جنگ اوکراین می رود که تبدیل به یکی از پرماجراترین جنگ های تاریخ معاصر شود. تصاویر مردم مظلوم این کشور، که زیر گلوله باران ها تکه-پاره و زخمی و آواره می شوند، بی شک دل هر انسانی را به درد می آورد؛ اما پیچیدگی های کریه پشت پرده آن قدر افزایش یافته که بعید نیست این جنگ سر آغاز یک زنجیره ی رخدادهای مهیب و سرنوشت ساز برای کل جهان شود.
هر گونه ساده انگاری و زودباوری، از هر طرف که باشد، می تواند گمراهی در قضاوت را به بار آورد. در این مواقع باید صبر و متانت داشت و به جستجوی عمیق و دقیق پرداخت. در این میان آن چه البته نباید لحظه ای در مورد محکوم سازی آن تردید کرد مرگ و رنج انسان هاست که باید خط قرمز هر ناظر شرافتمندی باشد.
نگارنده پیش از این یکی از احتمال ها را که به رقابت ها و رودست زدن های مافیاهای مالی و اقتصادی یشت پرده است در مقاله ی قبلی خود آورد. اما مثل هر پدیده ی دیگری، جنگ کنونی اوکراین یک بعد ندارد، امریست چند وجهی که البته، به فراخور زاویه ی نگاه هر ناظری، یکی از آنها می تواند مهم تر از بقیه جلوه کند. آن چه در پایین می آید خلاصه ای از یک نظریه است که در حال حاضر به صورت پراکنده اما آشکار و یا ضمنی در حال بیان است و لازم است تا با نگاه نقدگرایانه مورد بررسی و راستی آزمایی قرار گیرد. شرایط به گونه ای است که لازم است احتمال ها و نقطه نظرهای گوناگون را مورد توجه قرار دهیم تا مبادا اسیر روایت رنگ و لعاب زده ی رسمی رسانه های سیستمی قرار گیریم که باز هم تور پهن کرده تا از این مصیبت آشکار برای خود درآمدهای مالی فراوان و اهرم های سیاسی برای نقشه ها و طرح های آینده اش فراهم آورد.
ماجرای نئونازی های اوکراین چیست؟
به عنوان نمونه، یکی از مواردی که کنجکاوی روزنامه نگاران مستقل و تحلیلگران کنجکاو را بر انگیخته است تلاش و جدیت سئوال برانگیز برخی از میلیاردرهای اوکراینی در طول بیست-سی سال گذشته برای پشتیبانی مالی از حرکت های «نئو نازیست» در این کشور می باشد. شرح مفصل آن دور از حوصله این نوشتارست، اما، به طور مثال، یکی از این میلیاردرها به نام «ایهور کولوموسکی» که دارای تابعیت اوکراینی، اسرائیلی و قبرسی می باشد، در این میان نقش فعالی داشته است. او یکی از سرمایه گذاران اصلی بر روی گروه های شبه نظامی و از بنیان گذاران یکی از آنهاست که به ایدئولوژی برتری جویی نژادی سفیدهای اوکراینی با منشاء آلمانی باور دارند.[1] آیا این مایه ی تعجب نیست که یک ثروتمند یهودی اسرائیلی-اوکراینی روی گروهی سرمایه گذاری کند که معتقد است « باید نژادهای سفید یک جنگ صلیبی نهایی را علیه نژاد مادون انسان که توسط یهودیان رهبری می شود در جهان به راه بیاندازند»؟[2]
از سوی دیگر، چرا در جنگی که در اوکراین راه افتاده اسرائیل تا این حد دست به عصا و کج دار و مریز عمل می کند. عمده تلاش این کشور بر انتقال یهودیان اوکراین به خاک خود و استقرار آنها در شهرک های از پیش ساخته شده در سرزمین اشغالی فلسطینان و نیز، انتقال ثروت ها و جت های شخصی ثروتمندان یهودی روس (اولیگارش ها) به اسرائیل است؟ چرا دولت اسرائیل به انتقادهای شدید بسیاری از جمله جریان ها، روشنفکران و مطبوعات چپ این کشور در مورد این پنهانکاری و دورویی پاسخ نمی دهد؟ ابهام های بسیاری در مورد سفر نخست وزیر اسرائیل به روسیه و دیدار سه ساعته ی وی با ولادیمیر پوتین مطرح است.
آیا این جنگ تلهی جریانهای وابسته به اسرائیل برای نیروهای «نئو نازی» و «ضد یهودی» رشد کرده در اوکراین است تا آنها را به دست ارتش روسیه از میان برد؟ آیا پوتین به درون باتلاق ساختهی دست موساد افتاده و یا از موضوع با خبر است و در دیدار سه ساعته با لا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است؟ چرا باید مردم جهان در چنین سایهای از ابهام و ناروشنی بمانند؟ چرا نباید رسانههای مستقل به تمامی ابعاد موضوع نپردازند؟ در ورای این عدم شفافیت، پرسش این است که اگر نبود ارتش ارسالی پوتین، چه نیروی دیگری قرار بود سرانجام در اوکراین مانع از رشد قارچ وار این جریانهای نئونازی شود؟ این حرکتها و تشکلهای فکری نژاد پرست که وابستگی خود به اندیشههای نازیسم آلمانی را آب و رنگ ملی گرایی اوکراینی زدهاند، در سرتاسر جامعه، دستگاه دولتی و ارتش اوکراین نفوذ دارند و نیروهای چند ده هزار نفری مسلح در اختیار دارند. پرسش این است که دلیل حمایت و مسلح کردن آنها توسط پنتاگون از یک دهه قبل به این سو چه بوده است؟ این که یک سناتور جنگ طلب دست راستی حامی اسرائیل، «مک کین»، در سال ۲۰۱۵ به دیدار آنها میرود (تصویر زیر) چه معنی دارد؟ این که پنتاگون فشار میآورد تا نام این گروههای شبه نظامی نئونازی و ضد یهودی از لیست تروریستی وزارت امور خارجه دربیاید و برای آنها مهمات و سلاح ارسال میکنند تا به عملیات علیه روسهای مقیم شرق اوکراین بپردازند چه منفعتی دارد؟
آیا پوتین در دامی افتاده است که دستهای پشت پرده برای از میان برداشتن نئونازیها از اوکراین توسط ارتش روسیه به پا کردهاند؟ آیا هل دادن این گروهای شبه نظامی برای عملیات در مناطقی که روس زبان هستند و این گروهها آنها را «اسلاو» و نژاد کهتر میدانند در این راستا بوده است؟ آیا درست است که آنها نزدیک به ۱۴ هزار نفر را در سالهای گذشته در این دو منطقه دونباس قربانی کردهاند و پیش از آن جمعی از مسلمانان ساکن کریمه را قبل از اشغال آن توسط روسیه در سال ۲۰۱۴؟
این جاست که می بینیم روایت های شداد و غلاظ احساسی و عاطفی یک جنگ و ربط دادن آن به دیوانه بازی های صرف یک نفر در کرملین رنگ می بازد و ابعاد جدیتر و کمتر آشکار دیگری از چرایی تحمیل این همه درد و رنج و کشتار و آوارگی بالا می آید. این آن زنگ خطری است که، برای هر ذهن کنجکاوی که در پی حقیقت امر است، به صدا در می آید.
آری، بهتر است این بار دیگر نسبت به شرح حوادث مشابه «صدور فرمان حمله ی یازده سپتامبر از غارهای کوهستان های تورا بورا» در افغانستان قدری با احتیاط برخورد کنیم و به تصویر کشیدن اوضاع توسط صحنه های گزینش شده به همراه روایت های ساخته و پرداخته شده ی «بی بی سی» و «سی ان ان» و امثال آن را به آسانی مورد اعتماد قرار ندهیم؛ از آن سوی هم نباید بر مبنای باورهای ایدئولوژیک رنگ باخته هر آن چه کرملین و «راشاتودی» (RT) می گویند را بپذیریم. حقیقت را با کنجکاوی و عطش فهم واقعی و بدون پیشداوری جستجو کنیم. هیچ ایرادی ندارد که در مسیر جستجوی آن اشتباهی مرتکب شویم، اما دست کم عادت به خودفریبی نکنیم. برداشت های کهنه و نخ نما شده ی ایدئولوژیک را چه در جناح چپ و چه در جناح راست کنار بگذاریم و با ابزار روش شناختی آن چه را که هست کشف کنیم نه آن چه را که «آنها» می خواهند.
نگارنده باور دارد همان طور که ماجرای یازده سپتامبر خط رویدادهای جهانی را سلسله وار از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۹ و قبل از بروز همه گیری کووید تحت تاثیر خود قرار داد، جنگ اوکراین نیز یک حرکتی مهم برای تعیین مسیر رویدادهای جهانی از ۲۰۲۲ و به بعد است. یازده سپتامبر مستمسکی ساخت که با آن لشگرکشی به خاورمیانه آغاز شد. حتی قرار بود چند کشور از جمله لبنان، سوریه، عراق، یمن، ایران، افغانستان مورد حمله و اشغال قرار گیرند. هر چند که نقشه آن طور که باید و شاید پیش نرفت، اما به طور کامل هم بی اثر نماند.
اینک نیز، پس از آن که بحران کووید-۱۹ و چهار سال ریاست جمهوری آشفته ساز یک دیوانه در کاخ سفید بین ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ جهان را به مرز ضعف و آشوب رساند، فرصت خوبی بود تا واقعهای آغاز شود که میرود برای یک تا دو دهه، به صورت زنجیره وار، صلح و پیشرفت در جهان را فدای جنگ و منفعت طلبی اقلیتی کند که سایکوپت وار جان میلیونها و میلیاردها نفر انسان بیگناه برایشان ارزشی ندارد.
بر مبنای آن چه تا این جا شکل گرفته قابل پیش بینی است که روند رویدادها، پس از آن که روس ها با تلفات بسیار موفق به تامین هدف تشریح شده در بالا شدند، بر مبنای آن چه در ادامه ی این نوشتار می آید شکل گیرد؛ اما فراموش نکنیم که این احتمالی بیش نیست و ممکن است رویدادهای متعدد مهم دیگری در این میان بروز کند.
مسیر از این جا به بعد:
با آشکار شدن ابعاد فاجعه آمیز جنگ اوکراین و نقشه ای که در پشت آن نهفته بود، می بایست به مثابه جنگ افغانستان، که حواس ها را از جستجوی دقیق چرایی و چگونگی رویداد ۱۱ سپتامبر برداشت، اتفاق مهم دیگری تدارک دیده شود؛ واقعهای که بتواند همان کاری را کند که جنگ اوکراین با ماجرای کووید-۱۹ کرد و دیدیم که، معجزه وار، مصیبتی که در دو سال گذشته گریبانگیر بشریت شده بود و تمام ابعاد زندگی انسان ها و جوامع را زیر سایه خود گرفته بود، در خبرها و گزارش های اوکراین غرق و محو شد.
در این راستا، هر رویداد تازه باید امری سهمگین تر از مورد پیشین خود باشد تا توجهات از فاجعه ی قبلی کنده شده و در نزد مصیبت تازه، دیگر مهم جلوه نکند. در این میان دو امکان وجود دارد که بتواند چنین اثری را برانگیزد: یکی حمله ی چین به تایوان و اشغال آن است که سبب تغییر مسیر لشگرکشی آمریکا و انگلیس و استرالیا و متحدانشان از مرزهای اروپای شرقی به سمت آسیای جنوب شرقی خواهد شد و نیز این که حالا چین را چطور باید تحریم و مهار کرد و به زمین زد؛ و دیگری هم، ایران، در صورت عدم پذیرش نسخه ی سخت کنونی برجام.
برای ما به عنوان ایرانی این موضوع دوم است که جالب خواهد بود. به نظر می رسد که دستهای غیبی چنان ملات جام زهر جدید را غلیظ کرده اند که حتی محافظه کارترین دولت ۴۳ سال گذشته ی نظام، با ریاست جمهوری آدمکش بین المللی ابراهیم رئیسی و سلطه ی بیت رهبری و سپاه که اینک کل ارکان قدرت را در دست دارند، نتوانسته آن را برای خود قابل هضم ببیند.
با اعلام رسمی خروج آمریکا و غرب از مذاکرات برجام راه برای مسیری که در انتهای آن بمباران تاسیسات هسته ای ایران و به دنبال آن، یک جنگ تمام عیار منطقه ای است، باز می شود. یک لحظه تصور کنیم جنگی را که شامل لبنان، سوریه، عراق، یمن، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، پاکستان، ایران، اسرائیل و آمریکا و متحدانش باشد، آیا به راستی کسی دیگر سراغی از اوکراین ویران شده، با هزاران هزار تلفات از مردم غیر نظامی، بخش عمده ی نیروهای نئونازی و سربازان اوکراینی و روسی، خواهد گرفت؟
یا به طور مثال، اگر کشورهایی مانند ژاپن و استرالیا و آمریکا و بریتانیا در حال نوعی از رویارویی دریایی در دریای جنوبی چین باشند؟ و احتمال پاسخگویی گسترده ی چین و دخالت بدون تردید نظامی کره ی شمالی در این میان مطرح باشد، باز هم کسی اوکراین و آن چه را که بر آن رفته است به یاد خواهد آورد؟
این جاست که می بینیم نظریه معروف نویسنده ی کانادایی خانم «نئومی کلاین» تحت عنوان «شوک درمانی» تا چه حد مورد استفاده ی نظام سرمایه داری و مدیریت صهیونیستی آن واقع شده است. هر شوکی مردم را در درجه ای از گیجی و آشفتگی جمعی فرو می برد و آماده می سازد تا وحشت زده، هر سیاست غیر قابل قبولی را از جانب حاکمیت های خود، برای رفع ترس و نگرانی و تامین امنیت، حمایت و حفاظت بپذیرند.
