Friday, Jul 1, 2022

صفحه نخست » چرا نمی‌توانیم و یا نمی‌خواهیم واقعیت‌ها را بپذیریم؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgبرخورد‌های اخیر اپوزیسیون خارج از کشور علی‌الخصوص نیرو‌های چپ وشش جریان جمهوری‌خواه به فراخوان آقای رضا پهلوی برای ایجاد یک اتحاد ملی فراگیر جهت مبارزه متشکل با جمهوری اسلامی من را به‌عنوان کسی که یک جمهوری‌خواه هستم و مهم‌ترین هدفم یاری رساندن به این فراخوان و شکل‌گیری چنین اتحادی است، باردیگر با پرسش بزرگ چرایی چنین برخورد‌های شتاب‌زده وفصل‌کننده مواجه ساخت.

سئوال بزرگ‌تر این‌که آیا امروز مسئله‌ای جدی‌تر و فوری‌تر از رفتن حکومت "جمهوری اسلامی" وجود دارد؟

بار‌ها از خود می‌پرسم چرا بخش زیادی از اپوزیسیون خارج از کشور در تمامی این چهل سال قادر نشد قدمی در جهت حداقل یک اتحاد موردی در مبارزه با جمهوری اسلامی بر دارد؟

چرا قادر نگردید بخش کوچکی از جامعه حتی هم‌نسلان خویش را هم‌فکر خود سازد؟

چرا هرگز قادر نشد حتی به اندازه تعداد انگشتان دست خود موفق به جذب نیروهای جوان نسل بعد خود گردد؟ "نسل چهارمی"‌ها که جای خود دارند.

چرا قادر نشد و نیست که از محدوده فکر‌ی خود عبور کند بر اساس واقعیت‌های اجتماعی، که حاصل تغییر و تحول در ساختار فکری و عملی عصر و نسل جدید می‌باشد خود را بازبینی و بازسازی کرده و تصمیم بگیرد؟

چرا قادر نیست؟ یا تلاش نمی‌کند واقعیت‌های اجتماعی را دریابد؟ واقعیت‌هایی که حاصل تغییر وسیع ابزارتولید، روابط تولیدی، روابط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، جابه‌جایی اقشار و طبقات، تغییرات سنی، تغییر نسل، تغییر در شیوه نگاه کردن به جهان معاصر، تغییر در شیوه زندگی از رابطه بین دختر و پسر گرفته، تا نوع پوشش، ذائقه غذایی، سرگرمی، فانتزی‌های نسل جدیدی که ما نمی‌شناسیم، تغییر در تفکر و نهایت تغییر در شیوه مبارزه و قضاوت!

چرا قادر نیست از محدوده فکری خود که لایه ضخیمی از باور‌های ایدئولوژیک گروهی به دور آن پیچیده شده، عبور کند؟ پرده پندار بردرد، عریان و تمام‌قد در برابر واقعیت بایستد و قبول کند آن‌چه را که جدا از تفکر و پیش‌داوری او در خارج از ذهن او جریان دارد.

سال‌ها تفکر و مبارزه درشکلی ثابت و کلاسیک در تمامی عرصه‌های نظری و عملی مانع از آن گردید که حداقل در بخش‌هایی از تفکر و تشکیلات خود نوآوری کرده، تغییری به‌وجود بیاورند، تجدید نظری کنند، اگر نه نقطه پایان، حداقل نقطه سئوالی در برابر آن بگذارند، نمی‌گذارند!

چرا رشته‌های کهنه و سخت‌جانی که قادر به وصل کردن آن‌ها به نسل جدید نیست را کنار نمی‌نهند، تلاش نمی‌کنند رشته‌های جدیدی ببافند که قادر به ارتباط دادن آن‌ها با نسل جدیدی باشد که بدنه اصلی جامعه را تشکیل می‌دهند.

از خود می‌پرسم چرا ما قادر به چنین تغیر و تحولی نگردیدیم؟

هسته جان‌سخت لانه‌کرده در بطن تشکیلات‌ها با تمام تلاشی که توسط بدنه که ارتباط بیشتری با جامعه و نسل جوان‌تر دارند صورت گرفته و می‌گیرد، هرگز قادر به تغییر درعرصه نظری و عملی این لایه جان‌سخت که اکثراً رهبران این جریان‌ها هستند نگردیده و نتوانسته است نقطه‌نظر آن‌ها را منطبق بر تحولاتی سازد که جدا از خواست آن‌ها در بطن جامعه ایران جریان داشته و دارد.

نتیجه این کشاکش ادامه رهبری همان افراد ثابت، تداوم همان خط ثابت مبارزه در شکل سنتی و کشیده‌شدن در همان مسیر تغییرناپذیر گذشته بوده است. از دست دادن بخش زیادی از بدنه که به طریق دیگر فکر می‌کردند.

این تنها شامل جریان‌های چپ نبوده. تمامی جریان‌های سیاسی محصول سال‌های قبل از انقلاب و تداوم‌یافته تا بعد از انقلاب که دهه سی تا هزار و چهار صد امروز را تشکیل می‌دهند وعمدتاً تربیت‌یافته همان دوران با سیستم‌های فکری ایدئولوژیک و دگم می‌باشند همین سرنوشت را پیدا کرده‌اند. لذت رهبری کردن و تأیید شدن. لذتی که سطوح مختلف دارد اما نهایتاً آبشخور آن خودخواهی و خودشیفتگی رهبران سیاسی است در جامه‌های مختلف! با دیکتاتور کوچولو‌های نهان‌شده در درون آن‌ها.

از خامنه‌ای گرفتار در تحجر دینی و رؤیای هلال شیعی در أس جریان جمهوری اسلامی بگیر تا خاتمی اصلاح‌طلب و موسوی در حصر خانگی. از ملی مذهبی‌ها تا ملیون درجازن در دوران دکتر مصدق، تا بخش سنتی و سخت سلطنت‌طلبان آرزومند بازگشت سلطنت. مجاهدین که جای خود دارند و به چیزی جز قدرت به هر قیمت در سیمای ملیشیای نظامی فکر نمی‌کنند.

ده‌ها جریان خُرد و درشت چپ که هنوز در دایره بسته مبارزه ایدئولوژیک در دفاع از زحمتکشان گاه با هم وحدت می‌کنند و گاه از هم جدا می‌شوند، از حزب کمونیست دوآتشه خواهان حکومت کارگری تا جمهوری‌خواهان گسترده در طیف‌های گوناگون با تفسیر‌های مختلف از جمهور مردم. نتیجه چنین درجا زدنی است که نهایت به همین جا رسیده‌ایم.

رشته‌های ارتباط فکری سخت فرسوده و رشته‌رشته‌شده یک نسل؛ منجمد گردیده در سال‌های ماضی! مقایسه آن با رشته‌های ارتباطی نسل جدید، مقایسه نسلی آرمان‌خواه که می‌خواست اراده خود را به هر بهایی بر حکومت‌ها تحمیل کند. با نسلی که قبل از هر چیز منافع خود را در نظر می‌گیرد واز آن دفاع می‌کند. "سهم من کجاست؟" نسلی که از روز اولِ قدم نهادن به جامعه تحت فشار دستگاه تبلیغاتی حکومت مذهبی خشن و خوفناک جمهوری اسلامی قرار گرفته، درد کشیده و چند لایه تربیت شده است!

نسلی باتجربه‌ی تلخ صد‌ها ضایعه و زخم اجتماعی خورده بر تن. از زخم اعتیاد، سرگردانی، بیکاری، مشکلات جنسی، بی چشم‌اندازی، خشونت، ناامیدی. نسلی که تنها دریچه مطمئن گشوده شده بر او دنیای مجازی اینترنت است که او را به جهان خارج و رؤیا‌هایش متصل می‌سازد.

دنیای وسیع، غیرقابل کنترل، آزاد و آرام بخش مجازی که امکان به رؤیاها، قرینه‌سازی‌ها و گشت‌وگذار بی‌واهمه در تمامی عرصه‌ها و نهایت شکل دادن به یک جامعه ایده‌آل را فراهم می‌سازد. دنیای جدیدی ساخته می‌شود در تقابل با دنیای سنتی محدودشده در زمانی ثابت.

دو دنیا! دو نگاه! که قادر به شناختن یک دیگر نیستند دنیای فکری خامنه‌ای متوهم تکیه داده بر منابع عظیم مالی، قدرت نظامی و امنیتی که مسائل اجتماعی و خواست‌های نسل جدید را توطئه غرب و تحمیل نوع زندگی غربی به جوانان می‌داند و راه مقابله با اعتراضات آن‌ها را در بازگشت به بگیروببند‌ها و قتل عام‌های سال‌های دهه شصت. به محدود کردن دامنه اینترنت، سرکوب شبکه‌های اجتماعی و گسترش دامنه تبلیغات امر به معروف ونهی از منکر و..

ادامه دارد

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy