۳- انقلاب چیست و آیا انقلاب به خودی خود بد و یا خوب است و چرا مردم را از انقلاب میترسانند؟
«هر وقت هر قانونی بخواهند از زرّادخانه فقه خود در میآورند و تمامی قوای کشور و قوای سه گانه مجری امر ولایت ضحاک منش هستند و از خود اختیاری ندارند.»
تمامی معانی کم و بیش متشابهی که از کلمه و یا اصطلاح انقلاب شده است را میشود این طور جمع بندی کرد: انقلاب به معنای دگرگونی و تغییر اساسی است. یعنی اینکه ذات و ماهیت یک شی، تغییر بنیادین کند و یا برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن و تغییر و تحول است.
انقلاب هم در طبیعت به صورتهای گوناگون و هم در تمامی عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، دینی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اتفاق میافتد و از خواست این و آن تبعیت نمیکند. در علم به کرات در طول حیات بشر انقلاب رخ داده است. به عنوان مثال کشف اتم خود یک انقلاب علمی بود که این انقلاب علمی در بهبود عرصههای مختلف زندگی بشر نقش مهمی داشته و دارد و اما از این انقلاب علمی بمبهای مختلف اتمی هم ساخته شده که نابود کننده کُلًا حیات است و آدمیان از موجود بودن و ساخت چنین بمبهایی دائم در تشویش و نگرانی به سر میبرند. آیا میشود گفت که چون از طریق این انقلاب علمی بمبهای مختلف و اسلحههای کشتار جمعی هم ساخته میشود، پس انقلاب علمی بد است؟ خیر! بستگی به این دارد که ما از این انقلاب علمی چگونه استفاده میکنیم. آیا از آن در جهت بهبود زندگی جهانیان بهره میبریم و یا در جهت تهیه و ساخت اسلحههای مختلف کشتار جمعی برای قدرت و سلطه خود بر دیگر کشورها. (۱)
میشود گفت که علم به خودی خود خنثی است و بستگی به این دارد که ما آن را در چه جهتی بکار میگیریم. مثال دیگر: درچند دهه اخیر انقلابی در رسانههای اطلاعاتی و همگانی رخ داده است که در حقیقت انفجار اطلاعاتی و رسانهای است. از این تحول عظیم هم میشود بهره مثبت برد و هم منفی، هم در جهت تحمیق ملتها از آن استفاده میشود و هم در جهت آگاهی بخشی مردم. از همین تحول عظیم و یا انقلاب عظیم، ما آدمیان بهره میجوئیم و افکار و اندیشه آدمیان را در جهت مثبت و منفی شکل میدهیم. پس آیا صواب است و میشود گفت چون از این انقلاب عظیم قدرتمداران، صاحبان سرمایههای افسانهای، و در یک کلام دولتها و دولتهای پشت پرده و یا دولتهای در سایه در جهت حفظ منافع خود، به تحمیق کردن آدمیان میپردازند و به نفع خود از آن بهره میبرند، پس این انقلاب بد است؟ هر انقلابی که در هر زمینهای رخ میدهد میتواند دو جهت مثبت و منفی داشته باشد، بستگی به این دارد که ما آن را چگونه و به چه نحوی بکار میگیریم.
در تمامی زمینههای مختلف همچنان که توضیح داده شد انقلاب رخ میدهد و اصلاً بشر نمیتواند بدون انقلاب و تحول اساسی به زندگی خود ادامه دهد و آن را بهبود بخشد وهمچنین است انقلاب اجتماعی و سیاسی. به عنوان مثال انقلابهای سیاسی - اجتماعی که در عصر جدید رخ داده، شامل هر دو گونه تحول مثبت و منفی بوده است. تمام انقلابهاى سیاسی اجتماعی قرن اخیر نظیر روسیه، چین، هند، الجزایر، کوبا، نیکارگوآ، انقلاب اسلامی ۵۷، آفریقاى جنوبى و... در این انقلابها هر دو نوع تحول منفی و مثبت دیده میشود و در پروسه عمل و سرانجام هم در جهت دموکراسی نسبی پیش رفتهاند و هم در جهت دیکتاتوری و انحصار گرایی و یا توتالیتاریسم. انقلاب ملت هند، نیکاراگوآ، آفریقای جنوبی به دموکراسی نسبی منجر شده و تا حدودی هم الجزایر و مابقی به دیکتاتوری تمام عیار. حتی در آن هائی هم که به دیکتاتوری تمام عیار منجر شده است تحول مهمی - اگرچه از نظر ما در بعد زمان کوتاه منفی است - رخ داده است که نمیشود آن را نادیده گرفت. بعضی از آثار مهم انقلابها را نمیتوان در همان زمان خودش مشاهده کرد و آثار مختلف آن در دههها و یا صدههای بعد قابل مشاهده و بهره برداری است مثلاً انقلاب کبیر فرانسه که حداقل حدود بیش از یکصد و سی سال به کشت و کشتار پرداخت، امروز جهانیان به آن افتخار میکنند که موجب روشنائی مهمی گردیده است. تحول مثبت و منفی انقلابها در زمان وقوع و پیروزی آن به عوامل متعددی بستگی دارد. (۲)
بعضی از اثرات مثبت انقلاب سال ۵۷ ملت ایران امروز بعد از ۴ دهه تجربه در نزد اکثریت بزرگی از ملت ایران آشکار شده از جمله اینکه روحانیون نباید در امورسیاسی و اداره کشور دخالت کنند و اگر حکومت به نام دین عمل کند هم حکومت را به ویرانی میکشاند و هم دین را. چنانکه این پدیده در کشور ما امروزه اظهر من الشمس است. دیگر اینکه دین از خرافات، جعلیات و رسوم دست و پاگیر و تقدس زدائی از روحانیت در حال پالایش است. سه دیگر اینکه بدنه جامعه نسبتاً فعال و سیاسی شده و همه مردم وبویژه بانوان کشور به جد برای کسب آزادی، استقلال، حقوق، رشد و عدالت و شرکت در امور خویش وارد میدان مبارزه شدهاند. و... و ایران و ملت ایران تنها کشور در خاور میانه به عنوان مادر شهراست که آمادگی و استعداد دارد حکومتی متکی بر حاکمیت نسبی واقعی ملت که ساختار دولت جدای از ساختار دین به نحوی که دین جای خود را داشته باشد و دولت و یا حکومت جای خود، بدون مداخله آنها در امور یکدیگر یا حکومت سکولار دموکراسی را بنیاد بگذارد و خلاصه زایش رنسانس دینی، فکری و همزیستی مسالمت آمیز آشکار و نتیجه این تغییرات مهم و اساسی غیر قابل محاسبه است و نتیجه این تغییرات اساسی در آینده به منصه ظهور خواهد پیوست که هم اکنون هم بعضی از آن اثرات مثبت در جامعه قابل رؤیت است.
در تمامی پدیدهها چه طبیعی، چه علمی و چه سیاسی اجتماعی که انقلاب رخ میدهد، رخ دادن آن خلق الساعه نیست و نمىشود برای آن مبداء خاصى در نظر گرفت. تحولات در طول زمان اندک اندک بوقوع مىپیوندند ولی در یک زمان به نقطه تحول و یا انقلاب میرسند. همین اتم و انرژی هستهای و یا فیزیک هستهای که موجب ساخت اسلحه اتمی کشتار جمعی هم شده، محصول یک سلسله فعالیتهای علمی از بیش از دو هزار سال پیش است که به پدیده اتم پی برده شد و از آن به بعد وجود اتم در تفکرهای علمی پرورانده شد تا اینکه زمان به جلو آمد و اینشتین معادله E=mc۲ را کشف کرد (۳) و جان دالتون و ارنست رادرفورد ودیگران نظریه اتمی نوین را پی گیری کردند و به انرژی هستهای دست یافته شد. شاید بشود گفت که فرمول اینشتین شاه کلید یافته فیزیک هستهای است. فیزیک هستهای که انقلابی در فیزیک است هم در زمینههای مختلف در خدمت بشریت است و هم از آن اسلحه کشتار جمعی ساخته شد که ممکن است روزی به نابودی جهان امروزی هم بینجامد و همچنین است انقلاب سیاسی اجتماعی.
براى انقلابهای سیاسی اجتماعی هم که در طول تاریخ بوقوع پیوسته است نمىشود مبداء خاصى در نظر گرفت، ولى معمولاً انقلابیون روزى را در کشور خود و به خاطر انقلاب جشن مىگیرند و یک چنین روزى معمولاً، روزى است که مسلم شده انقلاب پیروز است، نظیر فتح زندان باستیل در ۱۴ ژانویه ۱۷۸۹، شورشهاى خیابانى پتروگراد در مارس ۱۹۱۷ و یا روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷. همچنانکه گفته شد، پدیده انقلاب، یک پدیده خلق الساعه نیست و آغاز آن که به آغاز ظلم و ستم است بر مىگردد. در طول زمان تحولات اندک اندک بوقوع مىپیوندند و فروکش مىکنند. باز در نقطهاى و یا جایى دیگر سر بر مىکشد. حقیقت آنستکه، هر حادثهاى که اتفاق بیفتد و هر حرکتى که ایجاد شود، از بین رفتنى نیست و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم هر عملى اثر وضعى خودش را برجاى خواهد گذاشت. اما در مقیاس جامعه کشور و زمان، این اعمال کوچک در دید کوتاه بین ما قابل رؤیت نیست ولی این حوادث و اتفاقات کوچک، مانند قطرههاى باران که بر دشت و کوهسار فرو مىبارد، به اعماق زمین فرو مىرود و پس از جمع شدن این قطرات در درون زمین، گاه به صورت چشمه از جایى فوران مىکند و یا بصورت رودخانه و یا سیل به سوى درهها و یا دریا سرازیر مىگردد و یا در حفرههاى وسیعى در درون زمین ذخیره مىشود و بعدها، آن ذخایر مورد بهره بردارى قرار مىگیرد. در نتیجه همین آب که قطره قطره از ریزش برف و باران ذخیره مىشود، زمانى ما با برنامههاى قبلى در جهت خواست و میل خود از آن استفاده مىکنیم و گاه نیز بدون برنامه ریزى بصورت سیلهاى مهیب سرازیر مىشود و همه چیز را بدرون خود فرو مىکشد و به هر جا که رسید به تخریب و ویرانى آنجا مىپردازد.
چرا ترس از انقلاب؟
افرادی و کسانی با هدفهای خاص و با عوام فریبی و به دلیل اینکه بزرگترین انقلاب کلاسیک ۵۷ ملت ایران به دیکتاتوری ولایت مطلقه تحول پیدا کرد، خود را در پشت پردۀ روشنفکر و دگراندیش، پنهان میکنند و آگاه و نآگاه بر طبل ترس از انقلاب میزنند و آگانه آب به آسیاب حکومت ضحاک منش ولایت مطلقه میریزند. ریشه والقا این ترس را مستقیم و غیر مستقیم باید در حکومت ضحاک منش ولایت مطلقه جستجو کرد. هر فکری که القا میشود از جمله القای ترسِ از انقلاب، باید جستجود کرد که نفع آن را چه گروه و دسته و یا حکومتی میبرد. طبیعی است که هر چه مردم بیشتر از حرکت کردن، به نهضت پیوستن که در نهایت به انقلاب منجر خواهد شد را بترسانند و ترس در مردم القاء کنند، ولایت ضحاک منش مطمئن تر به جنایت و فساد و تخریب کشور ادامه میدهد. طبق پژوهشی که آقای عماد الدین باقی انجام داده کل شهدای انقلاب از تمامی گروهها، احزاب و دستهها و مردم در دوران شاه از سال ۴۲ تا پیروزی انقلاب ۳۱۶۴ نفر بوده است (۴). اگر چه از دست دادن جان یک فرد هم زیادی است. وقتی گفته میشود که گل بر گلوله پیروز شد، حرف بیجائی نیست. اما اگر بعد از پیروزی انقلاب برای قبضه کردن قدرت دست به کشتارها زده شد، این ربطی به انقلاب ندارد. کسانی که در صدد قبضه کردن قدرت بودند و نیاز به اسلحه داشتند مانع از آن شدند که ارتش دست نخورده تحویل دولت داده شود. مرحوم مهندس بازرگان که با ارتش و دولت وقت برای حل و فصل مشکلات تماس داشته، نوشته است:
«شورای عالی دفاع ملی در تاریخ ۲۰ بهمن (یعنی دو روز مانده به سقوط رژیم) اعلامیهای منتشر ساخت که از آن پس ارتش ایران با ملت درگیری و رویاروئی نخواهد داشت. این تصمیم که به دنبال جریانها و مذاکرات اتخاذ شده بود، موفقیت بزرگی برای ملت و راهگشای امیدی برای آینده نزدیک محسوب میشد. البته جز خدا کسی خبر از غیب ندارد و آنچه پیش آمد شاید مصداق "الخیر و فی ما وقع"، المرء یدبر والله یقدر ولی چه کسی میداند که اگرکار به آن ترتیب و تدریج نیز پیش میرفت و ارتش و نیروهای انتظامی متلاشی نشده به تسخیر ملت درمی آمد، عواقب امرمحکمتر و سلامت تر از آب درمی آمد» (۵). به صراحت گفته ارتش در ۲۰ بهمن تصمیم میگیرد «که از آن پس ارتش ایران با ملت درگیری و رویاروئی نخواهد داشت»، اما این تصمیم عملی نمیشود، و به احتمال زیاد، نشان دهندۀ این است که مرحوم بازرگان از جریان پشت پرده خبر دارد که چه کس و یا کسانی مانع اعلان رسمی آن میشوند. ولی آن را افشا نمیکند و سربسته میگوید، که چنین تصمیمی وجود داشته است. و میافزاید «اگر کار به آن ترتیب و تدریج نیز پیش میرفت و ارتش و نیروهای انتظامی متلاشی نشده به تسخیر ملت در میآمد عواقب امر محکمتر و سلامت تر از آب درمی آمد». در اینجا «به تسخیر ملت در میآمد»، یعنی اینکه دست نخورده در اختیار دولت قرار میگرفت. و زمانی که بخشی از اسلحههای نیروی انتظامی و بعضی پادگانهای نظامی در دست مردم و کسانی که میخواستند سپاه پاسداران تشکیل دهند قرار گرفت، اعلامیه بی طرفی ارتش در ۲۲ بهمن اعلان شد.
با قرائن و شواهدی که بعدها آشکار شد و طرح به انحصار در آوردن قدرت توسط دکتر یزدی به آقای خمینی داده میشود (۶)، به احتمال آقای دکتر یزدی مانع به موقع اعلان آن شده است زیرا در ۲۳ بهمن دکتر یزدی معاون نخست وزیر در امور انقلاب ومأمور تهیۀ طرحهای انقلاب شد (۷) و دو طرح او یعنی سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب به اجرا درآمدند که عامل استقرار ولایت مطلقه فقیه شدند و ستون فقرات آنند. طبق گفتههای دکتر یزدی واسناد موجود این آقای دکتر یزدی است که برای اولین بار سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب را تشکیل داد. (۸) که این دو ارگان بعد عصای دست آقای خمینی و خامنهای در کشت و کشتارملت ایران تا به امروز شده است. بگذرم و به اصل مطلب برگردم:
کسانی که با وضعیت دوگانهای عمل میکنند، از یکطرف مردم را از انقلاب میترسانند و از طرف دیگر خواهان تغییر رژیم هستند. از چنین کسانی وقتی میپرسی که مگر شما هدفتان آزادی، حقوقمداری، استقلال در رأی و عمل ودموکراسی نسبی واقعی و نه اسمی نیست؟ قطعاً میگویند آری! اگر واقعاً اینان هدفشان این است نباید بگویند چگونه به آن دسترسی پیدا میکنند؟
اگر رژیمی با خواستههای مردمی تغییر کند، در نهایت بدون انقلاب و شرکت مردم در آن میسر نخواهد شد، مگر اینکه بیگانه پرست باشند، و از بیگانهها بخواهند که با حمله نظامی و یا تحریم هایی که مردم را نشانه میرود، نظیر آنچه در عراق، افغانستان، لیبی و همین ایران ما اتفاق افتاد و جلو چشم ماست، رژیم را تغییر بدهند و سکان کشور را به دست آنها بسپارند. بنابراین بر ماست که خواستهها و هدفهای مردمی را که در انقلاب شرکت کردند، از آنچه بعداً به دست نیروی جانشین انقلاب اتفاق افتاد، جدا کنیم و سعی کنیم که علل و عواملی که منجر به چنین دیکتاتوری خطرناکی شد را برای خود و مردم روشن کنیم.
کسانی که با هدفهای خاصی و با معیارهای دوگانه و با پندارهای ساده انگارانه به عوام فریبی میپردازند، آیا به خود و همۀ اقشار ملت خود توهین نمیکنند؟ نباید از اینان پرسید اگر شما واقعاً و از روی حقیقت و نه عوام فریبی برای هدفهای پنهانی خود، چنین نظری دارید؟ آیا هر گز در مورد سایر انقلابها چنین حکمی برای آن مردم صادر کردهاید؟ و یا مثلاً کسانی که خود ازهر نحله و یا طیفی در طیف چپ بودهاند، آیا شده است که مردمی که در روسیه، چین، کوبا، و... در انقلاب شرکت کردند، را دیوانه و مجنون و یا جاهل قلمداد کنند؟ آیا این دوگانگی در قضاوت برای عوام فریبی نیست؟
چنین افرادی بجای اینکه به تحقیق اساسی و جدی بپردازند که چرا انقلابی با آن هدفهای مردمی به سلب آزادی و حقوق ذاتی مردم، فساد و چپاول و قتل و غارت و به دیکتاتوری مطلقۀ فقیه منجرشد، به ساده کردن مسئله و عوام فریبی میپردازند. اگر ما خواستههای قریب به اتفاق تمامی سیاسیون، احزاب، دستهها، گروهها وبویژه اقشار مردمی که در انقلاب شرکت کردند و آن را به پیروزی رساندند را نا دیده بگیریم و آن را انکار کنیم و بگوییم و القا کنیم که نمیدانستند و یا نمیدانستیم برای چه انقلاب کردیم، از این به بعد هم در به همین پاشنه خواهد چرخید و در دایره تسلسل جهالت و نفهمی و ندانستن خواهیم ماند و هر نسلی، نسل خود و یا نسل گذشته را جاهل و نادان فرض میکند که این بسیار برای جامعه و ترقی و تعالیاش خطرناک است حتی برای خود اینان. اگر اینان چنین افکاری دارند و واقعاً آن را از روی عقیده و حقیقت میگویند، پس چرا به دنبال تغییر رژیم هستند؟ و چرا میگویند باید رژیم تغییر کند؟ شما به جای اینکه به دلایلی که موجب شد که انقلاب به دیکتاتوری بیانجامد را برای خود و دیگران، روشن کنید، و از حقوق و آزادی خود و ملت و خواستههای به حق ملتی که در انقلاب شرکت کرد، دفاع کنید و چهرۀ جنایتکار و غاصبِ حقوق ملت را یکصدا بیش از پیش بر همگان و نسلهای بعدی که در انقلاب شرکت نداشتند، آگاه سازید، دائم این فکر غلط را القا میکنید که مردم آن زمان نمیفهمیدند که چه میخواستند و یا نفهم و یا سیر شده بودند که انقلاب کردند- خیال میکنند که انقلاب دست این و آن شخص است- و بجای اینکه با تحقیق و پژوهش جدی خود چهرۀ کسانی که با زد و بند کمک رساندند که روحانیت سوار بر قدرت شود و آن را به انحصار خود درآورد را بازیابی نکنید، و خود را شکست خورده و یا مردم دوران انقلاب را شکست خورده به شمار آوردید، نتیجهاش اینکه: شما همیشه درد شکست را با خود حمل میکنید و این درد را هم به خود و هم دیگران و نسلهای بعد، منتقل میسازید و درد شکست هم هرگز از بین نخواهد رفت و این درد منجر به این میشود که خود و دیگران را مقصر، احمق و یا نادان بدانید، و یا فرض کنید. همچنانکه بعضیها که حتی خود در انقلاب شرکت داشتند، امروز چنین میگویند. اما اگر به دلایل شکست و یا عواملی که باعث شد، انقلاب به دیکتاتوری روی آورد را تحقیق و بازیابی کنید، آن وقت آن درد از بین خواهد رفت و شما قادر خواهید بود که از نکات منفی آن دوری جویید و کمبودهای آن را جبران نمائید و از نکات مثبت آن بهره برداری کرده و برای ساختن آینده آن را بکار ببرید.
بعضی دیگر هم با عوام فریبی و ساده کردن مسئله مدام تبلیغ میکنند که مثلاً بیگانهها چنین و چنان کردند که در ایران انقلاب شد. اینکه بعضیها بدون آگاهی از ساز و کار انقلاب، میگویند ما اشتباه کردیم که انقلاب کردیم، حرف ناپخته و ناسنجیده ایست زیرا انقلاب از خواست این و آن تبعیت نمیکند. انقلاب سیاسی هم مانند هر پدیده علمی، فرهنگی، دینی، نظامی، اقتصادی، اجتماعى دیگر، از قوانین مشخصى تبعیت مىکند و از مراحل و گذرگاههایى مىگذرد و به نتایجى ختم مىگردد. شرایط و وضعیتی باید دست به دست هم بدهد تا انقلابی رخ دهد. نکته مهم اینکه وقتی آن شرایط و وضعیت آماده و مهیا شد، وقوع انقلاب در آن کشور حتمی است و بستگی به خواست دل فلان و یا بهمان کس ندارد.
عوامل دخیل در انقلاب
بارها نوشته و گفته شده که در وقوع انقلاب و پیروزی هر انقلابى بدون شک سه عامل مهم: ا-رژیم حاکم ۲- مردم و ۳- عوامل خارجی نقش داشته و دارند و انقلاب اسلامی ایران هم مستثنی از این سه عامل نبوده و نیست. مختصر اینکه:
۱-رژیم حاکم: وقتی در کشوری انقلاب رخ میدهد رژیم حاکم برآن کشور خود از مهمترین عوامل منجر به انقلاب محسوب میشود، و بنا به قول مرحوم بازرگان که گفت: انقلابی تر از همه خود شاه بود. زیرا اگر شاه، شاه بود و به قول مصدق که میگفت «شاه باید سلطنت بکند و نه حکومت»، اداره امور کشور باید در دست دولت قانونی برخاسته از رأی مردم باشد. اگر در ایران چنین رژیمی حاکم بود و به حاکمیت و حقوق و آزادی مردم گردن مینهاد و مجری قانون و عدالت بود، مردم دیوانه نبودند که به خیابانها بریزند، و از جان و مال خود مایه بگذارند و متحمل انواع خسارت برای خود و کشور شوند.
جامعه شناسان و تاریخ دانان بی طرف، بر این نظر هستند که ریشه یابی وقوع انقلاب و حاکم شدن رژیم ولایت فقیه و خمینیسم را باید در کودتای سیاه و سیای ۲۸ مرداد ۳۲ و به زیر کشیدن دولت قانونی و ملی دکتر مصدق ریشه یابی گردد. اگر شاه در برانداختن حکومت ملی مصدق و در کودتای ۲۸ مرداد شرکت نمیکرد، کسی متعرض سلطنت او نبود. شاه با تکیه بر بیگانگان، فعال مایشاء شد و آخرین میخ را به تابوت مشروطه زد (۹)، همۀ مشروعیتهای خود و رژیمش را از دست داد، و کشور آماده انقلاب شد و این است که شاه و رژیم حاکمش خود در وقوع انقلاب نقش اساسی داشتند. اسدالله علم «غلام جانثار» شاه، بارها در خاطرات خود از از فعال مایشائی شاه و وقوع انقلاب سخن گفته و از جمله گفته است که «وضع به طوری بد است که قاعدتاً باید به انقلاب بینجامد» (۱۰) حتی اگر سالی قبل از پیروزی انقلاب شاه، آماده و حاضر به قبول حکومتی ملی بود، و آماده برای نخست وزیری یکی از سیاسیون ملی شده بود، و خود به سلطنت قناعت کرده بود، هنوز سلسله پهلوی در ایران بر قرار بود.
۲- مردم: پدیده انقلاب، یک پدیده خلق الساعه نیست و آغاز آن که به آغاز ظلم و ستم و پایمال کردن حقوق، آزادی و استقلال و عدالت بر مىگردد. و چون حرکتها همیشه با شدت و ضعف بوقوع مىپیوندند و موجها بصورتهاى گوناگون بر مىخیزند. در تمامی این بارشها و خیزشهای اجتماعی، اگر به خواستههای ملت و حقوق ذاتی و حق شرکت در سرنوشت خویش توجه نشود، به انقلاب ختم خواهد شد، اصلاً بدون شرکت مردم در انقلاب، انقلابی متصور است ولو تمام دنیا کمک کرده باشند؟ البته انقلاب به غیر از کودتای داخلی یا خارجی و یا ملغمهای از هر دو است.
در انقلابها مردم نقش اصلی را بر عهده دارند. اما بعضیها از روی ساده انگاری و یا سلب مسئولیت از خود و یا ساده کردن مسئله برای خود و یا از روی حب و بغض، عنوان میکنند که مردم وقتی دست به انقلاب زدند، نمیدانستند که چه میخواهند و برای چه خود را به آب و آتش میزنند.
آیا در انقلاب کلاسیک ایران که تقریباً همۀ اقشار مردم و احزاب و دستهها در آن شرکت داشتند، بدین منظور شرکت کرده بودند، که آقای خمینی برایشان دیکتاتوری مطلقۀ فقیه بسازد؟ اگر چنین بوده که میشود گفت تمامی ملت از توده عامی گرفته تا احزاب و دستهها، و سیاسیون همه مجنون و دیوانه بودهاند، آیا توهینی بدتر از این میشود که کسانی به خود و به تمامی ملت خود روا بدارند؟ آیا چنین کسان به خود و همۀ اقشار ملت خود توهین نمیکنند؟ بنابراین بر ماست که خواستهها و هدفهای مردمی را که در انقلاب شرکت کردند، از آنچه بعداً به دست نیروی جانشین انقلاب اتفاق افتاد، جدا کنیم و سعی کنیم که علل و عواملی که منجر به چنین دیکتاتوری خطرناکی شد را برای خود و مردم روشن کنیم.
۳- عوامل خارجی: وقتی کشوری موقعیت انقلابی پیدا میکند، و کشورهای دیگر احساس میکنند که رژیم قبل وضعیت را به جایی رسانده که دیگر قابل ماندن نیست و یا نمیشود از آن حمایت کرد، در چنین وضعیتی، بنا به موقعیت و امکانات و روابط آشکار و پنهانی که در درون آن کشور دارند، برای حفظ و حراست از منافعی که به زعم خود در آن کشور دارند، سعی میکنند، آشکار و پنهان تا جائی که مقدور و میسر است به نحوی عمل کنند که در رژیم نوپای جدید که بر آمده از انقلاب است، منافع خود را حفظ کنند، و با اهرم هایی که در دست دارند، سعی میکنند که در آن کشور نقش بازی کنند. تمامی انقلاب هائی که بوقوع پیوسته و پیروز شده است، کم و بیش خارجیها هم بنا به موقعیت و هم روابط قبلی خود با آن کشور نقش ایفا کردهاند. هر انقلابی را که مثال بزنید، در آن نقش خارجیها را میشود مشاهده کرد. از نقش روشنگری گرفته تا افشای جنایات و غارت و چپاول رژیم حاکم تا آوردن فشارهای سیاسی متناسب با روابط آشکار و پنهانی که بر رژیم دارند، قابل مشاهده است. برای روشنائی انداختن به مسئله چند نمونه ذکر میشود:
یکم: لنین در ۱۹۱۰ و یا ۱۹۱۱ با همسر و خواهرانش به فرانسه رفت و در پاریس ساکن شد و در آنجا با بلشویکهای فرانسوی رابطه دوستی بر قرار کرد. در ۱۹۱۷ کمبود غذا و بد شدن اوضاع کار در کارخانهها، باعث شد کارگران کارخانههای صنعتی در سن پترزبورگ اعتصاب کنند و این زمینهساز انقلاب فوریه ۱۹۱۷ شد. ناآرامیها به سایر مناطق روسیه گسترش پیدا کرد، تزار نیکلای دوم که بیم داشت بهطور خشونتآمیزی سرنگون شود، از سلطنت کنارهگیری کرد و کشور تحت سلطه دومای دولتی قرار گرفت و با تأسیس دولت موقت روسیه، امپراتوری به جمهوری تبدیل شد. لنین که آن موقع در سوئیس ساکن بود، با شنیدن خبر انقلاب، به همراه دیگر مخالفان آن را جشن گرفت. او برای اینکه رهبری بلشویکها را به عهده بگیرد باید به روسیه بر میگشت. اما راهها به این کشور به دلیل منازعه ادامهدار جنگ جهانی مسدود و تحت کنترل بود. او و سایر مخالفان با دولت آلمان که در آن زمان با روسیه درگیر بود، برای عبور از آن کشور مذاکره کرد. آلمان که میدانست این مخالفان میتوانند برای دولت روسیه مشکلساز شوند، موافقت کرد که به ۳۲ شهروند روس، از جمله لنین و همسرش، اجازه دهد با قطاری مهر و موم شده، از قلمروش عبور کنند. اینان با قطار از زوریخ به زازنیتس سفر کردند و با کشتی به ترلبورگ در سوئد رسیدند. سپس وارد هلسینکی شدند و نهایتاً با قطار خود را به پتروگراد رساندند. ورهبری انقلاب را به دست گرفت و حکومت جمهوری موقت کرنسکی سرنگون شد.
دوم مائو و چین: چیانگ در جنگ دوم چین و ژاپن، نیروهای چینی را رهبری کرد و در این جنگ به موقعیت بینالمللی دست یافت در طول جنگ داخلی چین از ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۹ چیانگ سعی در شکست دادن حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسه تونگ داشت. اما در نهایت موفق به این کار نشد. وقتی جنگ و انقلاب چین به رهبری مائو به نقطه حساسی رسیده بود چیانکایچک برای شکست دادن مائو او را به صلح دعوت کرد و قرارداد صلحی بین او و مائو امضا شد. آمریکائیها حامی چیانک بودند و روسها یعنی استالین به نوعی حامی مائو. مائو نگران از جان خودحاضر نبود برای مذاکره به چونگ کینگ مقر چیانکایچک برود. آمریکا و روسیه جان مائو را تضمین کردند و آمریکا برای پرواز مائو از مقر خود در ینان (Yenan) به چونگ کینگ (Chongqing) هوا پیما فرستاد و وی با هواپیمای آمریکا به آنجا پرواز کرد. واز فرودگاه هم همراه با سفیر آمریکا هورلی (Hurley) و اتومبیلش به محل مذاکره رفت.
سوم انقلاب الجزایر: احمد بن بلا رهبر سیاسی جنگ استقلال الجزایر و نخستین رئیسجمهور انتخابی الجزایر در ارتش فرانسه خدمت میکرد و به دلیل خدماتش در دوران جنگ در ایتالیا دو مدال نظامی نیز دریافت کرد. وی که با کودتای سرهنگ بومدّین در سال ۱۹۶۳ تا سال ۱۹۷۸ زندانی بود و پس از مرگ بومدین از زندان آزاد شد و مدتی در منزلش تحت نظر بود وی که از منتقدین رژیم بود، راه تبعید را در پیش گرفت و ابتدا در فرانسه و سپس در سوییس اقامت گزید و در سوییس در سال ۱۹۸۲ «جنبش برای دموکراسی در الجزایر» بنیاد نهاد. وی تا سال ۱۹۹۰ در تبعید بود و سپس به الجزایر بازگشت و در ۱۱ آوریل ۲۰۱۲ در سن ۹۵ سالگی در الجزیره در گذشت.
حال این منطقی و درست است که بگوئیم وعوام فریبی کنیم که چون لنین در فرانسه زندگی میکرد و یارانی داشت و دولتهای اروپائی به لنین و۳۲ نفر از دوستان و یا همکارانش کمک رساندند و او را برای منافع خود با قطار مهر و موم شده به پتروگراد رساندند، پس آنها انقلاب روسیه را به راه انداختند و لنین را که برای روز مبادا در آب نمک خوابانده بودند، با آنجا فرستادند. و یا چون استالین و آمریکائیها در جهت منافع خود امکان مذاکره مائو با چیانکایچک را فراهم آوردند و آمریکائیها و سفیرش هورلی برای مذاکره وی با چیانکایچک هواپیما در اختیار مائو گذاشتند، پس مائو و انقلاب چنین و چنان است. و یا چون احمد بن بلا در ارتش فرانسه خدمت میکرد رهبر سیاسی جنگ استقلال الجزایر شد و بعد از کودتا هم علیه خودش سرانجام در فرانسه و سپس در سوئیس «جنبش برای دموکراسی در الجزایر» را بنیاد نهاد، پس چنین و چنان بود. البته روابط به چند موردی که ذکر شد ختم نمیشود.
غرض از ذکر این چند نمونه این بود که نشان داده شود که خارجیها در هر سه انقلاب روسیه و چین و الجزایر-آن هم برای منافع خود در آن زمان - نقش داشتند همچنین است سایر انقلابها از جمله انقلاب هند، آفریقای جنوبی و...
و بر همین سیاق بعضیها میگویند چون خمینی را به فرانسه راه دادند و شاه را هم آنها بردند پس انقلاب چنین و چنان است بعضی هم پا را از اینها فراتر میگذارند و بر طبل دیکتاتوری میکوبند و میگویند که دموکراسی برای ایران شوخی است ومردم ایران نمیتوانند دموکراسی داشته باشند و یا دموکراسی برای ایران مضر است. چنین کسانی از دوحال خارج نیست یا آب به آسیاب رژیم ضحاک منش میریزند و یا آگاه و یا نا آگاه در خدمت بیگانگان هستند. در اینجا به نقش خارجیها در انقلابها اشارهای شد و البته نقش خارجیها در هر انقلابی را باید جداگانه مورد بررسی قرار داد. (۱۱) اخرین نکتهای که ضرورت دارد این است که مثلاً وقتی گاندی رهبری استیفای استقلال هند از انگلستان را به دست گرفت و انقلاب پیروز شد و یا نلسون ماندلا که به علت مبارزه خشونت آمیز و مسلحانه به زندان افتاد و بعد هم رهبری مبارزات ملت آفریقای جنوبی را به دست گرفت. و آپارتاید و رژیم نژاد پرست ساقط شد و خود اولین رئیس جمهور کشورش شد، اگر این دو رهبر بعد از پیروزی روش دیکتاتوری در پیش میگرفتند، طبیعی است که وضعیت دیگری برای هر دو کشور رقم میخورد. آنوقت صحیح بود که ما بگوئیم این مردم هند و یا آفریقای جنوبی نبودند که انقلاب کردند بلکه خارجیها بودند.
آیا اینان نباید بگویند که اگر و بدون شرکت همه جانبه توده اقشار مختلف ملت در انقلاب نبود، پس چگونه ممکن بود اقنوم سه گانه «خدا، شاه، میهن» که در طول تاریخ در خون و رگ و پوست مردم عجین شده بود، مشروعیتش از بین برود و ریشه کن گردد و اگر شاه خود مشروعیتش را از بین نبرده بود و شاه، شاهِ ملت ایران و متکی به ملت ایران بود، چگونه ممکن بود که خارجیها او را به قول خودش او را از کشور بیرون بیندازند. در این رابطه توضیح بیشتر در جای خود خواهد آمد.
انقلاب خشونت نیست
توضیح داده شده که انقلاب خشونت نیست و در تمامی عرصههای مختلف طبیعی، علمی، سیاسی، اجتماعی و.... انقلاب رخ میدهد و به خواست این و آن هم بستگی ندارد بلکه تغییر و تحول در سیستمی است. کسانی که بعد از پیروزی انقلاب خود از عوامل خشونت و استقرار استبداد بودهاند، در ذهن بسیاری از مردم چنین جا انداختهاند که انقلاب با خشونت عجین است و به ناحق مردم را از انقلاب ترسانده و میترسانند و چنین معنی کردهاند: انقلاب یعنی خشونت در صورتی که انقلاب تغییر و تحول در سیستم، یعنی همان چیزی که همۀ مردم جز اقلی خواهان آن هستند. توضیح داده شد که انقلاب در همۀ شئون زندگی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم اتفاق میافتد و مهم این است که ما آن را در چه جهتی به کار میگیرم و یا از آن بهر برداری میکنیم. و آیا مجدداً انقلاب لازم است و یا خیر؟ پاسخ این سئوال هم منفی است و هم مثبت توضیح اینکه:
با وجوی که استبداد و دیکتاتوری بر کشور حاکم و اهداف انقلاب که به وسیلۀ استبدادیان به انحراف کشیده شد، اما اهداف انقلاب همچنان زنده و پویا است، بنابراین دیگر انقلابی لازم نیست. مهم پی گیری و تحقق هدفهای مردمی همان انقلاب است که میشود آنها را در داشتن آزادی، استقلال، اختیار و داشتن حق تعیین و حاکمیت بر سرنوشت خویش خلاصه کرد.
آگاه کردن و آگاه شدن مردم به حقوق و آزادی خدادادی و سازماندهی آن که در قسمت قبلی توضیح آن آمد، مطمئن ترین، سالم ترین و کم خطرترین راهی است که ما را به هدف مان رهنمون میکند. این راه و روش که بر آگاه کردن قشرهای مختلف مردم به حقوق و آزادی خود در زمینههای مختلف و طول زمان استوار است، نه در شعار و نه در عمل صحبت از براندازی و یا نقلاب نیست، هدف هم انقلاب و بر اندازی نیست. بلکه هدف تحول در رژیم و باز گشت به اهدافی است که مردم برایش انقلاب کردند. آن هم از راه و روشهای مسالمت آمیز و ضد خشونت. در وضعیت و شرایط منطقهای و جهانی که ما در آن قرارداریم و همچنین شرایط کشور، راه حل براندازی راه به جائی نخواهد برد و معضلی بر معضلات کشور خواهد افزود. بنابراین که هدف براندازی نیست، و هر چه هست صحبت از رسیدن به آزادی و حقوق خویش است که مورد قبول آحاد ملت و نزد افکار عمومی جهانیان هم از اعتبار بی بدیلی برخوردار. پس شناسائی ساز و کار و امورِ در دسترس و امکان پذیر واجد اهمیت است که باید آنها را شناسائی کرد و هم خود بدان عمل کرد و هم به مردم آنها را پیشنهاد و راهنمائی و سازماندهی کرد.
آگاه کردن مردم در زمینههای مختلف به حقوق و آزادی خدادادی خویش راهکاری است که متضمن هر دو نتیجه است یعنی اینکه اگر بر اثر آگاه کردن و شدن مردم به حقوق و آزادی خویش، آنها اقدام به استیفای حقوق وآزادی خود کردند، و حکومت در اثر این مبارزه مستمر به خواستههای به حق مردم پاسخ مثبت داد، که چه بهتر و مردم به حقوق خود رسیدهاند، دعوا هم دعوای شخصی نیست، دعوا بر سر حقوق و آزادی است. طبیعی است که اگر تغییر حکومت از طریق قانونی و گسیخته نشدن شیرازۀ امور حاصل شود، نتیجه بهتر و سالم تری به دست خواهد آمد و تحول و انقلاب به وقوع پیوسته است. و اگر نه! حکومت همچنان به مخالفت با حقوق وآزادی مردم ادامه داد، و مردم هم به مبارزه ادامه دادند که احتمالاً بلکه حتماً چنین خواهد شد، نتیجه این که حکومت بر اثر فشار مردمی در تنگنا قرار گرفته و در نهایت متلاشی و در حقیقت چه بخواهی و چه نخواهی انقلاب به وقوع خواهد پیوست. اما ما که دم از تحول و تغییر میزنیم از جمله باید در نحوه عمل خود هم تجید نظر کلی کنیم. متأسفانه ما هر ظلم و ستم، قدرت طلبی و انحصارگری، سلب آزادیها و اختیار بدست نگرفتن سرنوشت خود بدست خود و استقرار استبداد و طاغوت از هر نوع آن را، از چشم مستبدان و دیکتاتوران حاکم و یا بیگانگان میبینیم، ما باید در فکر و عمل خود تجدید نظر کلی بکنیم. ما خود در ساخت دیکتاتور و استقرار استبداد شرکت میکنیم و این مصیبتی بزرگتر از مصیبت دیکتاتوران و مستبدان حاکم است.
ایا مثل بعضیها که تبلیغ میکنند چند صد سال طول میکشد تا ما به دموکراسی درخور انسانی برسیم. اگر چنین فکر و القا میکنند، آیا اگر چنین رژیم ضحاک منشی پا بر جا باشد از مام وطن چیزی باقی مانده است که ما و نسلهای آینده به آن برسند. تخریب و فسادی که در تمامی عرصههای زندگی طبیعی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را در بر گرفته، و کشور در شرف نابودی قرار دارد، گمان بر این است که اگر این ضحاکان تا ده بیست سال آینده حاکم باشند، چیزی از کشور باقی نمانده باشد که من و شما و یا دیگران بر سر آن به بحثهای دراز دامن بپردازیم. از آثار باستانی و فرهنگی ایران زمین و تاریخ این سر زمین بگیرید تا سایر چیزها، همه در شرف نابودی است. الاّ تاریخ و فرهنگی که ضحاک زمان و قلم به مزدانشان برای مردم میسازد و تبلیغ میکند. عنقریب اگر دیر جنیده شود اینان چنان کشور بزرگ ما را به چین و بویژه روسیه بفروشند، که رها شدن از دست آنها کار بسیار سختر و پیچیده تری باشد. هچنانکه دریای مازندان به روسها بخشیده شد و از ۵۰ در صدر حق مسلم کشور حال حدود ۱۳ در صدر سهم ایران شده است و تازه آن هم معلوم نیست که در اختیار کیست. رجب صفروف رئیس مرکز مطالعات ایران معاصر در مسکو به صراحت در مصاحبه خود گفت:
«طبق معاهدات سال ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ سهم ایران و اتحاد جماهیر شوروی از دریای خزر هر کدام ۵۰ درصد بوده اما پس از فروپاشی شوروی، ایران در «اولین دور مذاکرات کارشناسی در سال ۱۹۹۶» پیشنهاد داده که دریای خزر به طور مساوی بین ۵ کشور ساحلی آن یعنی سه جمهوری تازه استقلال یافته قزاقستان، ترکمنستان و آذربایجان و ایران و روسیه تقسیم شود. وی میگوید چون فروپاشی در ۵۰ درصد متعلق به شوروی روی داده بود و هیچ ربطی به ایران نداشت، هیچکس انتظار این پیشنهاد را از ایران نداشت و این پیشنهاد «هدیهای الهی» به سایر کشورهای ساحلی دریای خزر بود.» (۱۲) اما قلم بهمزدان ولایت غارتگر ضحاک منش وقتی صفروف مشروح این راز را فاش کرد، شروع به توجیههای آب دوغ خیاری خود کردند که وای چنین نبود و چنان بود.
رجب صفروف در جای دیگر در مورد قرارداد نیروگاه بوشهر اظهار داشت:
«اگر قرارداد نیروگاه بوشهر درآخر عصر گذشته نمیبود تمام صنعت هستهای ما از بین میرفت. نیروگاه بوشهر باعث شد که پانصد کارخانۀ اصلی مسیر صنعت هستهای ما فعال بشود. یعنی خودش را امین نگه دارد. برای صنعت هستهای ما زمینه پیدا شد که برای آن ارزی و جود داشته باشد. شما صنعت هستهای ما را نجات دادید. اینقدر این برای ما مهم بود.» وی بعد هم برای تغییر سیستم سیاسی ایران اشک تمساح میریزد و میگوید:
«اگر سیستم سیاسی ایران عوض شود و ایران امروزه به یک سیستم غرب گرا تبدیل بشود و رهبران آن وصلههای آمریکا باشند، اصلاً این به مرگ روسیه میانجامد. و این نکته اول فروپاشی روسیه خواهد بود.» وی که به روانشناسی خامنهای و رژیم ضحاک منش او آشنا است در تمجید و تملق از وی داد سخن داده و میگوید، «خدا این رهبر را برای شما فرستاده و هر وقت صحبت میکند نور الهی از او خارج میشود» (۱۳) بله نور شرک و کوس لمن المکی و جنایت و فرمانهای کشتار و داغ و درفش!
جای شک و شبه نیست که در این رژیم غارتکر ضحاک منش ولایت مطلقه:
۱-مردم در این سیستم و نوع تفکرجائی ندارند و هر چه هست از آنِ غارتگران است و اگر هم در جائی کوتاه میآیند از ترس جنبش مردمی است.
۲-ماهیت فکری و عملی این رژیم غارتگر ضحاک منش بر بیان قدرت استوار است و نه آزادی. بنابراین جستجو در این سیستم برای آزادی عملی بیهوده است مگر اینکه تحول پیدا بکند. که در این صورت دیگر آن سیستم نیست.
۳-به هیچ قانونی نه حال و نه آینده پایبند نیستند و هر وقت هر قانونی بخواهند از زرّادخانه فقه خود در میآورند و تمامی قوای کشور و قوای سه گانه مجری امر ولایت ضحاک منش هستند و از خود اختیاری ندارند.
۴-بعضی از روشنفکران و یا نخبگان که گویا هنوز این سیستم ضحاکی را نشناخته و یا به هر دلیلی مشکلی دارند، میگویند که باید به آنها فرصت، آزادی و امکان داد تا بتوانند عمل کنند و کشور را نجات دهند. ابنان باید بدانند که چنین رژیم و سیستی هر گز فرصت، آزادی و امکان در اختیار آنان قرار نخواهد داد مگر اینکه در خدمت آن سیستم باشند. فرصت آزادی و امکان را باید خود روشنفکران، نخبگان، مدیران لایق و مدبّر و در یک کلام فریدونهای زمان خود به دست آورند و به کاوههای زمان و مردم بپیوندند و برای همۀ مردم فرصت ایجاد کنند و نه برای قشری خاص.
۵- امروز که فساد و غارتگری و جنایت تمامی زمینههای زندگی ملت ایران را ویران کرده است وتمامی پایهها و مشروعیتهای ملی و مردمی، اقتصادی اجتماعی، فرهنگی، جهانی و حتی دینی رژیم غارتگر ضحاک منش را موریانه خورده است و به عصایی بند است و رژیم موریانه زده، در شرف فروپاشی است. و
۶- این عصا باید به دست کاوهها و فریدونهای زمان که به حمایت ملت بر خواهند خاست بیفتد و اگر به موقع عمل نشود، تک تک افراد چه از کاوهها و چه از فریدونها و چه سایر مردم و حتی خودیهای خود را هر وقت لازم باشد و در هر زمان و موقعیتی که باشند از بین خواهند برد. به زعم من راه حل و استراتژی نجات از رژیم غارتکر ضحاک منش همان است که پیش از این از زبان حکیم فرودوسی بیان شد. البته این راه حل هم بدین معنا نیست که بدون خسارت وقیمت به دست خواهد آمد.
همچنانکه وقتی کاوه لباس ترس از تن به در آورد و از دربار ضحاک در بیت المقاس برای به زیر کشیدن ضحاک حرکت کرد و فریدون و مردم به هم پیوستند و نیرو شدند و از البرز برای به زیر کشیدن ضحاک حرکت کردند و از اروند رود گذشتند، و رو به ضحاک آوردند، ضحاکیان بیکار و بیعار ننشسته بودند و دست از پا خطا نکردند. نه! آنها هم برایش خسارت دیدند و بها پرداختند، و برای جلوگیری از اینکه ضحاک مغز و خون جوانانشان را تک تک بخورد، این بها و خسارت پرداخته شد، و در نتیجه
ازو نامِ ضحاک چون خاک شد // جهان از بد او همه پاک شد
گسسته شد از خویش و پیوند اوی // بمانده بکوه اندرون بند اوی
و شما مردم، کاوهها و فریدونها نمیخواهید کاوهها و فریدونها زمان خود باشید و خود و جوانان و فرزندان خود و نسلهای آینده را از وجود رژیم ضحاک منش ولایت مطلقه رهائی بخشید.
فریدون ز کاری که کرد ایزدی // نخست این جهان را بشست از بدی
بدا در دهش یافت آن نیکوئی // تو داد و دهش کن فریدون توئی
در قسمت بعد به این بحث پرداخته خواهد شد که استقلال چیست و چرا نباید به بیگانگان مراجعه کرد؟ و آیا این بدان معنی است که ما نباید با جهان و کشورهای دیگر رابطه خوب و حسنهای داشته باشیم.
کتابها و سایر نوشتههای اینجانب برای علاقه مندان در وبسایت شخصی به آدرس زیر رایگان قابل دسترسی است:
www.mohammadjafarim.com
محمد جعفری ۶/ اردیبهشت / ۱۴۰۱
نمایه و یادداشت:
۱-اینکه قدرتهای جهانی میگویند که اسلحههای اتمی کشتار جمعی یک اسلحه پیشگیرانه است، دروغی بیش نیست. این اسلحهها به دست چند قدرت برای غارتگری و به نوعی تقسیم منابع مابقی دنیا بین خودشان است به نحوی که دیگر کشورها در نهایت نتوانند کاری از پیش ببرند. سئوال این است این اسلحه اتمی و شیمیائی کشتار جمعی که گفته میشود، اسلحههای پیشگیرانه است، از کی و چیست؟ یعنی اینکه از این چند کشوری که در زرادخانههای خود اسلحههای کشتار جمعی را در خود جمع کردهاند. وجود خود اینگونه تسلیحات نگرانیهای دائمی برای جهانیان است. تازه امکان اینکه در این کشورها دیوانهای مصدر کار شود، و از این اسلحهها برای نابودی جهان استفاده کند، بعید به نظر نمیرسد.
۲- در کتاب پاریس و تحوال انقلاب از آزادی به استبداد، فصل نهم و دهم به این بحث پرداخاته شده است به آنجا مراجعه کنید
۳- E انرژی، m جرم و c هم سرعت نور در معادله E=mc2 است.
۴-موافق پژوه تحقیقی آقای عماد الدین باقی از تعداد کل شهادا «۲۷۸۱ نفر» مربوط به انقلاب در دو سال ۵۶ و ۵۷ در تمام کشور بوده است.
۵-پاریس و تحول انقلاب، در سایت اینجانب ص ۵۷۱-۵۷۰؛ به نقل از اطلاعات پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۵۸ شماره ۱۶۰۶۹ بخشی از نامه مهندس بازرگان به روزنامه اطلاعات تحت عنوان «اگر اسم این ارتباطات جاسوسی است، صاحب اختیارید»
۶-کامل این طرح در کتاب پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، درفصل یازدهم آمده است به آنجا مراجعه کنید.
۷- پاریس و تحول انقلاب، در سایت اینجانب ص ۵۶۵
۸-گروگانگیری و جانشینان انقلاب، چگونگی تشکیل دادگههای انقلاب ص ۱۷-۱۰ و سپاه پاسداران، ص ۴۴-۳۹.
۹- پاریس و تحول انقلاب ایران، ص ۱۰۲؛ به نقل از یادداشتهای علم، ج اول، ص ۲۲۹.؛ «عصرى هم به مجلس جشن سنا، به مناسبت شروع شصت و چهارمین سال مشروطیت رفتم. اگر غلط نکنم مجلس فاتحه!»
۱۰- خاطرات علم، ج ۵، جمعه ۳/۱۱/۵۴، ص ۴۰۴
۱۱- در مورد انقلاب ایران و نقش خارجیها در کتاب پاریس و تحول انقلاب در جای جای آن مشروح بحث شده است و بویژه فصل یازدهم و دوازدهم چاپ دوم که در سایت که به آدرس زیرقابل دسترسی است:
https://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2021/10/Ketab-Paris300921.pdf
۱۲- https://www.aparat.com/
۱۳- https://www.aparat.com/