در خصوص جنگ روسیه و اوکراین این روزها بارانی از اخبار و گزارشات هم در شبکههای اجتماعی و هم در رسانههای بینالمللی منتشر میشود. جهت اطلاع عرض کنم، اینجانب نه متخصص مسائل بینالمللی هستم، و نه درباره جنگ روسیه و اوکراین تخصصی دارم که بخواهم اظهارنظر دقیقی داشته باشم. اما میتوانیم جنبههای سیاسی و فلسفیای که در حاشیه این جنگ وجود دارند، تحلیل کنیم. هرچند انبوه اطلاعات و گزارشها اگر از جانب همه عوامل مطلع در مسائل این جنگ، و مسائل دو کشور اوکراین و روسیه ارائه میشد، میتوانستیم با دقت همه مسائل جنگ را تحلیل کنیم. اما چون نزدیک به همه اخبار و گزارشات از ناحیه محافل غرب است که دارند منتشر میشوند، و تقریباً جهان ما را با بمبارانی از اطلاعات مواجه کردهاند، امکان تحلیل دقیق و منصفانه را از میان میبرد. متأسفانه مشاهده شده است که نزدیک به تمام کنشگران سیاسی و روشنفکران، در دام همین بمباران تبلیغاتی قرار گرفته، و اظهارنظر میکنند. با این وجود یواش یواش از پس گرد وغبار ناشی از بمباران تبلیغاتی، پارهای از اخبار و تحلیلها بیرون میآیند که زوایای تاریک جنگ روسیه و اوکراین را روشن میکنند. اما از خلال همین تبلیغات و اطلاعاتی که ما از اوضاع سرزمینی روسیه و پوتین داریم، میشود درهامش ویدئویی که این روزها از سفیر اسبق ایران در روسیه منتشر شده است، این اظهارات را عجالتا به آن افزود.
۱- روسیه از زمان تزارها و پس از آن، از زمان استالین تا امروز، یکی از متجاوزترین و جاهطلبترین کشورهای جهان است. پارادایم اصلی روسها بسط و گسترش قلمروی حکمرانی و اقتدار روسیه، تا جایی است که خود را به آبهای امن برساند. یوجین رومر و ریچارد سوکولسکی در یک مقاله مشترک میگویند، قلمروهای جغرافیایی همواره در تمام ادوار اصلیترین دشمن روسها محسوب میشده است. تسلط بر سوریه و ایران، بخشی از پیشروی روسها به آبهای مدیترانه در شرق و آبهای گرم در جنوب است. دوستی و مناسبات روسها با کشورهای دیگر دقیقاً بر اساس همین پارادایم است.
۲- بر اساس پارادایم جغرافیایی امنیت، روسها در تمام تاریخ ایران نقش منافقانهای با حقوق ملی کشورمان داشتهاند. در مقتضی به نفع حکمرانان، علیه حقوق ملی اقدام کرده و میکنند. از دوران تزارها در عصر مشروطیت تا کنون میتوان این نقش منافقانه را به فهرست نشان داد.
۳- شخص پوتین یکی از خودکامانهترین دیکتاتورهایی است که روسیه به چشم دیده است. چهره سرد، یخزده و متبختر او، و طرز نگاهها و راه رفتنها، و گارد گرفتن هنگام خروج و ورود به کرملین، نمایش آشکار فرعونیتی است که نیاز به تحلیل روانشناختی ندارد.
۴- اریک فروم در کتاب آیا انسان پیروز خواهد شد، تصویری از بیماری پارانویایی (ترس تهاجمی) دو ابرقدرت آمریکا و شوروی را در دوران جنگ سرد بدست میدهد. این تصویر نشان میدهد، چگونه جهان به موجب ترس تهاجمی دو ابرقدرت، چند دهه شاهد یک جنگ مضحک به نام جنگ سرد بود. و چگونه تئوریهایی چون موازنه قوا، جنگ بازدارنده، هژمونیگرایی، صلح مسلح، تحت تأثیر یک بیماری ناشی از ترس تهاجمی شکل گرفتند. اکنون به این تصویر باید این حقیقت را افزود، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این ترس اگرچه از بلوک غرب رخت بربست، اما همچنان سایه سنگین آن از سر و سینه زمامداران روس رخت برنبست. غرب میتوانست با انحلال پیمان ناتو که دیگر هیچ ضرورتی نداشت، سایه این ترس را از سر و سینه روسها کنار بزنند، و جهان را یک گام از صلح مسلح به سوی صلح دموکراتیک نزدیک کنند. نه تنها این، بلکه غرب با گسترش ناتو کوشید، دامنه ترسافکنی را در روسها تشدید کند. فراموش نکنیم، ترس بدترین بیماری خودکامگی است. افراد خودکامه وقتی بترسند خطرناکتر میشوند. انسانهای عاقل تا مادامیکه راهحلهای دیگری وجود دارد، ترس به جان خودکامگان نمیافکنند.
۵- با این وجود دیکتاتورها به تدریج راه خودکامگی را طی میکنند. یکی از علل و اسباب تسریع دیکتاتوریها به سمت خودکامگی، همداستان شدن شرایط بینالمللی است. از قول کریس هجس Chris Hedges ژورنالیست سابق نیویورک تایمز نقل میشود که او «ریشههای جنگ جنایتکارانه پوتین را به کمپانیهای اسلحهسازی ربط میدهد. فراموش نکنیم که بعد از فرو پاشی شوروی، گورباچف، یلستین و حتی پوتین در سالهای اول، کوشیدند تا روسیه را در اروپا ادغام کنند، ولی کارتلهای اسلحهسازی از طریق سیاستمداران خود مانع آن شدند. زیرا آنها برای فروش اسلحه خود به دشمن نیاز داشتند، و اگر روسیه در اروپا پذیرفته میشد، آنگاه اروپا، اروپای صلح میشد و کشورهایی که با همسایههایشان در صلح و دوستی زندگی میکنند، اسلحه نمیخرند». نتیجه اینکه: نمیتوان انکار کرد که اسطورهسازی از دشمن، یکی از عوامل اصلی جنگ اوکراین است.
۶- جان میرشایمر یکی از تئوریسینها رئالیسم تهاجمی پردههای دیگری از حقیقت جنگ اوکراین را برملا میکند. شایمر در یک یادداشت ریشههای جنگ را به سالهای ۲۰۰۸ جستجو میکند. بنا به اظهارات شایمر ریشههای اصلی جنگ را باید در تلاش غرب و آمریکا برای ادغام کردن اوکراین در نظام مورد قبول آنها، و نادیده گرفتن همه خط قرمزهای روسیه تفسیر میکند. با این وجود معتقدم، از دید معیارهای دمکراسی تفسیر شایمر نمیتواند درست باشد، چون هرکشوری حق دارد در قلمرو حقوق ملی خود تصمیم بگیرد، به کدام اتحادیه بپیوندد و یا از کدام اتحادیه فاصله بگیرد. اما واقع این است که نظم جهانی بنا به قواعد دموکراتیک اداره نمیشود. اما از دید واقعگرایی، که نظم جهان مطابق آن رقم میخورد، غرب نمیباید از همه خطوط قرمز روسها عبور میکرد. خاصه آنکه باز به قول شایمر: «پوتین ممکن است تواناییهای نظامی روسیه، و اثربخشی مقاومت اوکراین و دامنه و سرعت واکنش غرب را نادرست ارزیابی کرده باشد، اما هرگز نباید دستکم گرفت که قدرتهای بزرگ چقدر میتوانند بیرحم باشند وقتی احساس کنند در وضعیت وخیمی قرار دارند».
۷- اما، ما هنوز از کل حقیقت تجاوز روسها و انگیزههای پوتین بیاطلاع هستیم. نمیتوان به تبلیغات جهان غرب بسنده کرد. خاصه آنکه جهان غرب و نظام سرمایهداری نیاز شدید به اسطوره اروپامحوری دارند. نوع تبلیغات و بمب خبری رسانهها از صبح تا شب همین را میگویند. اروپامحوری بنیاد همه گزارشات و تبلیغات رسانههایی است که ما را با انفجار اطلاعات مواجه کردهاند.
۸- کم کم ترکشهای اروپامحوری و برتری سفید، چهره خود را از پس تبلیغات نمایان میکند. پوتین مدعی است، عدهای از نئونازیستها در اوکراین سیاست را به دست گرفتهاند؟ ما از حقیقت کامل این ادعا بیاطلاع هستیم، و این را هم میفهمیم که دیکتاتوریها برای تجاوزهای خود مشروعیت درست میکنند، به این معنا که اگر روزنههایی از گرایشهای نئونازیستی وجود داشته باشد، با بزرگنمایی آن سعی دارند تا کل اوکراین را به این گرایشها توصیف کنند. ما نمیدانیم، شاید چنین باشد و شاید نباشد، فعلا اخبار مورد اعتمادی دستکم از نظر اینجانب وجود ندارد. اما تا آنجا که از لابلای بعضی از خبرهایی که وجود دارند، این است که میدانیم،
۹- دادستان اوکراین در یک اظهارنظر گفت: «این برای من مسئلهای بسیار عاطفی میباشد. من اروپاییها را میبینم که با چشمان آبی و موهای بور کشته میشوند». همچنین خبرنگار تلویزیون فرانسه گفت: «ما در مورد سوریهایهایی که از بمبهای رژیم مورد حمایت پوتین فرار میکنند، صحبت نمیکنیم. ما در مورد اروپاییهایی که شبیه ما هستند و برای نجات جانشان با ماشین (شهرشان) را ترک میکنند صحبت میکنیم». و گزارشگر دیلی تلگراف مینویسد: «آنها (اوکراینیها) بنظر میرسد که شبیه ما هستند. این آن چیزی است که شوکه آور است». همچنین میتوان به گزارش بیی سی مراجعه کرد که هم مرزبانان و پلیس اوکراین، و هم کشورها مجاور، میان جنگزدههای اوکرائینی با جنگ زدههای سیاه پوست و حتی ایرانیهایی که قصد خارج شدن از مرزهای اوکراین و پناه بردن به کشورهای پیرامون را داشتند، تبعیضهای شدید اعمال کردند.
۱۰- نزدیک ۸۰ سال پیش ماکس هورکهایمر و تئودور آدرنو در کتاب بسیار ارزشمندشان با عنوان دیالکتیک روشنگری کوشش داشتند تا نشان دهند، چگونه جریان روشنگری که تمام کوشش خود را بر پایان دادن اسطورهسازی گذاشت، اما صنعت فرهنگسازیِ اقتصاد بازار کوشش دارد تا یک به یک اسطورههای باستانی را در قالب نظام کالایی بازتولید کند. جنگ اوکراین احیا کردن کردن اسطورهها را به اثبات رساند. یکی از اسطورههایی که در جنگ بازتولید میشوند، اسطوره قهرمانی است. نظام دموکراسی لببرال در ایدئولوژی خود قهرمانسازی را تحقیر میکند، اما امروز غرب برای پیشبرد جنگ و دستیابی و تهییج افکار عمومی، با تکریم و تعظیم و کف زد نهای مکرر در پارلمانهای انگلیس، آمریکا، و اتحادیه اروپا، از یک هنرپیشه کمدین اسطوره قهرمانی میسازند، با این هدف که میدانند هیچ نبردی بدون حضور و حماسهآفرینی قهرمانان، به پیروزی نمیرسد.
۱۱- تردیدی نیست که هر جنگی یک تراژدی بزرگ است. اما گویی برای نظامهای تبلیغاتی و رسانههایی که به آشکار و یا پنهان به تعهدات ایدئولوژیکی متعهد هستند، بعضی از تراژدیها، تراژدیترند. در تجربه چند ده سال اخیر شاید تراژدی جنگ سوریه، شخم زدن آن کشور و آوارگی بیش از ۱۲ میلیون جمعیت آن کشور، و یا تراژدی حلبچه، بدترین و هولناکترین تراژدیها باشد. رسانههای دنیای آزاد، تصاویر دهشناکی از این خشونتها را نشان دادهاند، اما تصویری که این روزها از جنگ اوکراین نشان داده میشود، مثلا بزرگنمایی تصویر یک کودک تنها در میان مهاجران و یا زخمی شدن چند زن و کودک، به گونهای است که گویا به نظر میرسد، این تراژدی از همه تراژدیها سهمگینتر و هولناکتر است، و همه جهان باید علیه متجاوزین به اوکراین ایستادگی کنند، تا روسها شکست بخورند. این آن نقطه اروپامحوری است که در تبلیغات دیده میشود.
۱۲- البته این حقیقت قابل درک است که جنگ امروز روسیه علیه اوکراین، برای جهان غرب (و آمریکا به مثابه جزئی از برنامه ایدئولوژیک جهان غرب)، یک مسئله صد درصد حیاتی و حیثیتی است. جهان غرب پس از نزدیک یکصدسال فرصتی بهتر از امروز برای درهم کوبیدن رقیب یکصدساله خود در دست ندارد. قابل فهم است که رسانههای جهان سرمایهداری از مقاومتهای اوکرائینیها افسانهسازی و از تجاوزهای روسها تراژدی دهشناک بسازند، اروپا و جهان سرمایهداری به این افسانهها و تراژدیها نیاز دارند. این آن نکتهای است که کنشگران و تحلیلگران آزاد و مستقل باید درک کنند.
۱۳- هر چند یک حقیقت دیگری هم برای ایرانیان قابل درک است و آن موقعیت حقوق ملی ایران و ایرانیان در ارتباط با روسیه است. به غیر از موانع ایدئولوژیکی و نیاز حکمرانان به اسطوره دشمن، یکی از موانع جدی عادی شدن سیاست خارجی ایران، روسها هستند. رجب صفراوف یکی از مزدورهای سرسخت دیپلماسی روسیه در یک مصاحبه، به آشکار فاش کرد که نزدیک شدن ایران به غرب، موجب فروپاشی روسیه خواهد شد. از این نظر، روسها در حفظ و تداوم حفظ دشمنی ایران با غرب (در حالی که خود روابط نسبتاً عادی با غرب و روابط و پیوندهای دوستانه با اسرائیل دارد)، برای روسها در حکم یک دستورالعمل استراتژیک است. بنابراین حق با ایرانیان است که شکست روسها را در جنگ اوکراین جشن بگیرند، و لحظه به لحظه خبر زمینگیر شدن ارتش روسیه را در اوکراین بشنوند.
۱۴- ارزیابی اینجانب این است که طرف برنده این جنگ مردم جهان هستند. هرچند ایرانیان در شکست روسها بهره بیشتری میبرند. اگر روسها موفق شوند اوکراین را بگیرند و به اهداف خود برسند، و بنا به یک احتمال خیلی بعید امریکا و غرب مثل کریمه، از کنار آن بگذرند، و همه چیز به روز اول بازگردد، اسطوره اروپا محوری شکست خواهد خورد، و مردم جهان، به جهانی خالی از اسطورهها نزدیک خواهند شد. و اگر روسها شکست بخورند، بدون هیچ توضیحی مردم ایران برنده خواهند بود، و جهانیان نیز از یک سرطان دیکتاتوری که بر اساس نفاق سیاست خارجی سپری میکرد، آسوده خواهند شد.
Ahmad_faal@yahoo.com
https://t.me/BayaneAzadi
www.instagram.com/ahmad_faal
نوروز تویی! که روز نو میجویی، رضا مقصدی
امسال نوروز نگران جهان است، شکوه میرزادگی