به این فهرست نگاه کنید:
- یازده سپامبر: قانون امنیتی «لایحه ی میهن پرستانه» (The Patriot Act) و نفی علنی آزادی های مدنی شهروندان در آمریکا و گسترش کنترل و شنود و جاسوسی از مردم در آمریکا و سایر کشورهای جهان.
- جنگ افغانستان: باز کردن راه برای اشغال غیر قانونی کشورها و به راه انداختن بساط محاکمه های صحرایی و کشتار بی نیاز از جواز و نیز زندان های غیرقانونی و شکنجه مانند گوانتانامو و تجارت علنی مواد مخدر در سطح جهانی برای تغذیه ی کارتل های قاچاق.
- جنگ عراق: جا انداختن ایده تروریسم اسلامی، وحشی جلوه دادن اعراب، دامن زدن به اختلافات مذهبی، کشتار مردم بی دفاع به اسم تروریسم و زمینه سازی برای بروز القاعده و داعش و دائمی کردن جنگ های منطقه ای با هدف فروش تسلیحات و کلنگی کردن دولت-ملت های خاورمیانه در مقابل اسرائیل.
- جنگ لیبی: حمله ی هوایی بدون مجوز، سرنگون سازی رژیم از طریق حمله ی نظامی، تقسیم کشور و سپردن آن به دست گروه های مسلح و دخالت ورزی های پشت پرده.
- جنگ سوریه: صدور مجوز برای حضور غیر قانونی در کشور دارای حاکمیت ملی، استقرار گروه های مسلح تروریست در خاک کشور خارجی، زمینه سازی برای ظهور داعش و امثال آن.
- جنگ یمن: قتل عام زنان و کودکان بدون کمترین حساب پس دهی بین المللی، ایجاد قحطی های مصنوعی و کشتار و آزمایش انواع سلاح ها و تجهیزات.
- کووید-۱۹: عدم پاسخ گویی و شفافیت نسبت به چرایی و منشاء ویروس، حذف آزادی های فردی و اجتماعی، واکسیناسیون اجباری، محروم سازی شهروندان از رفت و آمد آزاد و عادت دادن آنها به مرگ و میر گسترده و نیز قبول اجباری محدودیت ها و محرومیت ها، آماده سازی افکار عمومی برای موج های بعدی.
- بازگشت دادن افغانستان به طالبان: نهادینه سازی عدم پایبندی به تعهدات، زمینه سازی برای بازسازی تروریسم جهانی، تداوم بخشی به تحجر و توحش آدمکشی مذهبی و فرقه ای و آماده سازی منطقه برای رویاوریی با عصر تروریسم دارای دولت و سرزمین و کشور.
- جنگ اوکراین: زمینه سازی برای قتل عام یک ملت برای رسیدن به اهداف پشت پرده ی خود، برانگیختن احساسات ناشی از صحنه های کشتار بدون اقدام جدی برای توقف آن و بسترسازی برای تداوم و گسترش جنگ در قلب اروپا.
می بینیم که شوک بعد از شوک، مردم جهان شاهد بازی مشتی دیوانه ی جنگ طلب و سودجو با هدف کسب ثروت و قدرت و حفظ قدرت و ثروت هستند. این روند با خشونت هر چه تمام و با روش هایی متعدد در چارچوب «دکترین شوک» ادامه دارد و می تواند تا مرز محو بشریت توسط مجنون های مسخ شده ادامه یابد. درست به مثابه بلایی که بر سر یوگسلاوی سابق آوردند و از دل آن هفت کشور بیرون کشیدند که هنوز هم بعد از بیست و پنج سال در پی فرصتی برای قتل عام و کشتار یکدیگر هستند، این جا هم تخم نفرت و کینه ی ماندگار را میان روسیه و اوکراین پاشیدند؛ این نزاع می رود که اروپای شرقی را برای دهه ها به منطقه ی جنگ و جدال قومی و مذهبی و ملی تبدیل سازد و شانس رشد و صلح و ترقی آن را به حداقل برساند. از این پس بیشتر از اتحادیه ی اروپا این ناتو است که در این قاره اهمیت دارد.
فاجعه ای برای ایران
با رفتن به سراغ کشور ما سناریو اما ابعاد فاجعه بارتری خواهد گرفت. در آن جا خواهد بود که ممکن است سرانجام قُبح بهره برداری از «بمب های اتمی محدود تاکتیکی» برداشته شده و سرزمین ما به نخستین کشور به کارگیری این سلاح مهیب تبدیل شود.[3] بمباران مراکز اتمی و نظامی ایران چیزی از آن سرزمین تا به این جا ویران شده باقی نخواهد گذاشت. بزرگترین موج آوارگان تاریخ بشر از ایران به راه خواهد افتاد و البته چون جایی را برای فرار نخواهند یافت اکثریت این موج از گرسنگی و تشنگی و جنگ و نزاع تلف خواهند شد. کشورهای مختلف خاورمیانه که درگیر این نزاع منطقه ای می شوند ویرانی ها و تلفات بسیار خواهند دید و دیگر برای دهه ها و دهه ها چالشی در مقابل تصرف صهیونیستی خاورمیانه و استقرار «اسرائیل بزرگ» وجود نخواهد داشت. باید دانست که ماشین جنگی تل آویو در همین سال ۲۰۲۲ علاوه بر ثروتی که به واسطه ی فرار سرمایه ها به سوی اسرائیل روان است موفق شده مبلغ پنج میلیارد و سیصد میلیون دلار کمک بلاعوض از گاو نُه من شیر ده ی خود، واشنگتن، دریافت کند.
این رقم در حالی به اسرائیل اعطا می شود که بزرگترین نرخ تورم در آمریکا از ۱۹۸۲ تا کنون با رقم ۷,۹ درصد به مردم آمریکا تحمیل شده است. از همین حالا شرکت های بزرگ غربی در حال یک «رزمایش اقتصادی» در میدان روسیه هستند؛ آنها باید بیاموزند که چگونه پای خود را از سرزمین هایی که قرار است به خاک سیاه بنشیند بیرون بکشند و در عین حال دوام آورند. این رزمایش، تمرینی است برای آن چه باید در اقتصاد غرب در رویارویی سهمگین با چین رخ دهد. مصرف کنندگان آمریکایی و اروپایی از حالا در حال آموزش دیدن هستند تا خود را با قطع واردات از کشوری که عنوان «کارخانه ی جهان» را یافته بود عادت دهند و تورم ها و کمبودهای سنگین را به جان بخرند تا ماشین سرمایه داری در بخش های کلان دیگر مانند صنایع نظامی بتواند صدها میلیارد دلار سفارش و سود به جیب بزند و جهان را برای یک حیات متفاوت با یک سوم یا یک چهارم از جمعیت فعلی کره ی زمین آماده سازد. چرا که این قابل پیش بینی است که در دل یک دنیای در جنگ، با مکمل های دیگری مانند همه گیری های جدیدی که از راه خواهند رسید، و نیز، در میانه ی بحران های اقلیمی ناشی از گرمایش زمین و صدمات زیست محیطی و کمبود شدید مواد خوراکی، یک کاهش جمعیت قابل توجه می تواند در سطح جهانی رخ دهد. جهانی که در آن جایی برای کشورها و ملت ها و طبقات اجتماعی ضعیف و محروم نیست. قانون جنگل و اصل تنازع بقا سرانجام بشریت را به پایان سیاه خویش نزدیک خواهند ساخت.
هر چند که تصور این سناریو شوم می تواند برای اکثریت مطلق خوانندگان این مقاله دشوار باشد، اما نگارنده مایل بود که آن را به عنوان یک فرضیه یا احتمال، در کنار بسیاری دیگر، مطرح کرده باشد تا فردا روزی، اگر شاهد تحقق این سناریو یا چیزی نزدیک به آن بودیم، جای افسوس و تاسف ناشی از عدم بیان آن باقی نماند. به امید آن که بخش خردگرای بشریت موفق به خنثی کردن جمعی و سازمان یافته ی دیوانگان حاکم بر سرنوشت خود شود. شدنی است، اگر بخواهیم. هم در ایران و هم در جهان. انتخاب با ماست.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریهی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
ملکیان هفتصد سال دیر آمده است، اکبر کرمی
پیامک رهبر به کاترین جان، مهران رفیعی