Tuesday, Apr 5, 2022

صفحه نخست » ترور شخصیت بنی‌صدر «اوجبِ واجبات است»، حتی بعد از درگذشت وی! علی صدارت

Ali_Sedarat_3.jpg«بسم‌الله‌الرحمن الرحیم» عبارتی است که مصاحبه‌اش را شروع می‌کند. نشریه، داخل کشور است با نام «آگاهی نو» نه فقط «آگاهی» خشک و خالی و تنها! بلکه «آگاهی نو»!!! شماره هم، شماره «نوروزی» است! ببینید با این «الله» با این «آگاهی نو»، روز این‌ها با چه دروغ‌های فراخی نو شده است. مصاحبه شونده، آقای مصطفی میرسلیم است. وی ظاهرا دبیرکل حزب موتلفه «اسلامی» است.

تاریخچه تماس‌های بنی‌صدر با قدرت‌های خارجی، و ارتباطات آن‌ها با وی، قبلا منتشر شده است:

https://alisedarat.com/1399/03/31/6221/

تعجبی ندارد که ایرانیان، به‌خصوص جوانان، از «اسلام»ی و این گونه «موتلفه»ها و «ائتلاف»ها، و این‌گونه «حزب»ها، و این‌گونه آقایان متنفر هستند. به علت عمل‌کرد امثال جناب ایشان، بعضی از جوانان، از حزب و تشکیلات و ائتلاف و... این‌ها که هیچ، از پیغمبر و «الله» هم متنفر شده‌اند. «الله» و خدایی که این‌ها به آن اعتقاد دارند، زور و خشونت مطلق است. این خدا بیچاره است! بیچارگی این خدا را من نمی‌گویم، بلکه آقای «آیت‌الله» مصباح یزدی فرمودند که: «...خداوند خشونت را در ذات بشر نهاده است! چاره‌ای هم جز این نداشت!!...» در این رابطه، این آقایان از یک جنس هستند. دروغ و ترور شخصیت، از زشت‌ترین خشونت‌هاست. دروغ، سکه رایج دکانِ دینِ «اسلام» این‌ها است. چرا که جمله پایانی مصاحبه، از این قرار است: «... امروز من به این نتیجه یقین پیدا کرده ام که تشخیص و شناخت مرحوم شهید آیت از بنی صدر و وابستگی و خیانت او، دقیق بوده است.»

«مرحوم شهید» آیت، هم باز از همین جنس بود. جنسی که بهار ایران را به خزان، و انقلاب را به ضد انقلاب مبدل نمود. او از معماران اصلی کودتای خرداد ۱۳۶۰ بود. حسن آیت، نقش مهمی در آوردن «ولایت فقیه» در قانون اساسی داشت. در آن زمان، در آن قانون اساسی، برای ولایت مطلقه شانزده اختیار برای ولی امر شمرده بودند که آقای منتظری و آقای حسن آیت امضا کرده بودند. با استقامت و پافشاری در مخالفت‌های بنی‌صدر بود که «ولایت فقیه» وارد قانون اساسی اول نشد، ولی آن‌ها توانستند شیر بی یال و دمی با نام «نظارت فقیه» را به آن قانون اساسی تحمیل کنند.

کینه و دشمنی «مرحوم شهید» آیت و شرکا، از آنجا سرچشمه می‌گیرد، و از سرسختی موفقیت‌آمیز بنی‌صدر در تلاش برای پیش‌گیری از بازسازی ساختار استبداد، از شکل ولایت سلطنتی، به شکل ولایت فقیه.

این شکست «مرحوم شهید» آیت و شرکا تا وقتی ادامه پیدا کرد که بنی‌صدر با کودتای خرداد ۱۳۶۰، از سر راه بازسازی استبداد توسط ولی فقیه و شرکا، و ادامه بحران‌هایی چون گروگان‌گیری اعضای سفارت امریکا، برداشته شد. دلیل دیگر کودتای خرداد ۱۳۶۰، نیاز آقایان خمینی و آیت و خامنه‌ای و بهشتی و رفسنجانی و... به ادامه جنگ بود. در زمان فرماندهی آقای بنی‌صدر، و با قهرمانی‌ها و حماسه‌آفرینی‌‌های پرسنل لشکری، و نیز کارمندان کشوری، و سایر مردم ایران، صدام در همان ماههای اول بعد از تجاوز به ایران، حاضر شده بود که صلح را با شرایط ایران، بپذیرد. کشورهای منطقه هم در آن زمان، حاضر بودند دهها میلیارد دلار خسارت جنگی تجاوز به ایران را بپردازند، چرا که در صورت ادامه جنگ با آن کیفیت و کمیت، و با آن فرماندهی کل قوا، سقوط صدام به دست مردم عراق، غیرقابل اجتناب می‌شد. در آن صورت، جرقه منقلب شدن، به انبار باروت کشورهایی که منابع طبیعی و نیروهای محرکه آن‌ها توسط سلطه‌گران به تاراج برده می‌شد هم می‌افتاد. درست مانند همان غافل‌گیری در بهار عرب، که جرقه شروع آن، خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس، و جنبش خودجوش مردمی در آن کشور شد.

ولی آقای خمینی و شرکا (از جمله امثال آقای حسن آیت) جنگ را «نعمت» و گروگان‌گیری را «انقلاب دوم» خواندند.

همان‌طور که قدرت‌های دولتی و غیردولتی خارجی، و قدرت‌های داخلی به هیچ وجه مایل نبودند انقلاب مشروطه، و نهضت ملی شدن نفت در ایران پیروز شود، انقلاب ۱۳۵۷ هم که پیروزی «گل بر گلوله» لقب گرفته بود، باید از معنی تهی، و به ضد انقلاب مبدل می‌گردید، تا مردم زیر سلطه در کشورهای منطقه، و حتی در دوردست‌هایی چون افریقا و امریکای جنوبی، و سایر نقاط دنیا، به فکر استقلال و آزادی، و بیرون آمدن از زیر سلطه نیفتند. چرا که در این صورت، از هزاران کیلومتر دورتر، «منافع ملی» قدرت‌های سلطه‌گردولتی و غیردولتی، از منابع طبیعی و نیروهای محرکه موجود در آن مناطق، به خطر می‌افتد.

یکی از راههای شناختِ شخصِ مرموزی چون آقای حسن آیت را می‌توان در ارادت وی به آقای مظفر بقایی دانست. آقای بقایی که به ظاهر با آقای مصدق همراهی می‌کرد، در قتل سرتیپ افشارطوس و کودتای مرداد ۱۳۳۲، نقش‌آفرین بود. وی سه هفته بعد از کودتا به کرمان رفت و از عاملان قتل شهید سرگرد محمود سخایی قدردانی نمود. شباهت‌های نقش آقای بقایی و شرکا در کودتای ۱۳۳۲ علیه آقای مصدق، با عمل‌کرد آقای آیت و شرکا در کودتای خرداد ۱۳۶۰ علیه آقای بنی‌صدر، بسیار شگفت‌انگیز است. شگفت‌آوری شباهت‌های پی‌آمدها و نتایج آن دو کودتای ننگین هم بسیار جالب است.

بعد از ترور دولتی میکونوس، و از وقتی که حکومت آلمان نتوانست با فشار آوردن به قوه قضا‌ئیهٌ آن کشور، مثل همیشه محاکمه نه تنها عاملان، بلکه آمران جنایت‌های رژیم ولایت مطلقه را لوث کند، رژیم ولایت مطلقه فقیه همه امکانات و بیشترین تلاش‌های خود را کرد تا برای آقای بنی‌صدر، پرونده فساد و وابستگی و جاسوسی و خیانت و... بسازد. ولی باز هم در این کار شکست خورد، و هیچ سند و مدرکی دال بر این دروغ نتوانستند پیدا کنند.

این حقیقت، به این یادآوردی نیاز دارد که اسناد «لانه جاسوسی» که آقای میرسیلم بعد از چهل سال به آن‌ها اشاره می‌کند، در هنگام دادگاه میکونوس، البته در اختیار دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم ولایت مطلقه بود. مضافا اینکه اسناد و مدارک بسیار فراوان‌تری که احتمالا آقای میرسیلم از آن‌ها بی‌اطلاع است، در اختیار سربازان گمنام امام زمان قرار دارند که نه تنها عدم خیانت، بلکه ابعاد بسیار گسترده‌تری از خدمت‌گذاری و پاک‌دستی آقای بنی‌صدر را ثابت می‌کند. وی هیچ‌وقت حتی پول و حقوق و مواجبی که بابت مقام ریاست جمهوری و نیز تصدی سایر مشاغلی که به عهده داشت و قانونا باید به ایشان پرداخت می‌شد را نپذیرفت. بد نبود که آقای میرسلیم برای حفظ آبروی خود هم که شده، تهمت دریافت ماهی هزار دلار!! از سازمان سیا به چنین شخصی نمی‌زد. زیرا بنی‌صدر شخصیتی است که حتی دشمن‌ترین دشمنانش، کوچک‌ترین شکی در استقلال و آزادی و پاک‌دستی وی نداشتند. اسناد سری «لانه جاسوسی امریکا» یکی از مهمترین مخازنی است که گواهی می‌دهد به پاک‌دستی و استقلال و... بنی‌صدر، و شهادت می‌دهد به عشق عمیق وی به ایران و ایرانیان. این دروغ شاخ‌دار آقای میرسلیم، در حالی است که «مبتکر» گروگانگیری آقای ابراهیم اصغرزاده می‌گوید: «...هیچ سندی پیدا نکردیم که آقای بنی‌صدر پول گرفته باشد. آقای بنی‌صدر اصلا روحش خبر نداشت که این بازرگان جاسوس سازمان سیا است...» بی‌دلیل نبود که قدرت‌پرستان، مدارک مربوط به آقای بنی‌صدر در سفارت امریکا را هنوز هم منتشر نکرده‌اند. چرا که می‌دانند جایگاه بیشتری که بنی‌صدر، حتی پس از درگذشتش، می‌تواند در استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری پیدا کند، چقدر برای سلطه قدرت‌های دولتی و غیردولتی، و قدرت‌های داخلی و خارجی، می‌تواند خطرناک باشد. مصاحبه‌کننده از آقای اصغرزاده می‌پرسد: «...چرا اسناد مربوط به آقای بنی‌صدر را منتشر نکردید؟ حدود ۱۰ سال قبل با آقای فارسی مصاحبه می‌کردم و ایشان می‌گفت که: 'اسناد آقای بنی‌صدر هم بود ولی آقای موسوی خوئینی‌ها اجازه نداد که این اسناد منتشر شود'. آیا این ادعای آقای فارسی صحت دارد؟...» و صد البته جواب بدون تامل و تردید ایشان چیزی به‌جز «بله» نبود و غیر از آن هم نمی‌توانست باشد.

یکی دیگر از منابع رسمی دولتی، که تایید و تاکید مستند و مهمی برای ثبت درستی و راستی بنی‌صدر در تاریخ است، متن نوشتاری جلسات «مجلس شورا» به‌خصوص آن‌ها که مربوط به خرداد ۱۳۶۰ و به‌ویژه روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ و ارائه دلایل «بی‌کفایتی» بنی‌صدر، و «عزل» رئیس جمهور هستند(بخوانید کودتا علیه رئیس جمهور!). دلایل ارائه شده، از این قرار هستند:

  1. ۱. عدم اعتقاد به، و مخالفت با ولایت فقیه
    ۲. جانبداری از مردمسالاری و دموکراسی.
    ۳. مخالفت با ادامه جنگ
    ۴. مخالفت با اسلام فقاهتی
    ۵. مخالفت با تبلیغ برای آقای خمینی و بت ساختن از او
    ۶. جانبداری از حقوق بشر
    ۷. مخالفت با «انتصابات امام» (مقصود نصب آقایان بهشتی و موسوی اردبیلی به ریاست و دادستانی دیوان کشور، و سایر انتصابات بر خلاف قانون اساسی)
    ۸. مخالفت با احکام «قضات شرع» و حدود و تعزیرات «اسلامی» و اعدام‌ها و شکنجه‌ها
    ۹. مخالفت با «نهادهای انقلاب اسلامی» (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و دادگاه انقلاب اسلامی، و کمیته‌های انقلاب اسلامی، و...)
    ۱۰. موافقت با ملی‌گرایی و طرفداری از دکتر مصدق

    ۱۱. مخالفت با طرح امریکایی گروگان‌گیری

    ۱۲. مخالفت با سازش‌های پنهانی با امریکا، و استقامت در پی‌گیری این خیانت و اعلام جرم علیه آقایان بهزاد نبوی و رجایی بابت قرارداد الجزایر (آقای نبوی در مجلس گفت این اعلام جرم، در واقع علیه امام است... و بدین ترتیب اعتراف کردند که خود آقای خمینی هم در سازش‌های پنهانی با امریکا شرکت داشته است)
    ۱۳. مخالفت با قرارداد الجزایر بر سر گروگان‌ها
    ۱۴. مخالفت با نخست‌وزیر (آقای رجایی) و هیئت وزیران تحمیل شده توسط آقای روح‌الله خمینی

حیرت‌آور و بلکه مشمئز کننده است که در این مصاحبه، آقای میرسلیم با اسم «الله» دروغ‌های خود را شروع می‌کند. دروغ‌هایی بسیار گل و گشاد! امیدم این است که این مصاحبه به کلی جعلی است و آقای میرسیلم، به زودی نامه‌ای تکذیبی منتشر خواهند کرد. «الله» ایشان، به ایشان کمک کند!

علی‌رغم این واقعیت مستند تاریخی، شگفتی دیگر این که آقای میرسلیم بالاخره بعد از گذشت چهل سال، و خدا می‌داند چرا الان «به این نتیجه یقین پیدا کرده» و بر خود واجب دیده است (صد البته بعد از آوردن نام «الله»!) که از رازهای نهانی که «مرحوم شهید» آیت، از آن‌ها باخبر بوده که منجر به «تشخیص و شناخت مرحوم شهید آیت از بنی صدر» شده که «وابستگی و خیانت او، دقیق بوده است» را حسن ختام مصاحبه «نورورزی» خود با «آگاهی نو» بنماید!! ولی شگفتی ندارد! تا وقتی آقای بنی‌صدر زنده بود، این نخبه‌کشان به خود اجازه انتشار این جعلیات بی‌مزه را نمی‌داند. چرا که می‌دانستند که هر بار که هرکسی به خود جرات می‌داده که در جنگ روانی قدرت‌ها علیه مردم، این‌گونه دست به ترور شخصیت بزند، وی اسناد و مدارک لازم را منتشر می‌کرد و آبروی نداشتهٌ تهمت‌زننده، باز هم بیشتر می‌رفت، و در جامعه، باز هم بی‌اعتبارتر می‌گردید. با این همه، فحش و ناسزا و تهمت و دروغ و بهتان به آقای بنی‌صدر چیز جدیدی نیست. برای مدتی بعد از درگذشت آقای بنی‌صدر، آب‌های این ناسزاهای عملهٌ قدرت‌ها، از آسیاب‌های جبهه‌های جنگ روانی افتاده بود. اکثرا این توهم را داشتند که «...بنی‌صدر تنهاست...» حتی بعضی فکر می‌کردند که شخصی با نام جمال صفری وجود ندارد و کارهای پربهایی که توسط آن هم‌وطن پرکار و با آن نام منتشر شده، در واقع توسط بنی‌صدر نوشته شده بود! ولی آقای جمال صفری همین چند روز پیش، و بعد از گذشت بیش از شش ماه از فوت آقای بنی‌صدر، جلد بیست و یکم کتاب «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران» را منتشر نمود و جلد بعدی هم به‌زودی منتشر خواهد شد.

آقای میرسلیم می‌گوید: «...اینجانب اولین حکم رسمی خود را با عنوان معاون سیاسی اجتماعی وزارت کشور دریافت کردم و در نتیجه برگزاری انتخابات رسما بر دوش اینجانب قرار گرفت...» و می‌گوید: «...بعد از انتخابات ریاست جمهوری نوبت انتخابات مجلس شورای اسلامی رسید که انتخابات پرشوری بود و در آن انتخابات ائتلاف بزرگ با محوریت حزب رأی قاطع اکثریت را کسب کرد؛ بنی صدر در دیداری که پس از انتخابات با او به عنوان مجری انتخابات داشتم خواست صحت انتخابات مجلس را که در آن شکست خورده بود زیر سؤال ببرد و اینجانب، با اطمینان کامل نسبت به فرآیند درست برگزاری انتخابات...»

در رابطه با تقلبی بودن انتخابات مجلس اول، از جمله به مطالب ذیل می‌توانید رجوع نمود:

انتخابات مجلس اول مهندسی شده و اکثر «نمایندگان» تقلبی بودند. این مجلس و رای آن در باره «عدم کفایت» و «عزل»، غیرقانونی بود (نامه آقای مرتضی پسندیده، برادر آقای خمینی، به آقای بنی‌صدر)

https://alisedarat.com/1401/01/12/8561/

-

تلاشی برای مشارکت در ساختن سرنوشت‌های خوب و خوب‌تر، با غنای وژدان تاریخی. به مناسبت سالروز «انتخابات» مجلس اول

https://alisedarat.com/1399/12/24/7269/

-

علی امیرحسینی: ملاحظاتی پیرامون انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی بعد از انقلاب

https://alisedarat.com/1393/12/03/2192/

-

محمد جعفری: تقلب در انتخابات مجلس اول و اسناد مغفول مانده

https://alisedarat.com/1396/02/16/3459/

-

در مورد طبس، آقای میرسلیم گفته‌اند: «...در ماجرای حمله طبس، بنی صدر دستور بمباران منطقه را داد که منجر به شهادت مرحوم منتظر قائم و از بین رفتن همه اسناد و مدارک شد...»

در رابطه با دروغ فوق، مطالب ذیل، از جمله بسیار اسناد هستند که خواننده محترم می‌توانند در مورد طبس، به آن‌ها مراجعه فرمایند:

چه کسانی اطلاعات مورد نیاز امریکائیها برای طراحی حمله طبس را به آنها می دادند؟

https://alisedarat.com/1361/02/05/1727/

-

پنجم اردیبهشت سالگرد عملیات شکست‌خورده امریکا در طبس - خشونت و جنگ، برنده قدرت‌ها، بازنده ملت‌ها

https://alisedarat.com/1398/02/05/4796/

از زمان فوت آقای بنی‌صدر، مدتی بود که تهدید و فحش و ناسزا و تهمت و... کمتری را دریافت می‌کردیم. در این ایام و چند ماهی است که دوباره کم و کیف تهمت‌های به بنی‌صدر و ناسزاها به هم‌وطنانی که در خط استقلال و آزادی ممارست و استقامت کرده‌اند، کم کم، بیشتر و بیشتر می‌شوند. چرا که دشمنان ایران و ایرانیان، می‌بینند همانطور که مصدق هنوز زنده است، بنی‌صدر هم هنوز به زندگی و تلاش خود برای دموکراسی در وطن، ادامه می‌دهد، و خواهد داد!

این‌ها همه علی‌رغم جنگ روانی قدرت‌ها علیه مردم، برای نمایاندن خادمان، به صورت خائنان، و جعل خائنان، به عنوان خادمان بوده، هست، و خواهد بود. از دید قدرت‌ها و قدرت‌پرستان، مصدق و بنی‌صدر، خائن، و بقایی و «مرحوم شهید» آیت، و بقایی، و کاشانی، و...، خادم به میهن ما هستند!! امثال آقایان بقایی و آیت و میرسلیم و سایر معتادان به قدرت و خشونت و ترور، باید «وابستگی و خیانت» امثال مصدق و شهید فاطمی و بنی‌صدر را «تشخیص و شناخت» «دقیق» ارزیابی کنند و در پروپاگندا و جنگ روانی قدرت‌ها برای سلطه بر مردم، تبلیغ کنند.

اختناق و سرکوب و خشونت به نام مسیحیت، کار را به‌جایی رسانده بود که امکان و مجالی برای هر گونه اصلاحات، پیدا نمی‌شد. به علت انقلابی که در مسیحیت اتفاق افتاد جامعهٌ باورمندان اروپای قرون وسطی، منقلب شدند و از یوغ ولایت مطلقه کلیسا، خود را رها کردند. مانند انقلاب مسیحی، انقلاب اسلامی هم همین‌طور به وقوع پیوست. مخالفت با اسلام ارتجاعی حوزوی و ولایت فقیه، از جمله دلایلی بودند که برای «عزل» آقای بنی‌صدر توسط آقای خامنه‌ای و شرکا، ارائه شد. از آن‌ها به فحوا منقول است که: «...بنی‌صدر می‌خواهد ایران را پاریس و رم بکند، ولی ما می‌خواهیم ایران را نجف و قم بکنیم...»

از جمله به علت تلاش‌های آقای بنی‌صدر و سایر کوشندگان راه استقلال و آزادی و حقوق‌مداری، از جمله در باب لائیسیته، ایران تنها کشور، و جامعه ایرانیان تنها ملتی است که در این عصر، گذاری فعال و خشونت‌زدا را از استبداد به نام دین، به مردم‌سالاری، و لائیسیته را به صورت خودانگیخته، تدارک دیده است و به طور خودجوش، در آن راه قدم‌های استواری را برمی‌دارد. اگر به خاطر یورش و هجمه همه جانبه قدرت‌ها در جنگ روانی علیه ملت‌ها نبود، و اگر دیوارهای زندان بنی‌صدر و بنی‌صدری‌ها در سیاهچاله خفقان و اختناق، با اعمال این همه سانسورها، با تحمیل این همه خودسانسوری‌ها، و با این پیچاپیچ تفتیش و ممیزی و همرنگی و سکوت و خاموشی و... نبود، ایرانیان و سایر مسلمانان، و سایر دین‌باوران، بدون بحران هویت، از دین سنتیِ ارتجاعیِ در باتلاق تاریخی ۱۴۰۰ ساله، می‌توانستند به یمن انقلابی که در اسلام واقع شد، راه نجاتی برای خود بیابند. انقلاب اسلامی، یک واقعه تاریخی عظیمی بود که قدرت‌ها تاب تحمل آن را نداشته، و ندارند، و نخواهند داشت! یک مثال اینکه در پی مکاتبات مخفیانه آقای منتظری در حصر خانگی در قم، که تا ایام قبل از فوت ایشان ادامه یافت، با آقای بنی‌صدر در حصر خانگی ۴۰ ساله در فرانسه، و به علت آن مکاتبات، آقای منتظری تنها مجتهد شیعه در تاریخ مذهب شیعه است که از حقوق بشر، سخن آورده است. آقای منتظریِ امضاء کنندهٌ شانزده نوع اختیارات برای ولی فقیه در قانون اساسی اول، با این انقلاب اسلامی، طوری منقلب شد که ولایت فقیه را «مصداق شرک» خواند، و در فاجعه ملی جنایت‌ها علیه بشریت، اعضای هیئت مرگ آقایان رئیسی، پورمحمدی، نیری، و اشراقی را «جنایت‌کاران تاریخی» خواند.

خشونت‌های کفتاری و نوشتاری هم، جنایت‌کاری است. گناه ترور شخصیت خادمان به ایران و ایرانیان، بدون شک کمتر از گناه آن «جنایت‌کاران تاریخی» نیست.

آیا اگر بنی‌صدر و بنی‌صدری‌ها، با کودتای خرداد ۱۳۶۰ حذف نمی‌شدند، امکان وقوع فاجعه ملی دهه ۱۳۶۰ و جنایت‌ها علیه بشریت در آن زمان و تا به حال، اصلا می‌توانست فراهم شود؟

آیا اگر مصدق و مصدقی‌ها، با کودتای مرداد ۱۳۳۲ حذف نمی‌شدند، امکان وقوع فاجعه خمینیسم، اصلا می‌توانست حتی قابل تصور باشد؟

علی صدارت

https://alisedarat.com/contact-us/



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy