Wednesday, Mar 30, 2022

صفحه نخست » بازی با مهر شیخ و مهره‌ی شاه، اکبر کرمی

Akbar_Karami.jpgاز بازی‌ها‌ی روزگار است که جمهوری نکبت اسلامی و انگاره‌ی ولایت فقیه دست‌کم در پهنه سیاسی ایران به کسی می‌رسد که شاید بتوان او را پدر روشن‌فکری ایرانی هم دانست. هم‌چنان که در یکی از نوشته‌‌ها قدیمی خویش آورده‌ام میزرا ملکم خان اولین کسی بود که به انرژی عظیم مذهبی در ایران و پتانسیل آن برای فشار آوردن به سلطان وقت پی‌برد و تلاشید که با شیرکردن میرزای شیرازی و قرار دادن او در برابر ناصرالدین شاه، از سلطان صاحب‌قران باج بگیرد و او را سر جای خود بنشاند!
وی برای اولین بار پیش‌نهاد کرد بالاترین مرجع مذهبی وقت یعنی میرزای شیرازی (که او را امام شرعی‏ امت می‏خواند) باید در راس حکومت قرار گیرد و پس از درگذشت او نیز علمای دین جمع شوند و برای جانشینی او از میان خود یک تن که اعلم و افضل و اعدل می‌باشد را به عنوان بالاترین‏ مقام حکومتی انتخاب کنند تا اداره‌ی حکومت در تحت ضوابط شرعی درآید. او مدعی می‌شود میرزای شیرازی، مجتهد زمانه است، دارای ولایت عظمی است و باید علیه ناصرالدین شاه قیام کند و دیگران نیز باید به عنوان ولی از او پیروی کنند.
در جایی می‌نویسد: «اگر امروز از آن مسند مقدس حکم صادرشود که به این دستگاه ظلم نباید اطاعت کرد و نباید مالیات داد یقین بدانید که در کل ایران هیچ مسلمانی نخواهد بود که از چنان حکم تمرد نماید.» (۱)

ام‌روز اما زمانه‌ی دیگری است؛ مهر شیخ رنگی ندارد و کف‌گیر این نادانی به کف دیگ خورده است؛ اما نادانی و نادان‌ها تمام نمی‌شوند. حالا شوربختانه گروهی به انرژی سلطنت در ایران چشم دوخته‌اند و می‌خواهند این بار با مهره‌ی شاه، شیخ را زمین بزنند. این جماعت از سرکشیدن استفراغ خود یا درگشته‌گان خود هم ابایی ندارد. این که چنین ترفندی پل پیروزی برای کنش‌گران سلطنت‌طلب جدید خواهد بود یا نه، در این نوشته چندان مطمع نظر من نیست، مساله‌ی من آن است که آیا با این چرخش‌ها‌ی تاریخی تاریخ تباه توسعه‌نایافته‌گی و دوران سیاه انحطاط هم در ایران خواهد چرخید؟

من چشم‌ام آب نمی‌خورد؛ سنت بسیار سخت‌جان‌تر از این حرف‌ها است، و در سپهر سیاسی ایران آثاری از حیات توسعه نیست! در زمین سخت و این افق کوتاه و تنگ چیزی بیش از بازتولید سنت دیده نمی‌شود.

در میان اپوزسیون جمهوری اسلامی در سال‌ها‌ی اخیر و پس از ناکامی‌ها‌ی اصلاح‌طلبان گروهی از کنش‌گران جوان و جویا‌ی نام آرام آرام از بدنه‌ی جریان اصلاح‌طلبی ایران بریده‌اند و به براندازی و سپس به جریانات سلطنت‌طلب پیوسته‌اند. اهمیت ندارد ما در پهنه‌ی سیاست ایران کجا ایستاده‌ایم، مطاله‌ی این خون تازه در شریان سلطنت‌طلب ایران اهمیت دارد. چه، هرچه ناامیدها‌ی بیش‌تر می‌شود امید بستن به آن انرژی هم بیش‌تر خواهد شد و سلطنت‌طلبی را چه ما خوش‌مان بیاید و چه نه، به بخشی از معادلات سیاسی در ایران آینده تبدیل خواهد کرد؛ و این در هر حساب و کتاب سیاسی بسیار اهمیت دارد. از آن‌جا که گروهی از این جوانان از انجمن مدرنیته و دمکراسی در واشنگتن آمده‌اند (که من هم یکی از بنیانگذران آن بودم) و به سلطنت‌طلبی دل‌بسته‌اند، بازشناسی و آسیب‌شناسی آن جریان برای من اهمیت دوچندان و شخصی هم دارد. امیدوارم روزی بتوانم از خاطراتی که از گذشته دارم و نیز از خطراتی که در آینده و در مسیر برساختن دمکراسی در ایران می‌بینم، دقیق‌تر و عمیق‌تر بنویسم. تا آن هنگام شما را به خواندن گفت و گو‌ی زیر که گفت‌وگو‌ی من با یکی از آن دوستان قدیمی است (و یکی از بنیان‌گذران فرشگرد است) و از حال و هوای دورانی حکایت دارد که آن نطفه‌ی نامبارک در حال بسته شدن بود، دعوت می‌کنم.

این گفت‌وگومیان من و بهزاد مهرانی در فیس‌بوک و بر سر یاداشتی که در نقد اسلام‌ستیزی نوشته بودم درگفت. گف‌وگویی که اگر چه به سلطنت و سلطنت‌طلبی مربوط نیس، اما می‌تواند عمق ایدیولوژیک و سایکولوژیک آن جوانان را بیرون بریزد و از ترس‌ها، خشم‌ها و رویاها‌ی آنان تاحدی پوس‌گیری کند.

کرمی- خداناباورانی که در خانواده‌ها‌ی باورمند و شریعت‌مدار بالیده‌اند به‌تر از هر گروهی طعم سرکوب، سکوت و سانسور را حتا در خانواده‌ها‌ی خود چشیده‌اند؛ اما با این همه خداناباوران در صف نخست دفاع از آزادی وجدان قرار دارند و باید قرار داشته باشند. اسلام‌ستیزی، یهود‌ستیزی، بهایی‌ستیزی و نفرت پراکنی‌هایی از این دست، واقعی‌اند؛ نمی‌توان و نباید آن‌ها را انکار کرد؛ باید آن‌ها را محکوم کرد و تا ریشه‌ها‌ی پنهان‌شان کاوید.
نفی اسلام‌ستیزی حتا به بهانه‌ی دفاع از حقوق قربانیان عقیدتی خطرناک است و نطفه‌‌ی خشونتی دیگر را با خود به اجتماع و جامعه می‌برد.

مهرانی- کماکان روی این واژه‌ی اسلام‌ستیزی اختلاف عقیده اساسی داریم. من فقط و فقط تلاش دارم که راهی باز شود که ملحدان مانند مومنان بتوانند نظراتشان را بدون ترس از مرگ بگویند. اگر نام این اسلام‌ستیزی است من یک اسلام‌ستیز هستم اما اگر نام دیگری دارد و منظورت از اسلام‌ستیزی چیز دیگری است باید تعریف دقیقی بدهی تا بقهمم دقیقا مرادت از اسلام‌ستیزی چیست.
اگر کسی بر این امر مطفطن باشد که از اسلام می‌شود برداشت متفاوت داشت و برداشت او این باشد که اسلام دین مروج خشونت و تبعیض است، بی‌شک تلاش خواهد کرد که با آن بستیزد درست مانند ستیز با نازیسم یا استالینیسم، منتها آنچه مذموم است در اینجا ستیز نیست بلکه ستیز خشونت‌بار است که مذموم است و باید آن را نفی کرد.

کرمی- یکم. چنان چه یهودستیزی و بهایی ستیزی را بپذیریم، درک اسلام‌ستیزی چندان دش‌وار نخواهد بود. به عنوان نمونه جمهوری اسلامی و برخی از فقیهان شیعه در نقش دانا‌ی کل خودبسنده‌گی بهاییان را در جست و جوی حقیت و سعادت به رسمیت نمی‌شناسند؛ در نتیجه به خود حق می‌دهند که بر آن‌ها داوری کنند و حقوق آنان را نادیده می‌انگارند؛ خشونت و سرکوب و سرب آخرین مرحله‌ی این نادانی تلنبار شده است.
دوم. مسلمان‌ستیزی در ایران که پاره‌ای از مسلمانان ماشین سرکوب حکومتی را آب و روغن می‌دهند، چندان آشکار نیست، اما در بیرون از کشورها‌ی اسلامی بیش‌تر به چشم می‌خورد.

مهرانی- من نگفتم مسلمان‌ستیزی را نمی‌فهمم. گفتم اسلام‌ستیزی را نمی‌فهم. این حرف تو یعنی ملحدان باید اساسا نقدی بر اسلام وارد نسازند تا اسلام‌ستیز قلمداد نشوند؟ من با یهودی‌ستیز و مسلمان‌ستیزی و مسیحی‌ستیزی مخالفم اما معتقدم یک ناباورمند باید بتواند آزادانه مسیحیت و یهودیت و اسلام را نقد کند. این‌طور که شما می‌گویی هر نقدی باید ممنوع باشد چرا که ممکن است مسلمانان این تلقی را داشته باشند که به آن‌ها توهین شده.

کرمی- این از آن حرف‌های عجیب و لودهنده است؛ اسلام چیزی نیست مگر مجموعه‌ی کلانی از مسلمانان! تنها کسانی که مقهور نهادها‌ی مذهبی‌اند و در چرخ و دنده‌ها‌ی نادانی‌ها‌ی آنان گرفتارهستند می‌توانند بگویند "اشتباه مرا به پا‌ی مکتب‌ام مگذار" یا به طور وارونه ادعا کنند "مسلمان‌ها خوبند اسلام بد است! "

مهرانی- خب گرفتم. در واقع شما می‌گویی ملحدان اعدام نباید بشوند اما باید خفه بشوند و زر زیادی نزنند تا مبادا بشوند اسلام‌ستیز. (شکلک خنده)

کرمی- اسلام‌ستیزی ریشه مسلمان‌ستیزی است؛ چنین تفکیکی تنها بار سنکین نفرت‌پراکنی را برای گروهی از انسان‌ها که درک مناسبی از آزادی وجدان ندارند سبک می‌کند.

مهرانی- خب آره متوجه شدم اکبر جان منظورت رو در کل. نقد اسلام و تمسخر باورهای شخصی در کل باید تعطیل بشود. مسلمانان مثل مسیحیان نیستند که بشود کارتون مسیح را کشید. در مورد مسلمانان فقط باید از مسیرشان کنار رفت تا ناراحت نشوند. به نظر من که این آخر مسلمان‌ستیزی است.

کرمی- اگر از آزادی وجدان این معنا را درک می‌کنی مشکل در جای دیگری باید باشد. خداناباوران در سنگر نخست آزادی وجدان ایستاده‌اند و از آن دفاع می‌کنند.
خداناباوران هم حق دارند و هم باید به نقد مدعاها‌ی دینی خطرخیز برخیزند؛ اما چنین دریافتی با نفی حق داوری دیگران ناسازگار است. خداناباوران نمی‌توانند به مسلمان بگویند شما نمی‌فهمید قران چه می‌گوید. من بهتر از شما می‌فهمم! این کج‌تابی و دژخویی بازتابی دیگر از توحشی است که در پاره‌ای از اسلام‌گراها دیده می‌شود.

مهرانی - مشخص است. مسلمان مداراگر حق دارد که بگوید اسلامی که من می‌فهمم این است و من خداناباور هم حق دارم بگویم اسلامی که من میفهمم این است. ایرادش کجاست؟ اکبر جان هر چه پیش می‌روم احساس می‌کنم نهایت نظرت تلویحا این است که چون کافران عاقلند و مسلمانان بلوغ‌نایافته فعلن سربه‌سرشان نگذاریم. (شکلک خنده)

کرمی- این پیش‌داوری شماست که فرافکنی می‌شود. شما به عنوان یک شهروند حق دارید بگوید "من اسلام را این گونه می‌فهمم" اما نمی‌توانید بگویید "اسلام این است"!
یک مرحله بالاتر شما به عنوان یک شهروند مسوول و نگران صلح ممکن است از بسیاری از حقوق خود در نقد برخی از باورها‌ی دینی بگذری! این به معنای نفهم تلقی کردن مومنان نیست؛ این به معنای تواضع و از خودگذشته‌گی و به رسمیت شناختن دیگری و توان داوری اوست. (هرمنوتیک صلح)

مهرانی- راستش نمی‌دونم چرا من را مخاطب این سخنان قرار می‌دهی. من ممکن است در باور ذهنی‌ام هر چیزی را باور داشته باشم. نوشته‌های من موجود است و نمی‌دانم کجای آن نوشته‌ام مسلمانان نفهم هستند یا فهمیده. حرف من این است که مسلمانان و مومنان در عالم هیچ حق ویژه‌ای ندارند. اگر در کتابشان مشرکان خر و گاو معرفی می‌شوند و مسلمانان حق دارند آن آیات را در هر مراسمی با صدای خوش بخوانند در نمی‌یابم چرا ملحدان نباید این الله را گاو و خر خطاب کنند. اگر حق است برای هر دو طرف است و اگر ناحق، برای هر دو طرف است.
مسلمانان باید یاد بگیرند که تافته جدابافته نیستند؛ همانطور که مسیحیان آموختند. شما می‌گویی مسلمانان کثیری چنین هستند؟ من مخلصشان هستم اما نمی‌شود از من کافر خواست که حالا که مخلص مسلمانان مداراگر هستی پس یکهو ایمان هم بیاور و معتقد باش پنداشت مداراگرانه از اسلام یعنی اسلام. من می‌توانم مخلص مسلمان مداراگر باشم اما همچنان باور داشته باشم که اسلامی که من میفهمم با مداراگری نسبتی ندارد. الان من برای حقوق بهاییان احترام قایلم اما اگر بهایی‌ای به من بگوید حالا که برای بهاییان احترام قایلی بیا و برای بهالله هم احترام قایل باش من به او می‌خندم.

کرمی- (پرسیده‌ای چرا مرا خطاب قرار می‌دهی؟) برای آن که به عنوان یک خداناباورهمان‌قدر از حرف‌ها و ادعاها‌ی شما دچار وحشت می‌شوم که از ادعاها‌ی پاره‌ای از اسلام‌گراها.

مهرانی- خب این ترسوبودن شما است. (شکلک خنده) راستش من فقط از ستمی که به ما خداناباوران رفته دفاع می‌کنم. گفتی کسانی که از خانواده مذهبی آمده‌اند درد خداناباورها را بهتر درک می‌کنند. به نظرم اینطور نیست. اتفاقا کسانی که از خانواده خداناباورها آمده‌اند و کودکی‌شان همه با هراس از مومنان الله گذشته است و خواب خوش نداشته‌اند بهتر می‌فهمند که حقوق خداناباوران یعنی چه؟
من آن مسیحی که در خانه‌ام می‌آید تا مرا ارشاد کند با خنده فقط سر به سرش می‌گذارم، اما پیرو الله در جمهوری اسلامی وقتی در خیابان جلوام را می‌گیرد قبض روح می‌شوم. در یک نظام سکولار، مسلمان اسکل مثل مسیحی اسکل است. اما در نظام اسلامی با آن مسلمان اسکل که می‌خواهد من را به زور ببرد بهشت باید نبرد کرد. نبردی مسالمت‌جویانه. اگر حکومت سکولار بشود بحث‌ها‌ی الحاد و دین می‌رود در دانشگاه‌ها. دیگر نه من ملحد خطر دارم و نه آن فرد مسلمان.

کرمی- من به عقب‌نشینی تو احترام می‌گذارم؛ حکومت اسلامی و اسلام‌گرایی حتا در متعادل‌ترین و انسانی‌ترین اشکال آن، همانند آن چه آیت الله منتظری منادی آن بود، خطرناک و آلوده به تبعیض است. اما حکومت اسلامی را نمی‌توان برابر با اسلام دانست.

مهرانی- چه عقب‌نشینی‌ای اکبر جان؟

کرمی- من احساس کردم از نقد اسلام به نقد حکومت اسلامی ایران پس نشسته‌ای! خوش‌حال شدم.

مهرانی- نخیر برادر. نقد اسلام حق هر انسانی است. فقط گفتم در حکومت سکولار این نقد بیش‌تر می‌رود در حوزه‌های آکادمیک. مثل همین غرب که اصلا من با همسایه‌ام و همکارم در مورد دین حرفی نمی‌زنم. چون به تعبیر وایتهد دین کاری است که انسان با تنهایی خود می‌کند و نیازی نیست با دیگران در موردش حرف بزنیم.

کرمی- خیلی از کارها حق انسان است؛ اما این به این معنا نیست که هر جایی هر کاری را میشه کرد: در اساس من در پهنه حق و حقوق (حق داشتن) وارد نشده‌ام و استدلال‌ام این نیست که به آزادی بیان قید بزنم. من در پهنه‌ی حق بودن ایستاده‌ام و به عنوان یک کارشناس صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز در جهان‌های جدید، این گونه خرج کردن از حساب حق آزادی بیان را خطرناک و آسیب‌آفرین می‌دانم. به‌علاوه نباید درک ما از آزادی بیان به گونه‌ای باشد که مخل و محدودکننده‌ی آزادی وجدان باشد.
برای من عجیب است که پاره‌ها‌ی مختلف باورها و داوری‌ها‌ی تو ناسازگاراند؛ فی المثل شما در همین پاره‌گفت از وایتهد به "ستون فقرات ادیان که چیزی نیست مگر ایندویجوال کردن ادعاها‌ی دینی" اشاره می‌کنی، اما وقتی پا‌ی مسلمان به میان می‌آید با راندن اسلام‌ها‌ی شخصی مداراجو و صلح‌طلب به وادی اسکولیت و عوامی ادعا می‌کنی اسلام غیر از این تجربه‌ها‌ی جاری است.
اگر اسلام‌ستیزان بگذارند فوج مسلمانان سکولار و لاییک اسلام گرایی را به تاریخ خواهند سپرد. اگر اسلام‌ستیزها بگذارند "فوج پنجره‌های در پرواز اطاق را به افق‌های دور خواهد برد. "اگر اسلام‌ستیزها از هم‌دستی و هم‌کاری با اسلام‌گراها فاصله بگیرند، فردا روز دیگری خواهد شد. (و اسکولیت اسلامی به اسلام سکولار دگردیسی خواهد کرد.)

مهرانی- مسلمین هم اگر بپذیرند که دین کاری است که با خلوت‌شان می‌کنند و نخواهند سر از بدن ملحدان جد اکنند، دیگر بحثی نمی‌ماند. این‌که من چه چیز را اسلام می‌دانم و یا نمی‌دانم در جامعه آزاد می‌رود در بحث‌های آکادمیک. به نظر من هیچ تناقضی در اندیشه من نیست.

کرمی- خوش‌بختانه مسلمانان بسیاری این گونه‌اند و روایت‌ها‌ی شخصی آن‌ها از اسلام و مسلمانی فرسنگ‌ها با این ادعاها فاصله دارد، اما شوربختانه این مسلمانان از دو سو مورد تهاجم اند؛ اسلام‌گراها آن‌ها را مسلمان واقعی نمی‌دانند و به اشکال گوناگون باورها و داوری‌ها‌ی آنان و سبک زندگی آنان را تحقیر و سرکوب می‌کنند و اسلام‌ستیزها هم اسلام آن‌ها را اسلام واقعی نمی‌دانند و با ندیدن آن‌ها نقد اسلام‌ها‌ی حقیقت را به اسلام‌های هویت می‌کشانند و با تحقیر و توهین آن‌ها را می‌آزارند و در هم‌دستی با اسلام‌گراها و نهادها‌ی اسلامی سنتی صدا‌ی آنان را خفه می‌کنند.
برای اسلام‌ستیزی و در افتادن با مسلمانان میانه‌رو، مسالمت‌جو، اصلاح طلب و صلح‌جو لازم نیست آیت‌الله و حجت‌الاسلام بود، همان که ادعاها‌ی آن‌ها را تکرار کنی و در هم‌دستی با آن‌ها به دشمنی با اصلاح‌طلبان مذهبی و نواندیشان مسلمان برخیزی و روایت‌ها‌ی جدید و شخصی از اسلام را در سایه‌ی درکی ذات‌انگارانه و بنیادگرایانه از اسلام نفی کنی، کفایت می‌کند.

مهرانی- لطفا در ایران منبع بده و در آمریکا که این همه تو نگران حال ایمان مسلمین هستی آزارشان می‌دهند؟ من به عنوان یک مسلمان ۶ سال است در بیرون ایران هستم یک بار هم هیچ آزاری از هیچ پیرو دین دیگری ندیدم. البته از هم‌دینم تا بخواهی آزار دیدم. راستش این نواندیشان دینی و مسلمانان تاریک‌اندیش و روشن‌اندیش هستند که دست از سر ما بر نمی‌دارند. دست از سر سرک کشیدن در خصوصی‌ترین حوزه‌های زندگی ما بردارند ما مگر کاری به آن‌ها داریم.
الان چرا در همین ایران کسی یارسان‌ستیز نمی‌شود؟ خب یارسان کاری با زندگی من ندارد اما اگر بخواهد با همه زندگی من کار داشته باشد آنوقت من هم حماقت مقدس‌بودن سبیلش را فریاد می‌زنم.

کرمی- حرف‌ها و ادعاها‌ی ترامپ و فلینت را اسلام‌ستیزانه نمی‌دانی؟

مهرانی- من در کالج خودم از دست مسلمانان نمی‌توانستم نفس بکشم. نمی‌توانستم یک لیوان آب در کلاس بخورم. ده نفر دوره‌ام می‌کردند مگر مسلمان نیستی که روزه نمی‌گیری؟ یک روز معلم ما گفت بحث نکن؛ یک دفعه کسی با تو دشمن می‌شود و خطرناک است. برادر، من در همین آمریکا در ماه رمضان سر کلاس نمی‌توانستم آب بخورم از دست مسلمین؛ بعد تو چسبیدی به یاوه‌های ترامپ. من از حق آب خوردن خودم در ماه رمضان در آمریکا دفاع می‌کنم. هر زباله‌ای با این مشکل دارد گورش را گم کند برود در خانه خودش اینقدر روزه بگیرد تا جانش در برود؛ و اگر مشکلی ندارد که من چه کار دارم که غذا خورده یا نه. او با آب خوردن من کار داشته باشد من تمام محمد و علی‌اش را به تمسخر می‌گیرم.
مسیحی که در قرون وسطی با همه زندگی مردم کار داشت را با مبارزه و ستیز با او به تمسخر گرفتند تا محدود شد به کلیسا. اسلامی که در همین آمریکا دمار از روزگار من در می‌آورد و منم در کلاس درسم جرات نداشتم اسلام را نقد کنم، باید به مسخره بگیرم. باید بر اسلام همان برود که بر مسیحیت رفت.

کرمی- خب باز هم اگر بپذیری به نقد دین سیاسی و مزاحم و هر خوانشی از دین که مهاجم باشد، پس‌نشسته‌ای؛ این اسلام‌ستیزی نیست. اما یک کاسه کردن مسلمانان و اسلام‌ها‌ی رنگارنگ آن‌ها اسلام‌ستیزانه است؛ و مسلمانان را از برساختن ورژن‌ها‌ی مترقی و محاط به صلح در اسلام باز می‌دارد.

مهرانی- آقا من باید بیمار روانی باشم که بگردم ببینم چه کسی روزه گرفته یا در خانه‌اش نماز می‌خواند تا مسخره‌اش کنم. نمازی که وسط خیابان باشد یعنی تبلیغ دین و من هم حق دارم بی‌دینی را تبلیغ کنم. مگر الان صابئین مندایی در ایران که باورهای عقب‌مانده‌ای هم دارند مشکل من است. اما همین صابئین اگر بخواهند من را هدایت کنند و به زور وارد آب مقدسشان کنند من هم تمسخرشان می‌کنم و نقدشان می‌کنم.
هر مسلمان اهل مدارایی مانند هر مسیحی اهل مدارایی و مانند هر بی‌دین اهل مدارایی است و قابل احترام. برایش احترام قائلم اما لزوما برای باورش نه! کاری به باورش ندارم.

کرمی- کاش می‌توانستی فیلم
The most heated woman in America
را ببینی تا شاید به پیچیده‌گی دوران گذار و ظرافت‌ها‌ی لازم برای این دوران اشراف بیش‌تری پیدا کنی؛
تنها با نیت خیر نمی‌توان به برانداختن شر امید بست؛ چه به تعبیر پوپر در توضیح انگاره‌ی توطئه و نیرنگ، بسیاری از فجایع تاریخ از خطاها‌ی ما ریشه می‌گیرد.
این حرف (تفکیک مسلمانان از باورها‌ی آنان) دقیق نیست؛ مومنان چیزی جز باورها و داوری‌ها‌ی خود نیستند؛ در نتیجه احترام به دیگری اگر شعار نباشد احترام به باورها و حق داوری بر آن‌ها هم است. احترام به مومنان با نقد باورها و داوری‌ها‌ی آنان، چنان چه مدعی دین حقیقت باشند منافاتی ندارد؛ مساله از جایی دین‌ستیزانه می‌شود که هزینه‌ی مدعیان دین حقیقت را بر شانه هویت‌ها‌ی دینی رنگارنگ بگذاری.

مهرانی- اگر اینطور باشد که باید با مارکس و پوپر و هگل و کل متفکران عالم هم احترام گذاشت و نقد و تمسخرشان نکرد تا مبادا برآشفته بشوند. الان مسیح را به مسخره‌ترین شکلش در غرب نقاشی می‌کنند. چرا در اینجا مومنان به خودشان نمی‌گیرند؟ همین مومنانی که روزی انسان را زنده زنده آتش می‌زدند. مومنان مسلمان هم یاد خواهند گرفت که تمسخر محمد را تمسخر خودشان ندانند، همانطور که مومنان در غرب و سراسر جهان یاد گرفته‌اند.

کرمی- البته باید به مارکس و پوپر و هگل هم احترام گذاشت! نقد داوری‌ها‌ی آنان درعمیق‌ترین شکل ممکن ادا‌ی احترام به آن هاست. حتا نقد کمیک و هجوآمیز هم شکلی از بیان احترام و گفت‌و‌گوست، که می‌تواند از ترک گفت‌و‌گو و قهر و ختم گفت‌و‌گو به‌تر باشد؛ با این همه، به باور من نقد نباید به گونه پیش برود که‌شان انسانی طرف گفت‌و‌گو و نقد را حتا اگر هیتلر و یزید هم باشد به چالش بگیرد.
شما توسعه‌یافته‌گی و مسیحیت را یگانه می‌پنداری و داوری یک‌سانی بر آنان جاری می‌کنی که به باور من یک‌سان نیست؛ پاره‌ای از مسیحیان و خداناباوران هم در شرایط بحرانی و دش‌وار همان گونه عمل خواهند کرد که پاره‌ای از مسلمانان رفتار می‌کنند. مساله جا‌ی دیگری است و آسیب‌شناسی دیگری می‌طلبد.

مهرانی- خب من به این حرفت شکی ندارم. قبلا هم کرده‌اند. استالین مثلن یا مسیحان قرون وسطی نمونه‌اش. منتها حرف من این است تا به این جا رسیدنشان تلاش‌های بسیاری شده و یکی نقد بی‌رحمانه مذهب بوده و اینکه به مسیحیان بفهمانند که نقد و حتا تمسخر مسیح، تمسخر مسیحیان نیست. چرا که اگر بشر می‌خواست همواره به خاطر انسان‌ها، باورهای‌شان را نقد و تمسخر نکند که هنوز در دوران پارینه‌سنگی زندگی‌ می‌کرد.

کرمی- بهزاد عزیز خودمان را که نمی‌خواهیم گول بزنیم در همین آمریکا هم در مواجهه با فجایع جاری در جهان دست‌کم دو روی‌کرد دیده می‌شود؛ جمهوری‌خواه‌ها غالبن همانند شما فکر می‌کنند و دمکرات‌ها بیشتر مثل من هستند؛ مساله تنها اسلام و ایران نیست؛ مساله دو طرز نگاه به جهان وهستی و صلح است.

مهرانی- و اوباما‌ی شما همون آدم خوبه بود که جهان رو به گند کشید. (شکلک خنده) در زمان ریاستش ۵۰۰ هزار نفر در سوریه کشته شدن و عشق‌بازی می‌کرد با خامنه‌ای. این نگاه صلح اتفاقا جهان رو به چنین باتلاقی تبدیل کرده.

کرمی- این که روش گفت‌وگو نیست! اگر من هم بخواهم بوش را مثال بزنم!

مهرانی- گاهی برای صلح باید جنگید. صلح مطلق با بنیادگرایان نتیجه‌‌ی خوبی ندارد. من نمی‌توانم با کسی که می‌خواهد به من تجاوز کند و راه رستگاری‌اش از قتل من می‌گذرد صلح کنم. با قدرت پلیس باید چنین فردی را فرستاد زندان و البته در زندان حقوق زندانی باید رعایت بشود.

کرمی- همین که شما از اوباما خوش‌تان نمی‌آید (و احتمالن به ترامّپ دل بسته اید) به خودی خود خطرناک و نگران کننده است.

مهرانی- من نه به ترامپ دل بسته‌ام و نه به کس دیگر. هر زمان فکر می‌کنم که چطور می‌شود با غرب رفتار کرد که در یک رابطه‌ی برد- برد بود. در انتخابات گذشته من برای هیلاری تبلیغ هم کردم و در اینستاگرامم هم موجود است. حالا مردم آمریکا ترامپ را پذیرفته‌اند من هم نگاه می‌کنم که باید چگونه با او رفتار کرد که رابطه برد- برد باشد. اوباما هم شخص مفلوکی بود که عظمت آمریکا را با رستم قاسمی برابر کرد. همین!

کرمی- من حتا برای صلح جنگیدن را می‌فهمم و به آن می‌اندیشم؛ اما دین‌ستیزی و تحدید آزادی وجدان را درک نمی‌کنم. چه، دین‌ستیزی امکان گفت‌وگو را بسیار محدود می‌کند و وقتی گفت‌وگو تعطیل می‌شود، همه‌ی چیزهای خوب هم تعطیل می‌شود. وقتی گفت‌وگو پایان می‌گیرد، جنگ شروع می‌شود. نقد در هر شکلی به ادامه‌ی گفت‌وگو تاکید می‌گذارد، اما دین‌ستیزی و تحدید آزادی وجدان پایان گفت‌وگو را تحمیل می‌کند. این که برخی از لیبرال‌ها‌ی ایرانی در آمریکا محافظه‌کار و بنیادگرا می‌شوند هم لودهنده است و هم خطرناک!

مهرانی- اینکه برخی از فعالان سیاسی هزینه‌داده در ایران در نهایت می‌شوند چیزی کندروتر از تریتا پارسی و لابی‌های جمهوری اسلامی در غرب خطرش هم‌اکنونی و لو دهنده‌ است. (شکلک خنده)

کرمی- بهزاد عزیز؛
یکم. از اتفاق اگر به آن چه پشت پرده است و من از آن بی‌خبرم و تا حد زیادی هم از انگاره‌ی دایی‌جان ناپلیونی وارونه آب می‌خورد بگذریم - من نهاد آن‌ها را یکی از نمونه‌ها‌ی موفق نهادها‌ی سیاسی ایرانیان/ ایرانی‌تباران در آمریکا می‌دانم و موضع‌گیری‌ها‌ی آن‌ها را در مقایسه با بسیاری دیگر از جریان‌ها‌ی همانند در خارج از کشور معقول‌تر و صلح‌آمیزتر می‌دانم.
دوم. ممکن است در جاهایی این نهاد با برخی از جریان‌ها‌ی اصلاح طلب در داخل هم‌سویی و هم پوشانی داشته باشند، اما با شناختی که از جمهوری اسلامی و سلطان حسین خامنه‌ای دارم، جمهوری اسلامی ورشکسته‌تر و شلخته‌تر از آن است که بتواند نایاک داشته باشد. (حتا در ورژن‌ها‌ی اصلاح طلبانه)
سوم. مسلمانان در مقایسه با اسلام‌ستیزان و اسلام‌گراها غالبن درک متفاوتی از متن و سنت دارند و با خشونت و نفرت‌پراکنی بیگانه اند؛ در نتیجه گام نخست اسلام‌ستیزی نفی خودبنیادی و خودبسنده‌گی مسلمان در دریافت سنت و تاریخ خویش است؛ این که غالب مسلمانان میانه‌رو و مسالمت‌جو را همانند اسلام‌گراها از دایره‌ی مسلمانی بیرون بگذاریم و ادعا کنیم آن‌ها دین و متن دینی خود را نمی‌شناسند اسلام‌ستیزی را کلید زده‌ایم.

مهرانی- این چیزی که تو می‌گویی اسمش می‌شود مسلمان‌ستیزی نه اسلام‌ستیزی. پاسخ من را ندادی. من می‌گویم آیا نقد دین به زبان فلسفه، ادبیات، موسیقی، شعر، کارتون و... اسمش دین‌ستیزی است؟
اصلا همه مسلمانان جهان اهل مدارا. پرسش من چیز دیگری است.

کرمی- شما همیشه می‌توانید (همه چیز را) نقد کنید، تمسخر کنید و حتا با باورها و داوری‌ها‌ی بدخیم مبارزه کنید (تا اینجا اسلام‌ستیزی دیده نمی‌شود)؛ اما هنگامی که به جا‌ی در افتادن با ادعاها‌ی پاره‌ای از مسلمان (اسلام‌گرا) همه‌ی مسلمانان (و اسلام) را خطاب قرار می‌دهی و گونه‌گونه‌گی اسلام‌ها و مسلمانان را نادیده می‌انگاری و مسلمانان میان‌رو و مسالمت‌جو را نادان می‌دانی و درک آنان از اسلام را در هم‌دستی با اسلام‌گراها و سنتی‌ها و بنیادگراها و گروه‌ها‌ی توسعه‌نایافته به چالش می‌کشی، اسلام‌ستیز هستی.

مهرانی- خب برادر من همه این‌ها نظر است. ممکن است من ملحد دگمی باشم و معتقد باشم آن مسلمان مداراگر از اسلام چیزی نمی‌فهمد. در نهایت من داوری خطایی دارم. تا وقتی که دست به خشونت نزنم تنها از آزادی بیان استفاده کرده‌ام. دیگر برچسب اسلام‌ستیز چه صیغه‌ای است؟
شما چطور ایمان عوامانه را به رسمیت می‌شناسی اما الحاد عوامانه را نمی‌پذیری؟ مگر همه مسلمانان نظرات مششع دارند که آزادند حرف‌شان را بزنند؟ ملحدان عوام هم باید بتوانند عوامانه از الحادشان سخن بگویند.

کرمی- اسلام‌ستیزی ادعایی آسیب‌شناسانه است که پیش از برپایی کوره‌ها‌ی آدم‌سوزی بوی عفن مرگ و خشونت و دژخویی را می‌شنود. به عنوان نمونه وقتی به نقد روماتیسم می‌نشینیم و بوی خشونت را در آن فلسفه می‌شنویم می‌توانیم از گسترش رمانتیسم حتا پیش از برپایی آشویتس دچار وحشت شویم.

مهرانی- راستش در همین آمریکا کلی آدم کارتون مسیح را به تمسخر می‌کشند و هیچ کوره آدم‌سوزی‌ای به پا نشده است.

کرمی- من با هیچ شکلی از خداناباوری و خداباوری مساله ندارم؛ با دژخیمی و بدخیمی و مهاجم بودن مشکل دارم. یک خداناباور بدخیم همان قدر خطرناک است که خداباور بدخیم. آسیب‌شناسی من "بدخیمی" است که دیگری و داوری (و شان) او را به رسمیت نمی‌شناسد.

مهرانی- راستش کار ما خداناباوران در ایران و غرب شده است دفاع از خودمان که آتشمان نزنند. من تنها و تنها از حقوق خداناباوران دفاع می‌کنم و در این دفاع بحث‌های الیهاتی و کلامی و فلسفه دینی راه ندارد و تنها از حقوق کافران دفاع می‌کنم همانطور که از حقوق بهاییان دفاع می‌کنم. در این دفاع نه تعلقم به کفر راه دارد و نه بی‌ایمانی‌ام به شخصی مانند بهاءالله.

کرمی- همانند گرفتن آمریکا با ایران دست‌کم از دو جهت دقیق نیست و بخشی از فاجعه اسلام‌ستیزی را پنهان می‌کند.
یکم. در آمریکا یک مجموعه نهادها‌ی سیاسی توسعه‌یافته وجود دارد که امکانات حقوقی و سازوکارها‌ی لازم برای رسیده‌گی دمکراتیک به این دست دعاوی در آن وجود دارد، در حالی که در اکثر کشورها‌ی مسلمان‌نشین این امکانات و سازوکارها دیده نمی‌شود. اتفاقن نقد اسلام و ادعاها‌ی اسلامی در آمریکا از سوی جمعیت مسلمان این کشور به طور قانونی و مسالمت‌جویانه پی‌گیری می‌شود؛ و این نشان می‌دهد که مساله اسلام نیست، مساله توسعه و توسعه‌نایافته‌گی است.
دوم. اسلام‌ستیزی در اجتماعاتی که اکثریت جمعیت آن‌ها مسلمان است، یا دیده نمی‌شود یا خیلی به چشم نمی‌آید. اسلام‌ستیزی همانند هر بدخیمی دیگری در میان اقلیت‌ها و برای اقلیت‌ها دردسر آفرین است. به عنوان نمونه فرمان‌ها‌ی اجرایی ترامپ آشکارا اسلام‌ستیزانه است.
نقد باورها و داوری‌ها‌ی دینی اقلیت‌ها‌ی تحت ستم در اساس مشکوک است! به عنوان نمونه تا حدی که من بهاییت را می‌شناسم بسیاری از آن چه در اسلام و شیعه خطرخیز است در بهاییت هم کم‌وبیش دیده می‌شود، اما من به خود اجازه نمی‌دهم در ایران به نقد آسیب‌شناسانه‌ی بهاییت بنشینم! تا چه رسد به این که ادعا کنم من بهاییت را به‌تر از بهائیان می‌شناسم!
قیاس وضعیت مسلمانان در آمریکا و بهاییان در ایران قیاس دقیقی است. کسی که از حقوق بهاییان دفاع می‌کند از حقوق مسلمانان، شیعیان، اهل تسنن هم می‌تواند و باید دفاع کنند. همیشه سرکوب از شکننده‌ترین حلقه‌ها شروع می‌شود. ام‌روز غالب مسلمانان در مناطقی از جهان زنده‌گی می‌کنند که گرفتار توسعه‌نایافته‌گی اند؛ در این مناطق مسلمانان همان قدر آسیب‌پذیرهستند که یهودیان و بهاییان و خداناباوران! من باور نمی‌کنم که تو فکرمی‌کنی بهاییان، یهودیان، مسیحیان، یزیدیان و خداناباوران این مناطق از گزند توسعه‌نایافته‌گی در امان مانده‌اند؛ و تنها مسلمانان در این دام افتاده‌اند؟

مهرانی- بی‌شک اگر برای مسلمانان به ماهو مسلمان تنگنایی ایجاد شود من وظیفه‌ی اخلاقی و انسانی خود ‌می‌دانم که مانند بهایی و بی‌دین و نوکیش از آن‌ها دفاع کنم. لااقل در باور من اینقدر این جاافتاده است که گمان نکنم نیاز به بیان داشته باشد.

کرمی- اگر از مسلمانان گرفتار دفاع نکنی من خیلی نگران نخواهم شد؛ از این که بستر این گرفتاری‌ها را ناخواسته می‌گسترانی دچار وحشت‌ام. قربانیان خشونت اگر نتوانند از آسیب‌هایی که دیده‌اند و از زخم‌هایی که خورده‌اند به سلامت عبور کنند، غالبن جلادان و خشونت‌گستران و خشونت‌پروران آینده می‌شوند.

مهرانی- به نظر من حرفت یک معنا دارد و اینکه ملحدان خفه بشوند و در نقد اسلام حرف نزنند. من هیچ برداشت دیگری از این حرفت نمی‌کنم.

کرمی- خب من باید روی ادبیات خودم بیش‌تر کار کنم تا بتوانم منظورم را به‌تر برسانم! (۲)

پانویسها
۱- پرداختن به ملکم خان در بازی با مهر شیخ در باور من بسیار اهمیت دارد، و می‌تواند خطر بازی کردن با مهره‌ی شاه را بسیار ملموس کند. چه او همانند بسیاری از ما گرفتار عصبیت قومی بود و چندان به نتایج دیرآیند رفتارها و انتخاب‌ها‌ی سیاسی خود نمی‌‌اندیشید. او بیش و پیش از توسعه و آبادانی و برساختن دمکراسی به زمین زدن ناصرالدین شاه چشم دوخته بود. همانند سانچوپانزاها‌ی سلطنت‌طلب. خواندن فقرات زیر باید بسیار آشنا به ‌نظر برسد! زیرا هم ام‌روز و هم آن روز یاس و ناامیدی بر همه جا مستولی بود و سیاست‌ندارها شوالیه‌ی میدان سیاست هستند و بازی با مهره‌ی شاه ام‌روز هوادار بیش‌تری دارد.

ملکم خان در شماره‌ی نهم قانون که کمی پس از ذیحجه سال ۱۳۰۷ق. منتشرشده می‌نویسد: "همه این معایب ایران از عدم اجرای قوانین شریعت خداست و استخلاص این مملکت ممکن نخواهد بود مگر به اجرای احکام الهی ... اکمل تدابیر و منبع جمیع فیوض هستی در خزانه شریعت اسلام است. ترقی بنی آدم در هر نقطه عالم که ظهور بکند لامحاله از پرتو معرفت اسلام است ... لهذا امروز فلاح ایران عبارت است از اجتماع آن انوار هدایت و آن فیوض حکمت که در وجود
فضلای اسلام متفرق و مخفی مانده‌اند. " (قانون شماره‌ی ۹، ص ۱و ۲)
او در نامه‌ای میرزای شیرازی را این گونه ستوده است: "محیی شریعت، حجت کبرا، درگاه سعادت، ستاره هدایت، ذات مقدس، قبله امم، ملاذ مسلمین، محیی ملت، آفتاب آسمان شریعت و عرش انوار هدایت" و از او خواسته است "بدون هیچ خون‌ریزی فقط به قوت کلام حق، این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملت خور خلاصی و آیین عدل الهی را مجدداً اسباب سعادت امم روی زمین بسازد. " (نورائی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، انتشارات فرانکلین، ۱۳۵۲، ص ۲۰۹)
او در جایی دیگر می‌نویسد: "علمای ما عموماً از عقلای ممتاز و وجودهای روشن دل و صاحب افکار بلند و پولتیک دان بسیار دقیق هستند. وانگهی روح و اصول و مأموریت اسلام تماماً مبنی بر ترویج آدمیت است ... و بحران ظلم آخرالامر این ملت را بیدار و علمای ما را بر منابر نجات (خواهد) ساخت و عنقریب بر کل ملل ثابت خواهد شد که خداوندان آدمیت و پهلوانان ترقی دنیا در سلک علمای ما بوده‌اند. " (قانون، شماره‌ی ۱۷، ص ۲)
"حقیقت مسلّم این است که از برای نجات ایران، امروز حواس و روح و امید کل ما بندگان متوجه آن عتبات عالیات است ... هر راهی بنمایند عین فلاح و هر امری که بفرمایند فریضه مطلق خواهدبود ... و انهدام بنیان ظلم و شکست جمیع زنجیرهای اسارت و احیای دین و دولت اسلام موقوف به این یک فتوای ربانی است ... ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاک و به قوت باطن اسلام مهیای اجرای هر امر آن عرش انوار هدایت هستیم. " (قانون شماره‌ی ۲۰)
"در این مملکت بدون قدرت اسلام یعنی بدون ریاست علمای اسلام هیچ کار با معنی از پیش نخواهد رفت و... نجات عالم در اجرای اصول اسلام است. " (قانون، شماره‌ی ۲۶، ص ۲ و ۳)
"این شاه نه امام است نه خلیفه. یک دستگاهی است که به زور محض آمده و جمیع حقوق ما را ضبط و جمیع قوانین شریعت خدا را منسوخ ساخته است ... هرکس که به قدر یک ذره شعور دارد باید از یک طرف به هر تدبیر در دفع این دستگاه ظلم بکوشد و از طرف دیگر در این سلسله اتحاد مسلمین به هدایت علمای اسلام با تمام مردانگی خود ممّد "استقرار دولت حقه" بشود. سعید دنیا و آخرت است آن که وجود خود را در راه خدا وقف حصول چنان مقصود مقدسی بسازد. " (قانون، شماره‌ی ۲۹)
"رئیس جماعت ما آن حضرت است که انوار هدایتش قلب ملت را مملو از امید ساخته و اسم مبارکش "آقامیرزا حسن شیرازی" است عنقریب خواهید دید که آن وجود مقدس که در باطن قبله و پناه اتفاق ما بوده عالم را به آفتاب ریاست خود منور خواهد ساخت ... الآن کل این جوامع با هم مربوط و مثل وجود واحد تابع حضرت حجةالاسلام آقامیرزا حسن هستند. اگر امروز از آن مسند مقدس حکم صادرشود که به این دستگاه ظلم نباید اطاعت کرد و نباید مالیات داد یقین بدانید که در کل ایران هیچ مسلمانی نخواهد بود که از چنان حکم تمرد نماید. " (قانون، شماره‌ی ۲۹)

۲- متن زیر را دو سال پیش نوشتم؛ این را می‌گذارم که داوری‌ام با آن روزها (۶ سال پیش) قابل ارزیابی‌تر باشد.
مدنیت همیشه رعایت «دیگری» است

در هر گفت‌و‌گویی به دو تعادل باید اندیشید و گردن گذاشت.
یکم. آن‌که فرصت گفتن یافته است باید بخواهد و بتواند سهم آزادی بیان خود و آزادی وجدان کسی را که در حال شنیدن است، به انصاف و به عدالت بگذارد.
دوم. کسی که در حال شنیدن است، باید به ‌گوینده امکان و فرصت بدهد که او، هم استدلال کند و هم تخلیه‌ی هیجان! چه، هر ارتباطی ترکیبی از استدلال (و عقلانیت) و تخلیه‌ی هیجان (و احساسات) است. به عنوان نمونه در حال گفت‌و‌گو از اسلام و ایران در اجتماعی زخمی همانند ایران، آن‌که در حال گفت‌وگو است همیشه باید رعایت دیگری را هم بکند و با این پیش‌فرض بیاغازد که مخاطب ممکن است دوست‌دار ایران یا هوادار نوعی ایمان اسلامی است. درنتیجه باید رعایت وجدان و پسند او را کرد و گفت‌‌وگو را به گونه‌ای پیش‌برد که امکان بیش‌تری برای تفاهم و مدنیت فراهم آید. و آن‌که در حال شنودن است باید تحمل بازشدن زخم‌ها و سرریز احساسات گوینده را هم داشته باشد؛ چه، مفاهمه همیشه امری ناتمام است! و بیان احساس و تخلیه‌ی هیجان هم بخشی از پیام. از آن که زخم‌خورده از اسلام سیاسی (و برخی از مسلمانان نادان) یا ناسیونالیسم ایرانی (و برخی از ایرانیان نادان) است، نمی‌توان و نباید انتظار داشت همیشه رشته‌ی استدلال را بچسبد و خود را از فشار هیجان دور بدارد. به او باید فرصت داد که از دردها و آن‌چه بر او گذشته است بگوید. تخلیه‌ی هیجان هم بخشی از آزادی بیان است. عجیب نیست اگر آن‌ها که توسعه‌نایافته‌تر هستند، وارونه رفتار می‌کنند.
مدنیت به سن و سال و به قیل و قال نیست؛ به تعادلاتی از این دست باز می‌گردد.
مدنیت همیشه رعایت "دیگری" است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy