مقدمه
Hanifyazdani@gmail.com - حنیف یزدانی
سوالی ساده و مهم که قدمتی حداقل یکصد ساله دارد. روشنفکران با گرایشات مختلف سیاسی و فکری در طی صد سال گذشته دلایل مختلف را برشمرده و مطابق با آن راهکار های مختلف را ارائه داده اند. بسیاری از راهکارها از جمله حکومتهای اقتدارگرا و مصلح نظیر حکومت رضا شاه و یا دیکتاتوری صلحای آخوند بهشتی و یا حکومت اسلامی خمینی امتحان شد و مشکل بر مشکل افزود. از نظر نویسنده تنها راهکاری که به پیشرفت پایدار و حل اصولی و عمیق مشکلات ایران می انجامد جز دموکراسی چیزی نخواهد بود.
بسیاری از فعالین و مردم معمولی اما خود را تنها قربانی شرایط موجود می دانند بدون آنکه با اندیشه انتقادی در پی یافتن ریشه های اصلی بدبختی باشند.
استبداد ولایت فقیه مسلما مهترین عامل بدبختی مردم و کشور ایران در چهار دهه اخیر است. اما آیا مقصر و یا عوامل دیگری در ایجاد و ادامه شرایط کنونی نقش ندارد؟
ساختار های سیاسی از یک سو و فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم یک کشور مهمترین عوامل شکل دهنده دولت و رفتار آن هستند.
ساختار و ایجاد سیستم یکی از مهمترین عناصر فرهنگ غربی است که نمونه بارز آن در ابداع کارخانه به جای کارگاه متجلی می شود. اندیشمندان غربی نظیر مونتسکیو با همین اندیشه نظریه تفکیک قوا و سعی در ایجاد نهادهای دموکراتیک را طرح کردند.
اما در کنارایجاد ساختار دموکراتیک، اخلاق اجتماعی که مقید به رعایت اصول دموکراتیک و حقوق ناشی از آن باشد ضروری است. ساختار های دموکراتیک تنها در صورتی به دموکراسی منتهی می شوند که اخلاق و فرهنگ دموکراتیک توسط اکثریت جامعه پذیرفته شده و رعایت شود. هر چقدر این فرهنگ بیشتر مورد احترام قرار بگیرد، سطح دموکراسی در جامعه بالاتر می رود. برای مثال در کشورهای شمالی نظیر نروژ و سوئد بافت و فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم به گونه ایی است که کوچکترین سواستفاده مالی یک سیاستمدار به کناره گیره او منجر خواهد شد ولی در فرانسه، مردم تا اندازه ایی سواستفاده مالی سیاستمدران را پذیرفته و لذا سیاستمداران فاسد به همان نسبت وجود دارند.
ایران و دموکراسی
با این مقدمه اجازه بدهید به ایران برگردیم.
ساختارهای دمکراتیک در ایران از ابتدای انقلاب مشروطه در 1906 همواره مورد تهدید و تحدید بوده است. رضاشاه، محمد رضا شاه، خمینی و خامنه ایی هیچگاه مجلس و حکومت -نخست وزیر و رییس جمهور- را عددی حساب نکردند. و بدتر تا دلتان بخواهد نهادهای ضد دموکراتیک ساختند. در ابتدای انقلاب، متاسفانه بسیاری از نهادهای ضد انقلاب نظیر سپاه و دادگاه انقلاب و جهاد کشاورزی و ... توسط دولت موقت مهندس بازگان که به دموکراتیک بودن شهره بوده ساخته شدند.
با این توصیفات مشخص شد که نهادهای دموکراتیک در ایران یا وجود ندارد و یا از قدرت و تاثیرگذاری بی بهره هستند. در واقع نهاد ولایت فقیه همچون نهاد سطلنت مانع از معنی یافتن نهادهای دموکراتیکی شده اند که حاصل دو انقلاب مشروطه و بهمن 57 هستند. مادامی که چنین نهادهایی وجود داشته باشند رویای دموکراسی ایرانی بدور از واقعیت خواهد ماند.
فریب اصلاحات و شرکت در انتخاباتهای رژیم استبدادی در 25 سال اخیر بدون توجه به این نکته که ساختار باید تغییر کند و متناسب با فرهنگ و فلسفه دموکراسی شود مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را پیچیده تر کرد. به زبان ساده تر تا وقتی ولایت فقیه وجود داشته باشد دموکراسی ناممکن است و از جمله به همین دلیل اصلاحات شکست کامل خورد.
در اینجا می توان نتیجه کرفت که مشکلات ساختاری یعنی ضعف نهادهای دموکراتیک و حضور و قوت نهادهای ضد دموکراتیک از جمله نهاد ولایت فقیه، سپاه، دادگاه انقلاب و ... مانع از ایجاد دموکراسی در ایران است. در کنار حکومت استبدادی که با ساختار های ضد دموکراتیک زندگی را برای ایرانیان به سیاهی و تباهی کشانده است، اصلاحطبان و حامیانشان نیز به اندازه خود سهیم در ادامه شرایط تلخ کنونی شده اند. آنها حداقل با ندازه همان رایی که داده اند مسئول شرایط امروزاند زیرا مانع از رویارویی مردم با استبداد به مدت 24 سال شدند.
از سوی دیگر همانطور که در مقدمه آمد، دمکراسی نیاز به پذیرش فرهنگ و فلسفه آن توسط جامعه دارد. دموکراسی به تعریفی عبارت است اینکه همه افراد یک جامعه دارای شعور و حقوق اند و در برابر حقوق سایرین و جامعه و طبیعت و دولت مسئولند. اگر جامعه به حقوق خود واقف شود و آنرا به اجرا بگذارد، نهادهای استبدادی فضای کافی برای عمل نداشته و زمینه برای از بین رفتن آنها فراهم می شود. برای مثال اگر اکثریت مردم بپذیرند که انتخاب نوع پوشش حق هر فردی هست و کسی حق ندارد با توجیه امر به معروف و ...به آن تجاوز کند. و در صورت تجاوز، سایرین به حمایت از قربانی می پرداختند آیا همچنان دختران ایرانی در خیابان از ترس پلیس احساس نامنی می کردند؟
خوب برای اینکه بدانیم علت دیرپایی دمکراسی در جامعه ما چیست کافی است نگاهی به عملکرد و رفتار خود بیاندازیم. همه ما در اطرافیان خود افرادی را می شناسیم که به حکومت استبدادی نزدیک بوده و به نوعی مزدور استبداد شده اند. افرادی که با القابی حکومت پسند نظیر حاجی، سردار، پاسدار و ... خطاب می کنیم. چرا این افراد به جای آنکه منزوی و طرد شود، مورد تمجید بخش بزرگی از جامعه قرار می گیرند؟ بارها شنیده ایم که دموکراسی به راحتی به دست نمی آید و باید بهایش را پرداخت. یکی از هزینه های اندکی که جامعه باید آگاهانه بپردازد این است که برای رسیدن به حقوقش و یا فرار از دست قانون دست به دامن حاجی و سردار و ... نشود.
پذیرفتن فرهنگ دموکراتیک و حقمدارنه گاه مخالف منافع شخصی و گروهی ماست. ولی برای رسیدن به دموکراسی باید آنها را با کمال میل قبول کرد. برای مثال مردان ایرانی باید بپذیرند که زنان ایرانی به اندازه آنها حق دارند و آنها ناموس کسی نیستند. برای مثال طلاق یک حق دوطرفه است. در همان حال دختران ایرانی نیز باید قبول کنند که با داشتن حقوق دموکراتیک از امتیازات سنتی نظیر مهریه باید چشم بپوشند. آیا این مسائل برای ما پذیرفته شده است؟ اگر نه، به همان اندازه ما در شرایط وخیم امروز شریک هستیم!
از موضوعات فرهنگی که برای دموکراسی حیاتی است و خوشبختانه توسط بسیاری از ایرانیان پذیرفته شده است لایسیته است. بدین معنی که در درجه اول نهاد دولت از نهادهای مذهبی جدا باشد. دوم اینکه دولت به نفع و یا به ضرر هیچ دین و آیینی تبعیض به عمل نیاورد. و سوم اینکه همه ادیان و پیروانشان باید بتوانند آزادانه و در کمال امنیت دین خود را به عمل درآورند. در این زمینه حتی بی دین ها نیز از همین حقوق بهره مند هستند. آیا ما حاضر هستیم که بهایی و سنی و یهودی و ... از حقوق برابر با شیعیان برخوردار باشد و بتوانند آزادانه در شهرهای مختلف نیایشگاه خود را بسازند؟
یکی دیگر از مشکلات فرهنگی که از دی ماه 96 خود را بروز داد، شعار به نفع استبدادهای پهلوی اول و دوم بود. هر چند طرح این شعارها در ابتدا در شهر مشهد بسیار مشکوک و امنیتی جلوه می کرد ولی تکرار آنها نشان از ضعف فرهنگی در بخشی از جامعه ایران دارد. چگونه است که کسانی که از استبداد ولایت فقیه درمانده شده اند، به نفع استبدادهای گذشته که امان مردم زمان خودشان را بریده بود شعار می دهند؟ آیا این افراد نمی دانند که مشکل در نبود دموکراسی است و نه نوع استبداد؟! دمکراسی راهکار پایا و مطمین برای زندگی شرافتمندانه و رو به رشد است و استبداد در هر نوع و با هر اسمی که باشد بی تردید با فقر، رانت، دزدی، فساد، نقض حقوق بشر و ... همراه است همچنانکه دیکتاتوری های رضا شاه، محمد رضا شاه، خمینی و خامنه ایی با درصد های مختلف به این رذایل آلوده بوده اند.
نتیجه گیری
مشکل دیر پایی دموکراسی در ایران به دو صورت ساختاری و فرهنگی است که هر دو با یکدیگر در رابطه هستند. چرا که نهاد دموکراتیک زاده فرهنگ دموکراتیک است و به همین ترتیب نهادهای دموکراتیک، باعث گسترش فرهنگ دموکراتیک خواهند شد.
نهاد ولایت فقیه و سپاه پاسداران بزرگترین نهادهای ضد دموکراتیک هستند که بر ویرانه های نهاد سطلنت و ارتش سلطنتی ساخته شده اند. نابودی آنها توسط مردم ایران برای بازسازی دموکراسی و جان دادن به نهادهای دموکراتیک نظیر مجلس و ریاست جمهوری ضروری است.
از دیگر سو، علیرغم پیشرفتهای بزرگ فرهنگی نظیر پذیرش نسبی لایسیته در جامعه ایرانی، مشکلات فرهنگی مانع از رسیدن به دموکراسی می شود. و این نیازمند آموزش و گفتگو از سوی روشنفکران مقید به دموکراسی است که متاسفانه تعداد آنها کمتر آن چیزی است که نیاز است.