🔺چیزی ساختهایم به نام «بانکداری اسلامی» که نه بانکداری است و نه اسلامی.
🔺در جنگ اخیر دو چیز آشکار شد؛ شکاف فناورانه ایران و ایزوله بودن اقتصاد کشور.
🔺ایران در اقتصاد جهانی چنان سهم کوچکی دارد که حتی اگر ۱۰روز زیر بمباران باشد هیچ اثر قابلتوجهی بر اقتصاد جهانی نمیگذارد.
🔺من ایران را با کره جنوبی، چین، اروپا یا آمریکا مقایسه نمیکنم؛ مقایسه واقعی ما باید با کشورهای همسایه باشد که با وجود محدودیت منابع بهسرعت در حال فاصله گرفتن از ما هستند.
به گزارش اقتصادنیوز، «چه کنیم که در نیمقرن آینده به «افغانستان منطقه» تبدیل نشویم؟» این سوالی است که پویا ناظران، اقتصاددان در یادداشتی در هفته نامه تجارت فردا به آن پرداخته است. خلاصه این مطلب در زیر آمده است:
فرصت صدسالهای که از دهه ۱۳۵۰ آغاز شده، اکنون به نیمه دوم خود رسیده است؛ دورهای که ایران باید از منابع انرژی رو به کاهش برای ساختن آینده استفاده میکرد اما بهجای تبدیل نفت و گاز به سرمایه پایدار، سالها آن را مصرف و هدر داده است. با تداوم روند کنونی، ایران پس از ۱۴۵۰ در مقایسه با همسایگانش به جایگاهی مشابه موقعیت امروز افغانستان نسبت به ایران سقوط خواهد کرد؛ زیرا کشورهای منطقه با سرعت در حال رشد و فاصله گرفتناند و منابع انرژی ایران نیز در حال افول است.
پارس جنوبی از اوج تولید عبور کرده، چاهها فرسودهاند و حتی با سرمایهگذاری جدید نیز تنها میتوان شیب کاهش تولید را کند کرد. نفت نیز همین مسیر را طی خواهد کرد. از اینرو، نیمه دوم عصر انرژی ایران، دوران بیفرصتی و ضرورت تصمیمهای سخت است. حتی اگر فرض کنیم نفت و گاز بیپایان بودند، شاخصهای اقتصادی ایران نشان میدهد که در سه دهه گذشته در رشد، بهرهوری و درآمد سرانه از ترکیه، عربستان و حتی عراق عقب افتاده است.
برای جلوگیری از سقوط بیشتر، سه اقدام حیاتی مطرح میشود: استفاده کارآمد از انرژی، اصلاح نظام مالی و اعتباری و ایجاد فضای امن برای سرمایهگذاری. انرژی سه کارکرد دارد: مصرف رفاهی، مصرف تولیدی و صادرات برای واردات کالاهای سرمایهای. تعادل میان این سه کارکرد تنها از مسیر بازار رقابتی ممکن است؛ بازاری که قیمت واقعی انرژی را تعیین کند و سیگنال درست برای مصرف، تولید و صادرات بدهد.
اما قیمتگذاری دولتی انرژی باعث اتلاف منابع و کاهش صادرات شده است، زیرا نرخهای بسیار پایین مصرفکنندگان و تولیدکنندگان را به رفتارهای غیرکارآمد سوق میدهد و مانع ورود سرمایه و فناوری میشود. راهحل، انتقال مالکیت منابع انرژی از دولت به مردم و ایجاد بازار عمدهفروشی است تا خانوارها از افزایش قیمت منتفع شوند و انرژی در نقطه تعادل واقعی میان مصرف، تولید و صادرات تخصیص یابد.
در حوزه اعتبار نیز نظام بانکی ایران بهدلیل بانکداری شبهاسلامی ناکارآمد، نبود استانداردهای ریسکسنجی و مداخلات دولت از مسیر تسهیلات تکلیفی، دچار اختلال عمیق شده است. اصلاح نظام بانکی نیازمند حفظ بانکهای سالم، اجرای فرآیند گزیر برای بانکهای ناسالم، تعریف دقیق نکول، استقرار استانداردهای حسابداری بینالمللی و مهار رانتهای اعتباری است؛ اما ضعف سرمایه اجتماعی و ترس دولت از واکنش صاحبان رانت، مانع برخورد جدی شده است.
درک ناقص از مفهوم قدرت نیز به ناامنی ساختاری منجر شده است. ایران با وجود توان موشکی بالا، همچنان در معرض حملات مکرر و تهدیدهای منطقهای است، زیرا قدرت ملی فقط به توان نظامی محدود نیست. قدرت واقعی چهار ضلع دارد: نظامی، دیپلماتیک، داخلی و اقتصادی. ضعف در دیپلماسی، نارضایتی اجتماعی و اقتصاد ایزوله، حتی سختافزار نظامی را نیز بیاثر میکند.
این ناهماهنگی در ساخت قدرت ریشه در ساختار حکمرانی دارد؛ جایی که رئیسجمهور تنها مسئول اقتصاد و امور داخلی است، اما سیاست خارجی و نظامی در اختیار او نیست. نتیجه، فقدان انسجام تصمیمگیری در چهار ضلع قدرت است؛ درست مانند سازهای که با چند نقشه متفاوت ساخته شود و در نهایت ترک بردارد. بدون هماهنگی در این چهار ضلع، امکان اصلاح انرژی، بانکها یا مقابله با فساد وجود ندارد.
اکنون ایران در نیمه دوم پنجره نفتی و جمعیتی قرار دارد؛ چاهها افت فشار یافتهاند، تولید گاز جوابگوی نیاز نیست و در نبود اصلاحات، کشور حتی ممکن است به واردکننده گاز تبدیل شود.















