صد نفر آینه به دست، سکینه کچل سرشو می بست
هادی کیکاووسی - ایندیپندنت فارسی
فیلم «هزار و یک روز» ساخته حبیب احمدزاده، عنوان دیگری هم دارد: «افسانه بناسان، غول چراغ جادو»؛ غولی که به دست کارگردان تدارک دیده شده است تا از چراغ بیرون بیاید و منادی صلح در آن سوی مرزها باشد.پیش از این غول صلحطلب، رمان «شطرنج با ماشین قیامت» احمدزاده بود که به دلیل «اثری جنگی» بودن، از سوی حکومت تقدیر شد و نیز به همین دلیل، به چاپهای متعدد و ترجمههای برونمرزی بسیاری سپرده شد.
صحنهای از فیلم «اجارهنشینها» ساخته داریوش مهرجویی
***
در تبلیغات این کتاب عنوان شد که کتابی است درباره صلح و نه جنگ. احمدزاده که پیشتر در گفتگویی، برای نشان دادن چیستی جنگ، با توسل به سخنی منتسب به «زینب» در برابر «یزید» در صحرای کربلا، میگوید «ما رایت الا جمیلا» (چیزی جز زیبایی ندیدم)، در بیرون از مرزها هنر خود را در خدمت صلح میداند و نه جنگ. این دوگانگی، محصول سیاستی است که درون مرزهای خود جنگ را زیبا میداند و موافق آن است، و بیرون مرزها، آن را زشت میخواند و مخالف آن است.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
پرویز پرستویی که شش سال پیش در جریان اکران فیلم «بادیگارد»، قاسم سلیمانی را موجودی «فرازمینی» نامیده بود، در نشست رسانهای سال گذشته فیلم «هزار و یک روز»، فیلم را درباره صلح، و احمدزاده را پیامرسان صلح به جهان معرفی کرده بود. این دوگانه جنگ و صلح با غولها و موجودات فرازمینیاش، در این سالیان همواره علاوه بر اعتراض به اکران، پرسشی را نیز از میزبانان این دسته از فیلمها داشته است؛ اینکه اساسا حکومتی که متهم به اعمال ضدبشری و غیرانسانی است، چرا باید چنین آزادانه کالاهای فرهنگی- تبلیغی خود را به عرصه نمایش بینالمللی بگذارد. فیلم «هزار و یک روز» در حالی تحت لوای صلح و اثر ضدجنگ اکران میشود که حامی این صدور فرهنگی، به موشکها و سلاحهایش افتخار میکند و اثری از صلح در رفتارش دیده نمیشود.
تجلیل از «اطلاعات سینمایی» آیتالله خمینی در جشنواره لسآنجلس
اول آوریل ۱۹۹۰، در شب سالگرد تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران، جشنوارهای در لسآنجلس آمریکا افتتاح میشود به نام «مروری بر یک دهه سینمای جمهوری اسلامی ایران». در بروشور اولین جشنواره سینمایی جمهوری اسلامی ایران در ایالات متحده، برگزارکنندگان به تجلیل از دانش و اطلاعات سینمایی آیتالله خمینی میپردازند و سعی دارند تصویری متفاوت از حکومت به نمایش بگذارند. در حالیکه فقط دو سال از واقعه کشتار زندانیان عقیدتی سیاسی سال ۱۳۶۷ گذشته است و حکومت هیچ توضیحی درباره این اعدامها و جنایتهای دیگرش نداده است، چنین تدارکی، به واکنشهایی میانجامد. گروهی از فیلمسازان، بازیگران، و هنرمندان ایرانی در تبعید، مقابل سینمای جشنواره، پلاکارد به دست میایستند تا به این «جشن» اعتراض کنند. از جمله این معترضان، پرویز صیاد است. او که در کتاب «راه دشوار سینمای تبعید» گزارش مفصلی درباره این حضور نوشته است، آن را در اعتراض به «لاسیدن نهادهای آمریکایی با حکومت تهران» دانسته و معتقد است که «برگزاری دهه سینمای جمهوری اسلامی عملا باب مناسبات فرهنگی جمهوری اسلامی را با جهانیان گشود».
هشت فیلم کوتاه و ۱۹ فیلم بلند، همراه با گروهی از مسئولان سینمایی وزارت ارشاد اسلامی و چند فیلمساز که در این جشنواره حضور یافتهاند، هر روز با ایرانیانی مواجه میشوند که پلاکارد به دست مقابل سینما میایستند و علیه بدهبستان بنیاد معتبر فرهنگی آمریکایی با وزارت ارشاد اسلامی اعتراض میکنند. عباس کیارستمی که با فیلم «خانه دوست کجاست» به جشنواره آمده است، با تکتک معترضان دست میدهد و از صیاد میخواهد که پلاکاردها را زمین بگذارند و همراه او به دیدن فیلمش بروند. معترضان جواب رد میدهند و هر دو طرف متاثر میشوند؛ تاثری که بار عظیم آن ناشی از مرزبندی نظام جمهوری اسلامی میان هنرمندان داخل و خارج است.
آرزویی به نام «مولوس کورپوس»
«مولوس کورپوس»، اولین فیلم ایرانی در تبعید بود؛ فیلمی که غلامحسین ساعدی آن را براساس یکی از داستانهایش به نام «خانه باید تمیز باشد»، با همکاری داریوش مهرجویی نوشته بود. قرار بود آن اثر پس از «گاو» و «دایره مینا» سومین کار مشترک این دو محسوب شود. ساعدی که برای ساخت این کار روزشماری میکرد، در آخرین نوشتههای خود از ضرورت تلاش همگان برای نشان دادن چهره واقعی حکومت جمهوریاسلامی میگوید و تاکید دارد که «سلاح ما کار فرهنگی است». ساعدی اطمینان دارد که در ماه مارس ۱۹۸۴ فیلمبرداری آغاز خواهد شد، و میگوید:«مولوس کورپوس آرزویی است برای پاک کردن وطن از وجود حشرات و حیوانات.»
فیلمی که قرار بود بیانیهای صریح علیه حکومت باشد، هرگز ساخته نمیشود. مهرجویی ساعدی را رها میکند و به تهران برمیگردد، و ساخت فیلمی به نام «اجارهنشینها» را آغاز میکند. در جریان فیلمبرداری اجارهنشینها، ساعدی در غربت خویش دق میکند و میمیرد. چندی پیش از مرگش، سرشار از خشم و یقین، در نشریه «الفبا» مینویسد:«رژیم جمهوری اسلامی از سکینهکچل هم پرروتر است که هزاران آینهدار را به کار گرفته تا تصویر مطلوبی از خود نشان بدهد.» ( اشاره به استعاره؛ صد نفر آینه به دست، سکینه کچل سرشو می بست)
«مولوس کورپوس» ساعدی، اعلام مبارزه سینمایی با آینهداران حکومت جدید تهران نیز بود. ساخت این اثر اما نیازمند اتحاد بود؛ اتحادی که ساعدی به آن چشم داشت و امیدوار، میگفت که باید کاری کرد تا «آنها» پا نگیرند. «مولوس کورپوس» از چنین خواستی، به فیلمی به نام «اجارهنشینها» بدل شد؛ فیلمی که نه تنها با صراحت حکومت جدید کاری نداشت، که باعث آشتی ایرانیان داخل و خارج با سالن سینما شد. جنگ و فضای پادگانی جامعه، مردم را به قهر با سینمای «ارزشی» کشانده بود. فیلم «عقابها»، با وجود رکوردی که در گیشه کسب کرده بود، اما باز هم آنی نبود که دستگاه فرهنگی حکومت بدان نیاز داشت. نیاز به فیلمی بود که تماشاگر را خندان از سالن سینما خارج کند و در عین حال، با ظاهر یک اثر معترض، خشم او را فرو بنشاند و به آینده امیدوار کند. «اجارهنشینها» با «عباسآقا قصاب» و مستاجرانش، این وظیفه را بر عهده گرفتند. این آغاز سینمای «دیدید چی گفت، منظورش با فلان بود»، و نمادهایی بود که بعدها با فیلمهایی چون «لیلی با من است» و «مارمولک»، توانست هر چه بیشتر سینمای حکومتی را سینمایی عادی جلوه دهد.
پروپاگاندا با کیفیت «اچ دی»
تبعدیان آلمانی در دهه ۳۰ میلادی، اولین معترضانی بودند که نسبت به هنر سینمایی تولیدی دستگاه فرهنگ رایش سوم اعتراض کردند و خواهان رد آن در مجامع جهانی بودند. رهبران و گردانندگان آلمان نازی که تهیه یک فیلم سینمایی را به اندازه تهیه و تدارک آلات و ادوات جنگی دارای اهمیت میدانستند، با همت هنرمندان تبعیدی در پاریس افشا شدند. این اعتراضها علیه هنر مملکت خود که اغلب در پاریس برگزار میشد، امروزه به عنوان امری عادی علیه نیروی شر تلقی میشود؛ امری که در زمان خود در پاریس و لندن و بروکسل مفهوم نبود، و تبعیدیان را به صبر و متانت برابر حکومت خود فرامیخواندند. با خروج هیتلر از مرزهای خود و جهانگشایی او بود که جهان تازه متوجه اصرار تبعیدیان بر منع حضور فرهنگی حکومت رایش شد.
از این دست، حکومت نژادپرست آفریقایجنوبی در دهه ۸۰ میلادی بود که چنین اعتراضهایی به خود دید و اغلب به همین دلیل، از حضور در جشنوارههای جهانی محروم میشد؛ اجماعی جهانی علیه حکومتی خودکامه که به شکلی صریح قوانین انسانی را زیر پا میگذاشت، و با هیچ فیلم شاهکاری نمیشد این حضور را در جشنوارهها پذیرفت. هرچند پس از فروپاشی دیوار، پروپاگاندا خود را ملبس به رنگهایی در ژانرهای مختلف کرد و نسبی دیدن امر شر و خاکستری کردن مضمونهای فیلمهای روز، جامعه را در بر گرفت و جنگطلب و دیکتاتور توانست با صورتک صلح، روی فرش قرمز جشنوارههای جهانی قدم بزند، آنچه هرگز فراموش نشد، روح اعتراض بود؛ اعتراضهایی که در کنار اکرانهای پروپاگاندایی با کیفیتی بالا، میتواند شاهدی بر حضور آینهداران علیه اخلاقیات کاذبی باشد که حکومتها تنها برای تبلیغ خود در خارج از مرزها، به ترویج آن دست میزنند.
بیانیه دو سینماگر درباره اعتراض مردم
توهین نماینده روسیه در مذاکرات به یک ایرانی