شگفت نیست اگر آسمان بگرید زار
عرفان قانعی فرد [@EQfard]
تو گویی در دستگاه خلافت اسلامی ولایت فقیه، "هر شب ستاره ای را از آسمان به پایین می کشند، اما اسمان ایران همیشه پر از ستاره است . آنهم ستاره های پر فروغ. تا به حال، ادمی ندیده اید که هم شادمان و هم غم بزرگی در دل تنگ داشته باشد، اما آن ادم منم . غمگین و سرخورده برای از دست دادن مرد پر شور و شاعری پاک چون ابتین و مویه کنان، نشسته در سوگ و پرسه او ؛ اما شادمانم که اندک شرری هست هنوز و ،در ان مرز و بوم ادم کش و انسان کش " هنوز هستند جوانانی که از فساد حکومت نالان و معترض اند!
تو گویی ، که بکتاش، خندید به تاریخ جعلی خلافت اسلامی مُلای شیعه در ایران ویرانه ما.... و خندید به سرگذشت دلقکانی امثال نواب صفوی، اندرزگو، شجونی و فلسفی و قاسم سلیمانی که شده اند قهرمانان تقلبی دستگاه تبلیغات ولایت مطلقه فقیه.. . و خندید به "عدالت و رافت اسلامی" شیادانی مانند خامنه ای، اژه ای، سلامی و رئیسی که امروزه شده اند، مقام های حکومت جور و جهل و جانی.
به قول پیر مُرادم محمد قاضی، شگفت نیست اگر آسمان بگرید زار .... نهاد داغ بزرگی به قلب ملت ... پس از هزاران داغ این سپهر کج رفتار. خبری کوتاه و تلخ که شاعری در کُنج زندان جان داد اما جنایات پیشگان اسلامی در فرقه تبهکار مُداوایش نکردند! و اگر به دوا و درمان فرستادنش، دیگر کار از کار گذشته بود... اما از کُلینی تا خُمینی و خامنه ای؛ عمامه بسرهای فاقد شرف و اخلاق در فیضه ها و شبستان های مخوف مساجد؛
تعفن و نجاست خرافات و موهات و ترور را در ایران پراکندند و امروزه روز، مثل سعدبن ابی وقاص و یزید و ابوسفیان، سرپرچمدار تروریسم اسلامی، خلافکاری، شرارت و جنایت در قرن ۲۱م شده اند.
این جانیان ضد قلم و آزادی بیان و هنر و فرهنگ ایران ، از زمستان بی بهار ۵۷ کمر به نابودی ایران بسته اند. زیرای مُلای شیعه، برای توسعه و عمران و آبادانی ایران نیامده. کار و بارشان، همین نمایش توحش و بربریت است. در موج ویرانگر۵۷، مکتب اهریمنی خمینیسم در ایران، ظلمتکده جاهلیت را بنا کرد با کمک شبکه تروریسم...
گرچه روح بكتاش آبتين شاعر و نویسنده، با کرونا در زندان ضحاک زمانه و ابلیس زمانه ما [ علی خامنه ای] از زنجیر رها شد و به آزادی پرکشید. از پس آن همه رنج و غصه و اندوه، آرام می خوابد. اما در واقع امر، او را کُشتند و نباید این جنایت را بخشید. در تاریخ ادبیات ایران، نامش و یادش هرگز فراموش نمی شود. مانند احمد میرعلایی، غفار حسینی، احمد تفضلی، علی اکبر سعید سیرجانی، محمد جعفر پوینده، محمد پوینده و ... و با کشتن این اهل قلم هم، شعله کانون نویسندگان ایران، خاموش نمی شود...
بکتاش، دوست، شاعر مهربان، انسانی خوش فکر، که رویایش « ترویج انسانیت» بود. دوست داشت کانون نویسندگان، رشد یابد.. دیگر پتیاره ای بی هویت با قیافه های منحوس و حق به جانب ، او را به بازجویی نمی کشاند، دیگر ماموری بیسواد و میرغضبی بی سلیقه، به سانسور و حذف او نمی نشیند. قلم ها را میشکنند و صاحب قلم ها را می کشند؛ مبادا جز میل جلاد خونخوار، سخنی بنویسی و بگویی به دروغ و سانسور، دل خوش اند!
اما این سانسورچی ها و شکنجه گران عصر توحش و تاریکی در فاسدترین اسلام ناب محمدی و خونخوارترین حکومت الله بر زمین؛ با جنایت و تروریسم و شکنجه زنده اند! کسی هست که بگوید، دقیقا بكتاش آبتين چه کرده بود که وی از پشت میز نوشتن و شعر گفتن به سینه قبری تاریک در گورستان فرستادید؟ جُرم اش چه بود؟ ...
بكتاش آبتين، از سانسور و خفقان رها شد و با نامی نیک و عاقبت به خیر شد و رفت جُرم اش آن بود که می دانست بقای نظام ننگین و خونخواره جمهوری اسلامی مُلایان شیعه، در گرو قلم شکستن، خون ریختن، خفه کردن، گسترانیدن تاریکی- خفقان- فقر است! زیرا مراکز توسعه خرافات و موهومات، کارشان همان است... ای تُفو بر صورت شما نمایندگان امام زمان جعلی بر زمین!
از زندگی شاعرانه به سوی قبرستان؛ در واقع آئین شمشیر و یاسای چنگیزی سفیه وقیح [*ولی فقیه] در شوم ترین ایام تاریخ ایران است.. این دوران ۴۳ ساله اسلام ناب محمدی و حکومت الله بر زمینِ مُلایان (با زنجیر تعصب و زنگوله خرافات بر گردن)، جزو تاریکترین ادوار تاریخ ایران است.
با صدای بلند باید گفت :من دچار خفقانم، خفقان!
توگویی، تا در زمانه باقی است، تا زمانی که ویروس و میکروب مُلای شیعه از کالبد ایرانی، دفع نشود و ۱۱۰۰۰ امامزاده ویران نشود، صدای شوم نعلین و عمامه و عبا تروریسم اسلامی آخوندی، ادامه دارد.... این بیضه داران دین، با یاسای چنگیزی، ثناخوان مرگ بوده اند با عطش تخریب و ویرانگری و چپاول. و شده اند کانون عذاب ملت ایران.
به قول منزوی: همه ، باغ دلم آثار خزان دارد ، کو ؟ / آن که سامان بدهد این همه ویرانی را