Tuesday, Jan 4, 2022

صفحه نخست » لکن، زهرا زهره است، طنزی از خروسه

khooroos.jpgما هرگز تکلیف مان را با زهرا نفهمیدیم. خواستیم از شم روانشناسانه مان کمک بگیریم و از طریق آثارش به درونش نزدیک شویم، بدتر شد اوضاع. نقاشی‌هایش پیچیده است. بیشترِ زنهایش، حجابشان در حدی سفت است که انگار دارند خفه می‌شوند. ما هم به عنوان بیننده احساس نفس تنگی و خفقگی می‌کنیم. بعد در بعضی نقاشی‌ها همان بانوی محجبه، پستانش را درآورده تا به نوزادش شیر دهد. اینجا به عنوان بیننده هم نفس تنگی گرفتیم هم فکمان آمد پایین. معلوم است دیگر، وقتی از مجسمه سازی شروع کنی، بروی آمریکا، با علوم سیاسی ادامه بدهی، بعد دکترای قرآن بگیری، همین می‌شود. ره که هیچ، خودش یک جور صخره نوردی با اعمال شاق است. نتیجه‌اش چه می‌شود؟ گیجی بعضی از مخاطبینِ آثار. ما البته تحلیلگر آثار هنری نیستیم ولی دماغ، مِری و ریه که داریم.

راستی این علاقه‌ی زنانِ نزام به سفر و تحصیل در آمریکا و اینگلیس از کجا می‌آید؟ یکی شیطان بزرگ است، آن یکی هم استکبار پیر. قرار بود باباها، داداش‌ها، شوهرها و پسرهای این زنانِ نزام، تمامِ درس‌های بد غربی را از مدارس و دانشگاه‌ها حذف کنند، که کردند. دستشان درد نکند. بعدش قرار بود غربی‌ها بیایند اینجا برای تحصیل و الگو برداری از مدیریت و علوم انسانیِ انقلابی ـــ اسلامیِ ما. که خب این قسمت ماجرا تقریبا برعکس شد. بیشتر می‌خواهند دو دکتره باشند از اکسفورد و هاروارد تا عالِم دینی از قم. دکتر که کلمه‌اش هم غربی است. خیلی چیزهای دیگر غربی هم حق مسلم ما شد یکهو. آن هم زمانی که خودِ غربی‌ها در فکر تخته کردن آن حق‌های مسلمِ مخرب و ضد محیط زیستی‌شان هستند. این آرمان انقلاب بود یعنی؟ امید ما البته، به چهل سال دوم و سوم و... هزارم است برای تحقق آرمان‌های انقلاب. پیشنهاد ما این است که انقلابیون یک لیست تهیه کنند از چیزهای بد و خوب غربی برای ملت. همین لیست را برای خودشان هم بنویسند. تا ما از گیجی در بیاییم. دور نشویم.
آنروز که زهره یعنی زهرا، در سخنرانیش گفت من یک دوره‌ی سیاه داشتم، مشکوک شدیم رفتیم پرس و جو. گفتند منظورش آنوقت هاست که بی حجاب بوده. سی سال پیش این آبجیِ ما ازش در مورد حجاب پرسید. گفت باید اختیاری باشد ولی شما هم مثلِ من، در آزادی کامل، حتما حجاب را انتخاب کنید گفتیم که، آدم را گیج می‌کند این زهرا.
بعد محسن تعریف می‌کرد، آنوقت‌ها زهرا را که سِکِند لیدی بوده، دیده. دست کوکب را گرفته و نوک کفشش هم سوراخ بوده. نفهمیدیم تعریف بود یا مذمت. خب در جامعه‌ی ما فقر، فضیلتی بود آن روزها. امروز هم هست ولی برای بقیه. اما خوشمان می‌آمد میرحسین در انظار عموم، مقابل دوربینِ رسانه‌ها دست زهرا را می‌گرفت. حالا نمی‌شد چهل سال زودتر اینکار را می‌کردی مرد حسابی؟ بلکه ما و فَرَج اینها هم کمتر پایمان به کمیته‌ها باز می‌شد.
آنروز که زهرا گفت رابطه‌ی میرحسین و روح الله، مرید و مرادی ست فکمان آمد پایین دوباره. بیا! این هم آخرعاقبتِ مدیرِ مرید! گیریم میرحسین به دوران طلایی آقامراد می‌نازد، تو چرا زهرا؟ تو که دیگر مهمترین زن دانشمند هستی، چرا؟ تو که دکتر قرآنی چرا؟ ازطریق ژاله یعنی زهرا هم نشد زهرا یعنی زهره را بهتر بشناسیم. حیف! ژاله خیلی زود رفت. فهم نقاشی‌هایش خیلی راحت تر است. از این طریق، شاید تفاوتِ بینِ همدمی با ایرج و همدمی با میرحسین، کمی روشن شود. ولی خودِ زهرا هنوز در هاله ایی از ابهام است.
امیدواریم میرحسین هرچه زودتر دوران مریدیش تمام و آزاد شود. زهرا هم دست در کفِ دلدار، بیاید در مورد دوره‌های زندگیش از قرمز و سیاه و سبز و غیره بگوید. البته نه با کفش سوراخ تا ریا نشود. بلکه ما هم از گیجی دربیاییم. فعلا که غیبش زده. حتی مجسمه‌اش در میدان محسنی هم غیب شد. بهتر! چی بود آن؟ یک زن قرون وسطایی در اروپا؟ الگوی زن ایرانی؟ یک زن مسلمان؟ مریم مقدس؟ ماری ماگدالنا؟ ماری مارمولک؟ نفهمیدیم. راستی کوکب کجاست؟ خبری ازش نیست.

اینستاگرام خروسه:
khoorooseh



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy