شاه فقید ایران، تو گویی که «پاسخ به تاریخ» را برای چنین روزهایی نوشته است. ملت کهنسال ایران، شاید در روزهای موج احساسات و شامورتی بازی در بلوای 57، دقت نکردند. سخنان زنده یاد شاه ، انگاری نسخه شرح وقایع امروز ماست. کشور ایران، با تاریخ و تمدن هزاران ساله، در چنگال اختاپوس مذهبی و دستگاه خلافت اسلامی ولایت فقیه است. لیاقت مردم ایران، دمکراسی و آزادی و آرامش و صلح است اما در دام مُلایان شیفته تروریسم اسلامی با افکاری عقب مانده و توهم و ایدئولوژی بیات شده، گرفتارند.
مردمان ایران، در دام مُلایانی شیعه هستند که با تمدن، فرهنگ، تاریخ، مردم، انسانیت و صلح مشکل دارند. ادامه حکومت منفور و مافیایی جمهوری اسلامی در ایران، چیزی از ایران باقی نخواهد گذاشت. ماموریت شان، اضمحلال و نابودی ایران و توسعه فقر و جنایت است. اگر چنین نبود، این روزگار سیاه بر مردمان ایران، تحمیل نمی شد.
به یقین باید گفت که هیچ نوری و گشایشی و سامانی در راه نیست. مطلقا وضع جامعه ایران تحت سلطه مُلایان در خونریزترین و فاسد ترین حکومت الله بر زمین، بهتر نمیشود. گرانی بیشتر و افسارگسیخته تر میشود. حکومت امام زمان جعلی، مقروض ، بی پول، منزوی و منفور است. دولت فرقه جنایتکاران و تبهکاران، تورم را بیشتر میکنند. پس بدون شک، روزگار سیاهی در راه است و تابستانی داغ و پر از جنبش اعتراضی مردمان به تنگ آمده. اما مُلایان شیفته سرکوب و ترور،صرفا به سرکوب وحشیانه اعتراضات می اندیشند، نه ایران و ایرانی.
چهره منفور و خون آشام استبداد دینی و ولایت فقیه، بیشتر از پیش نمایان گشته و به قول شاه فقید : «ایران در حال نابودی و ویرانی با شتاب بسوی پرتگاه نیستی میرود». شعارهای هدفمند، با اراده محکم و باور و وفاداری به ایران ، قطعا به فروپاشی میرسد. رستاخیز ملی، راه پیروزی جامعه ایران است. سرکوب و سانسور ، تنها به ایران محدود نمی شود، جمعی از ماموران حلقه به گوش در لندن هم چشم به فرمان نهانخانه های امنیتی اصلاح طلبان - که هنوز به شوق قدرت و ثروت اند - نمی خواهند که تفکر غالب بر جامعه ایران، تغییر رژیم باشد!
سرکوبگران و سانسورچی ها نمی دانند که ملت دلبسته و وابسته به تاریخ ایران، از این نابسامانی ها و فراز و نشیب ها زباد دیده و با تکیه بر گاهواره تمدن اش، از این منجلاب تخریب و تاراج و ویرانی و انحطاط آخوندیسم هم خواهد گذشت. این ملت بزرگ، هلاکو و چنگیز را دیده، خمینی و خامنه ای را هم دید. اما ایران می ماند و خمینیسم و ولایت فقیه اش به گورستان تاریخ خواهد رفت، به همان جایی که به آن تعلق داشته و دارد. مردم ایران بارها و بارها در عرصه نبرد بوده اند و بارها و بارها قد علم کرده اند و در رستاخیزی، بنیان ستم به زیر افکنده اند و این بار هم چنین خواهند کرد.
مُلایان قاتل و غارتگر و شیاد، ملت بزرگ ایران را از تجزیه طلبان می ترسانند و می لرزانند؛ فدائیان صدام هم چنین می کردند اما مگسانی بودند که در گردباد حوادث، ناپدید شدند. اما مردمان ایران، در وسط همین ناامیدی و سیه روزی و سرنوشت شوم و غمناک و تاریک در ادامه حکومت سیاه مُلایان خبیث و رهزن، علم طغیان برخواهند افراشت . به نجات و رهایی و آزادی می اندیشند و مزاحم و مانع این راه هم ، استبداد عبا و نعلین مُلایان بی وطن و هرزه زبان است .
بارها و بارها، این اراده و نیرو وجود داشته و جامعه علیه خامنه ای و کابوس وحشتناک دوران ولایت او به پا خواسته اما هر بار این نماینده فاسد امام زمان جعلی، با چماق و سرنیزه وگلوله به مردمان پاسخ گفت. ثمره نهضت اسلامی او و خمینی، همین ترویج تروریسم اسلامی و ویرانی و سیه روزی و دوران استبداد شوم بود. حکومت قاتل ها و دزدها و تروریست ها، چیزی بهتر از این نمی شود. آئین و نهضت شان، توخالی و حقه بازی و شامورتی بازی بود. تقدس جعلی شان، احمق فرض کردن جامعه و تمدن و خرد ایران و ایرانی بود. چنین نهضت ظالم و فاسد و خونریزی، محکوم به مرگ است و هیچ امیدی هم به صلاح آن نیست. اسرارشان، همین جاعلی و شارلاتانی بود که نمایان شد.
اما برای نجات ایران خم شده در زیر بار فشار فلاکت و مرگ و سقوط، از این کابوس وحشتناک چگونه باید گذشت؟ در این لحظه های پرمخاطره، برای استقرار حاکمیت ایرانی بر ایران، چه قیامی باید کرد؟ از ویروس سمی مُلای شیعه در کالبد فکر ایرانی، چگونه باید رها شد؟ علاج دردمان از این مرض موجود مُلایان قشری و مرتجع و سارق و هرزه زبان در کجاست؟ برای رهایی از چهره های منفور عمامه به سرهای دروغگو و عوام فریب، کدام مرهم و راه درست است؟
کوچه و خیابان های ایران دیگر نشانی از صلح و صفا و زندگی ندارد، هر هست توسط حکومت ارازل و اوباش و سارقان خشن و فریبکار، به یغما رفته است. هنوز بحران های دیگر در راه است. مردمان گرسنه و تحقیر شده از آن خفقان فقیهان وحشی صفت ، دل به خون هستند. کژراهه 57، سرابی بود که تروریست های اسلامی و مارکسیست برای به قدرت و ثروت رساندن مُلایی جانی بر جامعه ساده و زودباور و احساسی ایران، تحمیل کردند . مشتی شارلاتان و آدمکش و آشوبگر تهی مغز و ضد ایران، به اسم خدا و قران، این روزگار شوم ، وضع دلخراش ، ایران ویران و پایمال شده ، رنج و عذاب بی پایان را برایمان ساختند. آشغال های بی رحم در حکومت نفرت و حماقت و مسخرگی، ایران را اشغال کرده است. مشتی خداناشناس، خیمه حکومت اسلامی و اختناق کامل برپا کرده اند.
دوباره جوخه های جلادان آدمخوار ولایت فقیه در شهرها برپا شده تا چند صباحی بیشتر، مُلای مفنگی و شیفته اجنبی و خون آشام دارای افکار مالیخولیایی، خود را ولی امر مسلمین جهان بنامد و جامعه ایران را برباد بدهد. دیگر نه حکومتی است و نه دولتی؛ دیکتاتور تنها، که مرتجع ترین و فاسد ترین ملای اختاپوس مذهبی است ، خالق این دوران خونین هرج و مرج است و قبل از رفتن به گور، تدارک برای ویرانی ایران چیده است.
برخی از سخنان محمدرضاشاه پهلوی در «پاسخ به تاریخ» را دوباره بخوانیم:
- "حق مرگ و زندگی مردم ایران ر در دست گرفته اند. این نظام، حکومت ظلمت و وحشت و سکون است"
[ پاسخ به تاریخ، محمدرضاشاه پهلوی ، ص. 298]
- کشور در حال نابودی و ویرانی و تجزیه است" [ همان، ص. 302]
- " ارزش پول کشور به سرعت کاهش می یابد و سرعت تورم چنان است که هر گونه پیش بینی و برنامه ریزی اقتصادی را ،حتی در کوتاه مدت، غیر ممکن ساخته... گروه های کارگران و زحمت کشان بیش از همه از این انقلاب اسلامی زیان برده اند. اکنون کارگران و کشاورزان و کارمندان با بیکاری و تهی دستی و دشواریهای بسیار دست به گریبانند. " [ همان، ص. 295]
- وحشی ترین و ابله ترین و بی رحم ترین و بی ریشه ترین حکومت، گریبانگیر مردم تهی دست ایران است. "متاسفانه هر روز در مورد گسترش فساد و دزدی و غارتگری در ایران، خبرهای تازه ای می رسد[ همان، ص. 296]
- حاکمان امروزی ایران با بلاهت و ارعاب و وحشت، نومیدی را بر ایرانیان چیره ساخته اند و چنان ویرانی به وجود آورده اند که سرانجام آن معلوم نیست [ همان، ص. 291]
- دیگر حکومت و دولتی در ایران وجود ندارد. حکومت وحشت و ارعاب و خشونت در ایران مستقر گشت. کسانی حکومت می کنند تعصبی کورکورانه و جاهلانه، اکنون، وحشت و جنون و حماقت بر کشور ما مستولی کرده است [ همان، ص. 280]
- مرامی جز عوامفریبی و دروغگویی و هدفی جز حفظ قدرت، از طریق ارعاب و وحشت ندارند. [ همان، ص. 227]
جمله بارها تکرار شده در سخنان شاه برای رهایی از وحشت بزرگ "رستاخیز ملی"، است و انگار وصیت شاه، چاره درد این روزگار ما است.
ایران به مُرداب هرج و مرج و نابسامانی خونریزی و آشوب و گرانی ، سقوط کرده است. مُلایان فاقد شرافت و صلاحیت و مشروعیت، چنین تیشه به زدن ریشه ایران، برداشته اند. این مُلامای خودشیفته و وقیح و دکان داران دین و شرع تقلبی، ملت ایران را رعیت و بنده خود می پندارند و دیگر نمی توانند، عصیان جامعه را کنترل و سرکوب کنند. هرجا را به گلوله ببندند، آتش درجایی دیگر، شعله ور می شود. و تنها روزنه امید، آن است که نسل جوان دلبسته ایران، بیدار است و چهره شوم "سقوط و تحمیل و تحقیر و بی عدالتی و استبداد" را می بیند و بر فساد و جنایت حاکمان متقلب و اهریمن چهره، آگاه است.