.»
-اون دیگه مالیده.
-به کجا مالیده؟
-به تاریخ مالیده. گفته امام حسین با شهربانو ازدواج کرد.
-تقصیر ایشان چیست؟
-کی گفته ازدواج کرد؟
-خب ازدواج کردند دیگر. بویفرند گرلفرند که نبودند.
-به اون چه مربوط؟ چرا در زندگی خصوصی دیگران دخالت کرده؟
-او دخالت نکرده.
-چرا شایعه ساخته؟ اون بهتر میدونه یا ویلفرد مادلونگ؟
-این ویلفرد در اونجا بوده؟
-نه خیر، در آلمان بوده. الان هم در دانشگاه آکسفورد اسلام شناسی درس میده. اینهمه قرآن میخونی یک خرده ویکیپدیا هم بخون.
- ولی محدث شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال به تفصیل واقعه ازدواج شهربانو با حسین بن علی را نوشته.
-توی قرآن خوندی؟
-نه خیر، توی ویکیپدیا.
-زکی، ویکیپدیا که سند نشد!
-ویکیپدیا همین است. بعضی وقتها سند میشود، بعضی وقتها نمیشود. ضمناً آنجا نوشته «چون سیدالشهدا شهید میشود، ذوالجناح (اسب حضرت) به خیمه آمده و شهربانو را به شهر ری میبرد. شهربانو به اشتباه به جای «یاهو» گفته «یاکوه» و کوه از هم شکافته میشود. کوه بی بی شهربانو.»
-منظور؟
-منظور اینکه اگر شهربانو به اشتباه گفته بود «کاهو»، آیا ذوالجناح برای آوردن سکنجبین به اولین بقالی سرراه مراجعه میکرد؟
-خرافات شیعه را دست نینداز!
-خرافات، شیعه و سنی ندارد برادر.
-ببین عمو. ما به زبون خوش میگیم بیا این امامت جمعه را بپذیر. یعنی قبل از اینکه با اسرائیل وارد رابطه بشی و علیه تمامیت ارضی کشور اقدام کنی و به مقدسات شیعه توهین کنی...
-توهین به رهبری را جا انداختی!
-اونم روش، خلاصه کاری هم نکن مجبور بشیم پرستو برات بفرستیم.
-پرستو؟ پرنده؟ چکار میکنه پرستو؟
-هیچ چی، فایل صوتی ازت میگیره.
-حرف نزنم چی؟
-لختت میکنه ازت عکس میگیره.
-سرما بخورم چی؟
-دست ننداز مارو پیرمرد. ببین پیری! کاری نکن با «ماهواره بر» سیمرغ بفرستیمت اون بالا دور زمین بچرخی.
-سیمرغتان که انگار خراب کرده.
-کاری نکن کاری کنیم زابرا بشی شبها توی اتوبوس بخوابی.
-راننده نخوابد، خوابیدن بنده مهم نیست.
-دلامذهب چرا قبول نمیکنی؟ آخوندهای خودمون برای اینکه امام جمعه بشن مرتب برای هم میزنند، همدیگه را ضایع میکنند.
-برادر! مگر شما مسلمان نیستید؟
-معلومه که هستیم مولانا.
-پس ما باید متحد شویم پدر کفّار را دربیاوریم. پدر بهائیها را دربیاوریم. ما نباید با هم بجنگیم. غریبه که اینجا نیست، این اسلام دکان ماست.
-درسته ولی مال ما سوپرمارکته، مال شما دکّه است، کیوسکه.
-باشد ولی ما باید با هم بسازیم. تیغ اسلام عزیز را کند نکنید. بگذارید مخالفین را از وسط شقّه کنیم.
-خبر داریم که گفتهای اگر قدرت بگیریم به دانشجوهای بهائی اجازه ورود به دانشگاه میدیم.
-نه خیر. راوی شیعه بود!
-شما فعلاً روی نماینده رهبر را زمین نینداز قبول کن بره. به گرگیج هم کار نداشته باش. ایشون به زودی سکته میکنه!
-به خودش هم اطلاع بدهید غافل از دنیا نرود.
-گرفتی ما را؟
-فعلاً که شما مرا گرفتهاید.
-امام جماعتی را قبول کن آزادت میکنیم.
-حالا بنده اجباراً قبول کنم، آیا خداوند آن نماز زورکی را قبول میکند؟
-شما قبول کن، خداش با ما.
-لااله الا الله.
-الله اکبر.
-قبول نکنم چی؟
-انا لله و انا الیه راجعون. فاتحه!
***
فیسبوک همگانی هادی خرسندی (با یک کلیک)